تاریخ مهاجرت كـــردهاي تروریست به غرب آزربایجان


کردها در واقـــع از سال ۱۸۷۰ به بعد در چهار چوب ملل جهان پا به عرصــة وجود ميگذارند 
کردها   تا  به امروز دولتی  در تاریخ به ثبت نرسانده اند چون  خاکی و  وطنی از خود نداشتند و در مناطق جغرافیایی  سردسیر  ترکها, با لباس‌های گرمسیر  این ادعای خنده آور  خاک را  به زبان میاورند و با  بازیچه  شدن در دست  این دولت  آن دولت, به امروز جز ترور کاری  چیزی  به بشریت نداده اند   آنها خود را آریایی ایرانی‌ می‌دانندو  در  ۲ قرن اخیر  در این جغرافیا همانند ارمنی‌ها   و فارس‌ها ماشه  قدرتهای دیگر شده به خاک ترکهای منطقه کوچانده تا  در  بهم زدن یکپارچگی  جغرافیایی   مثمر ثمر باشند    غارت  و وحشت   بپا کرده اند یا مانند ایران و ارمنستان برای  بریدن زنجیر  پیوسته ترکها  ومرزبندي  بين ترك هاي عثــماني و تركهاي آزربایجان جنوبی گاه گاهی ادعای اراضی‌ کرده‌اند.


قدرت‌های بزرگ برای پایان دادن امپراتوری‌های هزاران ساله تورکان از چند قوم بصورت ماشه استفاده کردند  کردها و ارمنی ها بخاطر زندگی‌ عشیرتی و غیر شهری و داشتن خصلت یاغی‌ گری دردسرهای بزرگی‌ می‌توانست برای ترک‌ها به وجود آورد تا  از تورکان امپرتورهای دیگر بوجود نیایند

از فارس  برأی درست کردن کشور موسوم به ایران برای یک پروسه طولانی مدت استفاده کرده و در این پروسه زمانی‌ کردها و ارمنی هارا به جان ترکهای آنا دولی ترکیه و ترک‌های آزربایجان انداختند با توجه به رابطه این ۳ ,فارس ارمنی کرد , در طول تاریخ و سیاست میشود به پاسخ معّماهای دردسرهای ترک‌ها پی‌ برد هر سه بر خاک ترکها ادعا دارند هر ۳ دستشان  با قتلها  ترورهای وسیع آن هم نه یکبار بلکه چندین بار!به خون ملتمان آغشته است هر ۳  با ایده‌ها و دین‌ها و باور‌های مختلف در دشمنی با ترک‌ها  متحد و در اشغالگری یکسان هستند.


منشا واقعي كردها كدام است؟
به نظر ميرسد بعد از مهاجرت ارمني‌ها از بالكان‌ها به محدوده سوريه كنوني و امتزاج آن‌ها با آشوريان به مدت ۱۵۰۰سال امپراطوري آشور بلاي جان ملل منطقه شده بود 
  اكراد كي و چگونه به آذربايجان (غربي) وارد شده اند؟
سابقه حضور اكراد در آذربايجان بسيار جديد مي باشد. بنا به نوشته يك سياح ايتاليايي بنام وينچنتو دالساندري كه در زمان شاه طهماسب صفوي شاهد جريان امور در  آزربایجان بوده است بنا بدستور سلطان صفوي روستاهاي واقع در دو سوي مرز  شاه طهماسب صفوي و عثماني به مسافت ۶روز راه ويران شدند.(زمين سوخته) و هر دژي در آن سامان تخريب شد 

مكريان يك نام جعلي است 
از حدود جيغاتي (زرينه رود ) تا خانا (پيرانشهر ) ۴۰۰پارچه آبادي بنام ترغايمشهور بوده است. (اين منطقه را اكنون مكريان مي گويند كه كاملا جديد و جعلياست).نام كوه ترغه يا ترغاي كه هژار (دكتر شرف كندي دبير كل سابق حزب تروریست دمكرات كردستان ) آن را به وصف كشيده يادگار همين واژه تاريخي است. واژه بوكان نيز نه يك واژه كردي كه نام يكي از سرداران مغول مي باشد. همينطور دهات مابين بوكان و بانه بنام محال قباغ(قاباغ ) كندي مشهور بوده است . كه حتي هم اكنون پسوند نام فاميل بسياري از اكراد در بانه ؛ بوكان و مهاباد كنوني مي باشد. همچنين اسامي سلدوز ؛ صايين و صد‌ها قريه و روستا در حوزه مهاباد بوكان بر همين روال مي باشد. اكنون در آكادميهاي غربي شاخه هاي نويني به نام هاي توپونيمي ؛ كليومتريك و دياسپورا باز شده كه به اين مسايل مي پردازد . 
(بعد از سقوط اصفهان بدست افغان‌ها تا ظهور نادر و نبرد هاي كريمخان زند با آزاد خان افغان و خصوصاً بعد از سيزده سال جنگ باروسيه و كوچاندن ارامنه به ايروان در اين زمان كه باعث تخريب روستاهاي خوي شد.

نام تاريخي ارمنستان فعلي چوققور سعد مي باشد و هيچ دولت ارمني در اين حدود وجود نداشته است . در تاريخ ذكر شده اولين گروه هاي ارمني به ارمنستان كنوني وارد شده و در زمان اشغال قفقاز توسط روسها بناي دولت ارمني ريخته شده و در زمان استالين قره باغ كوهستاني تبديل به محلي براي منازعات آينده و كانون بحران براي آينده ميشود كه با الحاق زنگه زور به ارمنستان و بسته شدن راه نخجوان به باكو به اوج خود مي رسد . بايد به  تاريخ  آذربايجان در بخشيدن ايروان به ارمنستان نيز اشاره كرد كه باعث اين همه زحمت براي ملت ما شد.)


حوادث قيام شيخ عبيدالله كرد با دسيسه عثماني و كوچاندن ايل بلباس از ديار بكير(به مهاباد) و طايفه شيكاك از حلب به (سلماس و اورميه، ايل جلايربه اطراف ماكو) وهركي نيز از سوريه و تركيه به مناطق مرزي آذربايجان  جنوبی و عثماني كوچانده شده اند ، ورودجيلوها به غرب آذربايجان و بلواي ايسماييل سيميتقو(ايل شيكاك) كه همراه با خشك ساليها و قحطي هاي ناگوار بود سبب اضمحلال فرهنگ و دانش و توليد علم در آذربايجان غربي شد.
بنا براين همانگونه كه تاريخ شهادت ميدهد تا ظهور صفويه در ايران و شروع جنگ هاي عثماني و ايران و سرزمين هاي سوخته شاه طهماسب هيچ اثري از كرد‌ها در آذربايجان به چشم نميخورد. اولين تصادم اين قوم با آذربايجاني‌ها مربوط به زمان شاه عباس مي باشد كه محافظت از آذربايجان را به افشار مي سپارد وكرد‌ها در نزديكي سلماس در محدوده بين خان تختي تا سلماس در جلگه همواري كه در اين منطقه وجود دارد راه افشار را مي بندند كه سپاهيان افشار درس فراموش نشدني به اينان مي دهند . اين جلگه هم اكنون معروف به "كورد قيران دوزي" يعني جايي كه كردها تارو مار شدند مي باشد. يعني چيزي در حدود ۲۵۰سال از سكونت اكراد در غرب آزربایجان نمي گذرد ، در مقابل هزاران سال سابقه زندگي ملت ترك در اين منطقه ، بنابراين كردستان ناميدن غرب آزربایجان و يا اروميه بيشتر شبيه يك جوك بي مزه شبيه است تا يك حقيقت تاريخي.
افسانه پردازي باستان شناسان غربي 
هانري فيلد ، پولاك ، لرد كورزن و راولينستون همه گويي از روي دست يكديگر تقلب كرده باشند بدون هيچ سند و مدركي كردها و لرها را از يك منشا دانسته اند. در حاليكه اسناد و مدارك باستان شناسي تاييد مي كنند كه لر‌ها باقي مانده كاسسي‌ها هستند. حتي كورزن كردها را به بختياري‌ها پيوند ميزند در حاليكه هر بيسواد تاريخ نخواني ميداند كه بختياري‌ها باقي مانده تمدن انزان يا انشاب مي باشند و ربطي به كرد‌ها ندارند. همه اين آسمان به ريسمان دوختن‌ها براي اين است كه كردها را آريايي قلم داد كنند و پايه اي براي قوم موهوم آريايي بسازند. براي مطالعه بيشتر بنگريد به :
نه آریانای وجود داشته ونه آریایی بوده است
دولت ماننا در آذربايجان آريائيان کاسسی‌ها حتي داستانسرايي و خلق ملتي جديد را تا جايي رسانده اند كه زير دستان شوونيست آنها همچون يوردشاهيان در كتاب تبار شناسي ملي به عمد قوتتي‌ها را كوتتي تلفظ كرده و ميگويد شايد هم اين نام كورتي يا كوردي باشد . يعني يك كشف ديگر آريايي !!!، در حاليكه همه مي دانند قوتتي‌ها سابير‌ها و هوتي‌ها همه اقوام پروترك و در بنيه ماد كوچك بوده اند. دردسر شروع مي شود 

در زمان شاه طهماسب اول دولت عثماني به آذربايجان تجاوز نموده و شهرهاي خوي و سلماس و اورميه را تصرف كرد. شاه محمد بيگ نامي از اكراد را حكمران اين منطقه نمود. امير بيگ از زير دستان همين فرد با عمر بيگ متحد و از اطاعت شاه محمد سرپيچي مي كند و در جنگ پيش آمده دست امير بيگ قطع و از آن روز به امير بيگ چلاق مشهور ميشود. بعدا شخص مزبور به اردوي صفوي(شاه عباس اول) ملحق و در لشكر كشي چوققور سعد (ايروان )شركت مي كند. شاه عباس به پاس خيانت وي به عثماني امارت اشنويه تا نزديكي اورميه را به وي داده و دستي از طلا براي وي مي سازد . به همين علت كردها وي را امير دست طلا هم لقب داده اند . (نگاه كنيد به بر فراز دوم دوم ). سپس به عادت مالوف كردها ، دوباره به فكر خيانت افتاده و اين بار به فكر تصرف آذربايجان مي افتد. با تحكيم قلعه دوم دوم(دم دم ) يا جمجم دست به تمرد زده و اكراد را از عثماني به طور قاچاق و پراكنده وارد اراضي آذربايجان مي كند. از جمله ايل جلالي و ابدال از طايفه مكري را بدور خود جمع مي كند. جريان امر در اردبيل به سمع شاه عباس رسيده و وي حاتم بيگ اردوبادي را عازم اروميه كرده و فتنه را خاموش مي كند.
 
جنگ دوم جمجم 
امير بيگ از قلعه فرار ميكند. اما پس از ۶سال به سبب برگشت اردوي شاهي و غفلت قبان خان مقدم (همانكه حدود اشنويه تا بوكان به نام وي قبان يا قباغ كندي ناميده ميشود) و خروج وي از قلعه به قصد شكار ، دوباره قلعه به دست اكراد و اين بار بدست الغ بيگ نامي مي افتد. پير بوداقخان حاكم تبريز به كمك قبان خان آمده و الغ بيگ بر اثر انفجار باروت معدوم مي شود.
جنگ سوم  دوم  
بعد از حكومت كلبعلي خان افشار در اروميه بار ديگر تمر خان پسر امير بيگ چلاق قلعه را بدست آورده و شروع به ناامني مي كند. كلبعلي خان اين بار قلعه را ويران و غائله را خاموش مي كند.


ماجراي قلعه بنار و شهادت عسگر خان افشار 
در سال ۲۷۳هجري قمري امير سلطان از احفاد امير بيگ چلاق با تحريك افسران عثماني مستقر در سنجاق نوچه وارد خاك آذربايجان ميشود. اين روزها مصادف با جنگ هرات مي باشد. اين شخص به استحكام قلعه بنار يا بنارك در منطقه صوماي اورميه پرداخته و در آنجا مستقر شده شروع به ياغي گري و راه زني (عادت مالوف اكراد) مي كند. حكومت ارومي سرتيپ شجاع افشار عسگر خان را مامور دفع فتنه مي كند. ابتدا بعد از محاصره قلعه ترگور و فشار سخت بر ياغيان پروخان كرد با قرآن مجيد به قصد پوزش از قلعه بيرون آمده و تسليم مي شود. سپس بلادرنگ دستور پيشروي داده به همراه سواران قره پاپاق در چمن دره گيز اردو مي زند. روز ديگر قلعه بنار طي جنگ خونين سقوط مي كند. و سلطان بيگ ملتمسانه تسليم مي شود. روز بعد دم دم هاي صبح از مردانگي افشار سوءاستفاده نموده و هنگامي كه عسگرخان سرتيپ مشغول نماز بود با خنجر آخته وي را شهيد مي كند. ملك منصور ميرزا و نعمت اله ميرزا وارد آلاچيق شده و آن خائن را در دم به قتل مي رسانند.
به احترام ورود جسد بيجان عسگر خان افشار از دروازه هندو به اروميه ، محله و نام دروازه هندو از آن روز به عسگرخان تغيير پيدا مي كند. بازماندگان آن سردار رشيد ترك در باغ سياوش واقع در خيابان دانشكده فعلي به ياد وي مراسم سياووشان بر پا مي كنند. (نگاه كنيد به : فرضيه اي در اثبات تاريخ هزاران ساله اورميه به عنوان پايتخت باستاني توران).
توجه : نبايستي شهيد عسگر خان افشار با عسگر خان عبدالمالكي اولين سفير قاجار در فرانسه ،( آنكه فراماسوني را وارد  كرد) اشتباه گرفته شود.
در اين تاريخ شـــيخ عبـــيدالله شمزينان به همراه عده اي كـــرد شروع به جنگ هاي مسلـحانه مي نمايد و سپس بـدرخـان بوتــا ن در ادامه ا ين تــحركات پرچمدار مي گردد . كردها بعنوان ايـــلاتي كوچنده دائماً در مرزهاي اکشور سیاسی موسوم به ایران امروزی و عثماني به كار كوچ و دامداري همت مي گمارند و عده اي نيز به اروپاي شــــرقي و مركزي مهاجرت نموده و ساكن آنجا مي گردند. در سال ۱۹۲۴ نيروي مسلح كرد با سرپرستي احسان نوري ـ رضا بيگ به قرار گاه نظامي بيت الشباب عثماني در شـــهر ارزروم حمله ور مي شوند، اما با مدافعه دولت عثماني كاري از پيش نـــمي برند. در سال ۱۹۲۵ اردوي مسلح شيــخ سعيد بر عليه نيروهاي عثماني وارد جــــنگ مي شوند .

آنـــها از طايـــــفة حيدرانلو ساكن موش و بتليس تقاضاي كمك مي نمايند اما وقعي نمي شود.دولت انگليس هم عليرغم وعده هايي كه داده بود ، پشت شيــخ سعـــيد را خالي مي كنــد و به بهـانه « محاربه با شــيخ بر زنجي در عرا ق » نيرويي به كمك شـــيخ ســــعيد نمي فرستد. ارزروم و موش از كردهاي مــــسلح خالي مي شودو شيخ سعيدمجبور به فرار به خاك آزربایجان به‌ استان کردستان امروزی مي شود.اما در مسير فرار توســـط كــردي از ايل جـبرانلي گرفتار و مجدداً به دولت تركيه مسترد مي شود. حســـكي تـللو،رئيس طايفه حـــصه ســور جلالي،خود مانـع فرار كـــردها به خاك کشور سیاسی موسوم به ایران امروزی مي شود و آنها را رأساً به هلاكــــت مي رساند. اما بعد از دستگيري شيخ سعيد، دولت تركيه حسكي تللو را نيز همانــند فردي خائــــن و بي اعتـبار از خود رانده و حسكي همانــــند ديگر كـــردهاي فراري به آرارات پناه برد . شيـخ عبدالقادر و شيخ عبدالصالح دو سركردة كــرد نيز در آغری داغ بودند. از سوي ديگر كردهاي پراكنده در۱۹۲۷ در بحــمدون لبنان نمايندگاني گرد آوردند و توانــستند مقاوله اي را به امضاء حاضران درآورند.
متن مقاوله  
۱. تبديل جمعيت هاي پراكنده كرد مهاجر به يك جمعيت واحد.
۲. مبارزه با سربازان ترك تا آخرين نفر.
۳. مسلح نمودن كردها با سلاح هاي جنگي.
۴. تشكيل يك اردوي نظامي.
۵. برچيدن اختلافات فيمابين با ارامنه.
۶.( برقراري دوستي و برادري نزديك با دولت  
۷. كنار نگاه داشتن كردهاي ساكن سوريه و بين النهرين از اين مقاوله.

نام جمعيت جديد خويبون تعين گرديد و سردمداران آن جـــلادت ـ كا مران بـدرخان ـ ممدوح سلــــيم بــيگ ـ شاهـــــين بيـــگ ـ احسان نوري پاشا ـ حســـــكي تللو(سركرده آغری داغ) واهــان پاپازيان ( ا ز سردمداران حزب تروریستی داشناك) مشخص شدند.با وجود اينكه كـــردها در ۱۹۱۵ عليه ارامنه حركات دهشتـناكي را مرتكــب شده بودند اما روز آشــــتي بر عليه دشمن واحد يعني ترك‌ها ، فرا رسيده بود. در سال ۱۹۲۶ احسان نوري از آرارت به مركز فـــعاليت واقــع در داخــــل آزربایجان جنوبی مهاجرت نمود. در سال ۱۹۲۷ اولين جنگ بين اردوي تركيه و اردوي كـــرد ـ ارامنه در گرفت. 

در اين جــنگ ۲۰۰ سرباز کورد هلاك شده و ۴۰۰ نفر اسير گرديدند از اين ۴۰۰ نفر اسير تنــها يك نفر زنده ماند و به خاك آزربایجان جنوبی گريــخت و ماوقع را تــــعريف نمود. با وجود اين دولت تركيه به كردهاي ياغي امان نامـــه اي داد و به آنها اجازه داد به مناطق قشلاق و ييلاق خود برگردند. كردها ابتدا در دسته هاي پنج نفره وسپس ده نفره و سپس به صــورت ايلي به خاك تركيه مراجـــعت نمودند. در اين ميان از مبارزان مســــتقر در آغری داغ دو نفر به نامهاي سـيد عبدالـــوهاب و تمرشــــكي نيز مراجعــت نمودند. تا پـا يـان سا ل ۱۹۳۰ در گــيريـــهاي پراكـــنده مـــيان كــردها و تركــــها(عثــماني و آزربايجــــاني) بوقوع مي پيـــوست و در اين تاريخ صــــفحه آخر ماجرا فرا رسيد.به دستور احسان نوري جنگ در اجريش ـ پانتوس ـ زيلان ـ سيپان ـ تندروك ـ ايغدير ـ بايزيد ـ قارص ـ ساري قميش ـ قارا كوسا ـ آواجـــيق ـ حـــياط و اورامـــان آغـاز گرديد.اردوي تركيه آنها را به عقــب راند. دولـــت وقــــت ايران فرمــــان تـير را به هركــــردي كه از مرز مي گذشت داده بود اما سران كـرد را به سوي خــــود فرا مي خواند! احسان نوري از اين سران بود.

بعد از فروپاشي جبهه آغری داغ، جلالي‌ها به مكان اوليه خود يــــعني چوخور سعد (ايروان) قصد مراجعت نمودند اما ارامــنه مانع اين امر گرديده و آنان را به مهاجرت مجدد به خاك تركيــــه مجبور كردند. تعيين حدود کشور سیاسی موسوم به ایران امروزی و تركـــــيه از سال ۱۸۵۶ بواسطة اين جدال‌ها متــــوقف گرديده بود. فلذا دراين سال ۱۹۲۰، با نظارت انگلــيس تعيـين سرحدات شروع گرديد . كــــردهاي عشاير مجبور به تعييــــن محدوده اي براي اسكان دائمي خود گرديدند. آنان با تـوجه به خيانتي كه در حق دولت تركيه نموده بودند واهمه داشـــتند فلذا مهاجرت به خاك کشور موسوم به ایران را ترجيح دادند. دولت ا نگلـيس با توجه به مناقشاتي كه بر سر هرات با رضاخان پالاندوز داشت در اين مورد طرفدار مطـلق تركيه بود. اما بعد از دريافت هرات از سوي ايران، ا ين بار طرفدار منافعجغرافیای باسمه‌ای موسوم به ایران   گرديد. دولت رضاخان پالاندوز نيز زمان مناسبي را براي مرزبندي بين ترك هاي عثــماني و تركهاي آزربایجان جنوبی در يافته بود.بنابراين با اســـتقبا ل از مهاجرت كــــردها ، همــــــگي آنها را در مرزهاي آزربایجان جنوبی اسكان داد. ا يل جلا لي ـ مصـــير كانلي ـ خلــــيل كانلي ـ جوخلف ـ ساكان به نواحي قاراسو ـ آغری داغ و ماكـو كوچانده شدند. 

حــــيدرانلوها با قريب ۶۰۰ عائله ايلي يكجا به محال قارا عيني كوچانده شدند.و در اين سال جنـــــــگ جــهاني اول شروع شد. دولت اقلیت فارس در ممالک محروسه ايرا ن از كـردها بعنوان يك اردوي مجاني سوء استفاده نموده و آنان را در برابر اردوي تـــرك و روس قرار داد.و به اين جــــهت نيز به آنان آزادي نسبي نيز اعطا نمود. اما در اين ا ثنا ولايي‌ها ـ شيخ كانلي‌ها ـ بلخ كانلي‌ها ـ جنكانلي‌ها شروع به جنـــگ با يكديگر نمودند.
كردهايي كه از عراق و سوريه فرار كرده بودند ، در اين شرايط خاك آزربایجان جنوبی را براي خود مناسب تر يافــــته و از مرزهاي آواجـيق و قـوتـور به داخل آزربایجان جنوبی سرا زير شدند. سلطان عزت الله خان، رئيس اردوي نظامي  در مرز، اين كـــــــــردها را باعزت تمام در سلماس(سالماس) و اورميه(اورمو) جاي داد! ايلات عروس ـ تاگور ـ جـوپـران در ماكو ـ ايلات سقري ـ اشـــمك ـ قوتور ـ بوتـــــان ـ شيپـــران در چهريق جاي گرفتند.


شیخ عبیدالله که بود؟

شیخ عبیدالله,ياغي   پسر شیخ طه است که پدر و پسر هر دو از مرشدین دراویش نقشبندیه بوده و در میان قبایل كردها نفوذ عجیبی داشته اند. در دوره ی قاجار، اکراد مهاجر  در عثمانی، شیخ عبیدالله را ملهم از جانب خداوند دانسته و اوامر وی را بدون چون و چرا اجرا می کردند و همه ساله عده ی زیادی پای پیاده از مسافات دور به زیارت وی می رفتند.

در عصر سلطنت محمدشاه قاجار، شیخ طه به جهات عدیده مورد توجه و عنایت شاه آزربایجان گردید.  کردهای مهاجر  آن منطقه می توانستند در صورت بروز اختلاف در مقابل نیروهای عثمانی مقاومت نمایند. شیخ عبیدالله بن شیخ طه نهری، به سال ۱۲۷۴ ه.ق در نهری متولد شد و همانجا رشد کرد و مانند پدر در سلک خلفای نقشبندیه درآمد وی در جنگ‌های بین عثمانی و روس به نام مذهب، به نفع عثمانی‌ها وارد جنگ شد و به کمک پسرانش و دیگر شیوخ کرد، در بایزید، روس‌ها را شکست داد؛ از این جهت در نزد عثمانی‌ها مقامی داشت و در همین جنگ بود که دولت عثمانی جهت مقابله با روس‌ها مقداری اسلحه بین اتباع وی توزیع نمود. وجود همین اسلحه‌ها نیز یکی از علت‌های سرکشی و طغیان شیخ گردید.( صفی زاده، تاریخ کرد  ص۵۶۰)از آنجا که وی سر پرشور و شری داشت و سودای ریاست و حتی خیال سلطنت بر۶ ایالت   در جغرافیای سیاسی  ایران در سر می پروراند، وجود مقداری تسلیحات و امکانات نظامی، موجبات طغیان وی را تسهیل و تسریع می نمود؛ لذا بر آن شد با مقدار اسلحه و مهارت به دست آمده، کردها را متحد ساخته و تحت یک لوا درآورد. 


به همین جهت با همراهی پسرش عبدالقادر و به پشتیبانی حمزه آقای منگور، که از روسای ساوجبلاغ مکری بود، در سال ۱۲۹۷ ه.ق دست به قیام زد. اظهارات صریح شیخ عبیدالله که می گفت در نظر دارد کردستانی جعلی بر خاک ترکها همانند فارس‌ها و ارمنیان (با همآن ادعا‌های دروغین) تاسیس کند، حکومت وی را از حکومت اسلاف وی یعنی کسانی چون امیربدرخان بیگ بوتان که از دهه ی ۱۸۲۰ تا دهه ی ۱۸۴۰ بر مناطق بیش و کم به همان وسعت در جنوب شرق ترکیه و شمال شرق عراق فرمان می راند و همین نواحی بعدها جزو مناطق زیر حکم شیخ قرار گرفت، متمایز می کرد.عبیدالله شیخ بود، و این عنوانی است که بر وظایف وی در مقام رهبری طریقت نقشبندی دلالت می کند. عبیدالله در مقام شیخی، حتی در مناطقی هم که تحت فرمان روسای قبایل بودند، اعمال نفوذ می کرد. وضع و موقع عبیدالله در مقام یک شیخ به وی امکان می داد عبارات و الفاظ مذهبی سرشار از مظاهر و رموز و مواعید مسیحایی را در مقاصد ملی بگنجاند.

مهمترین قصد و هدف وی از قیام، تاسیس کردن کردستانی خیالی بر اراضی‌  ترک‌های  ترکیه  آذربایجان جنوبی و  عراق (تورکمان کرکوک)  بود. شیخ عبیدالله  یاغی‌ در ژوئیه ی ۱۸۸۰ این نامه را به کلیتن، نایب کنسول انگلیس، در باش قلعه نوشت: روسا و حکام کردستان چه اتباع عثمانی و  چه ساکنان در  ایران (مسیحیان) همه متفق الرای اند برای این که دو حکومت دیگر نمی توانند کار را به این شیوه از پیش ببرند و لزوما باید کاری کرد که دولت‌های اروپایی این وضع را دریابند و در احوال ما تفحص کنند ... ما می خواهیم امورمان در دست خودمان باشد ... در غیر این صورت تمام کردستان امور خود را به دست خواهد گرفت؛ زیرا مردم ما دیگر قادر نیستند با این سو اعمال و ستم و بیداد متداومی که از این دو حکومت با سو نیت می کشند سرکنند..."(سفراستاین، کردها و کرستان، ص۶۲-۶۳)

گذشته از سخنان خود شیخ عبیدالله که آرزوی وی را به کرستان خیالی بر اراضی‌  ترک‌ها   بیان می کرد، کنسول بریتانیا در منطقه نیز بر این باور بود که وی برای متحد کردن همه ی کردان در کشوری مستقل به رهبری خود نقشه ی جامعی داشت. برخی ظهور شیخ عبیدالله را ظهور نوع جدیدی از رهبری در میان کردان می دانند و او را نخستین و شاید بزرگترین رهبر دینی و دنیوی کردستان جعلی بر خاک ترکها می دانند که تا به امروز به وجود آمده است. (جویده، جنبش ملی کرد، ص۲۱۵-۲۲۵)همین شخصیت بود که حیثیت و نفوذ زیادی به وی می بخشید. نقش شیخ در مقام یک فرد مقدس بود که به وی امکان می داد کسب اقتدار کند. بسیاری از مریدان متعصب شیخ عبیدالله که طعمه ی عوامفریبی او شده بودند، او را به چشم مهدی موعود و نجات دهنده‌ای می دیدند که می بایست عدل و داد و زندگی مرفهی را برای آنان به ارمغان آورد! چنین سرسپردگی و اخلاص و چشم داشتی در مواقع ادبار و آشفتگی‌های اجتماعی و قحطی و مشقات اقتصادی بیشتر رخ می نمود و اوج می گرفت.

قدرت گرفتن شیخ عبیدالله

مردم بر این باور بودند که شیخ از طریق موهبت کرامت می تواند معجزه کند و این کرامت پس از مرگ نیز دوام پیدا خواهد کرد. این اعتقاد به پرستش بقاع شیوخ منتهی می شد و شیخ عبیدالله که نسب از شیخ عبدالقادر گیلانی قدیس معروف سده ی سیزدهم داشت از این امتیاز بهره مند بود و توانست از این موقعیت بهترین استفاده را ببرد. 

شیخ عبیدالله  یاغی‌ از این رو قدرت زیادی کسب کرد که بسیاری از قدرت روسای قبایلف خواه به واسطه ی زناشویی، خواه در مقام مریدی، پیرو وی بودند و به او خدمت می کردند. بعضی از بزرگترین روسای قبایل عصر به وی لفظ حضرت شیخ خطاب می کردند. شیخ به واسطه ی ازدواج با دختران خانواده‌های متنفذ بر اقتدار خود می افزود و موقعیت خود را تحکیم می نمود. ازدواج شیخ یا فرزندان او با دختران روسای قبایل زمانی صورت می گرفت که شیخ دارای ثروت زیادی باشد. کسب ثروت برای یک شیخ ضرورت داشت؛ زیرا از شیخ انتظار می رفت بخشنده و مهمان نواز باشد و در مواقع اضطراری برای بقا می توان به او اتکا کرد. بین شیخ و تعداد پیروانش با ثروت و املاکش رابطه‌ای مستقیم وجود داشت. هرچه ثروت بیشتر، به همان درصد مریدان بیشتری در حول و حوش او قرار می گرفت.

سرکوب و نابودی امیرنشین‌ها  توسط عثمانی پس از تصویب قانون ارضی، به ویژه در عهد سلطنت محمود دوم، راه را برای ظهور شیخ عبیدالله به عنوان رهبر  کرد هموار کرد. از میان رفتن قدرت امرا منتج به آشفتگی روز افزونی شد که گاه به هرج و مرج نیز منتهی می شد. روسای خرده پای قبایل که تازه از قید حکم امرا رهایی یافته بودند، کینه‌های دیرینه را دنبال کردند و دولت عثمانی که با مشکلات بزرگی که در آناتولی غربی و سرزمین‌های اروپایی و عربی با آنها درگیر بود، عملا قادر به اعمال قدرت حکومت مرکزی نبود.

 به این ترتیب اوضاع سیاسی و مذهبی برای انتقال قدرت به شیوخ کاملا مساعد بود. عدم وجود شخصی غیرروحانی و قدرتمند و در عین حال با نفوذ در میان کردان عاملی بود که زمینه را برای به قدرت رسیدن شیخ عبیدالله فراهم کرد. (جویده، جنبش ملی کرد، ص۲۱۲). شاید بتوان گفت آنچه باعث قدرت گرفتن جنبش   شیخ عبیدالله پس از انحلال امیرنشین‌ها گردید، جاذبه توده‌ای طریقت مذهبی بود که امکان رشد و نمو او را فراهم آورد. (بروئینسن، شیخ و دولت، ص۲۲۸-۲۲۹)در این اوضاع ناآرام و پرآشوب، جنگ‌های ۱۸۸۷-۱۸۸۸م روس و عثمانی که منجر به خانه خرابی و قحطی شد و انواع مشقات و بیماری را به بار آورد و مردم با مصائب و سختی‌های فراوانی مواجه شدند، سبب گردید تا شیخ عبیدالله برنامه ی ملی خود را اعلام کند. چیزی که موجب شد او در تاسیس کردن کردستانی خیالی بر اراضی‌  ترک‌ها  شتاب کند معاهده ی برلن بود که در ۱۳ ژانویه ی ۱۸۷۸م، در پایان جنگ‌های روس و عثمانی به امضا رسید. ماده ی ۶۱ این معاهده می گفت که باب عالی تعهد می کند که اصلاحاتی را، بنابر مقتضیات محل، در ولایات ارمنی نشین به عمل آورد و مصونیت و ایمنی این مردم را در قبال چرکسی‌ها و کردها تضمین کند. (هورووتیس، دیپلماسی در خاورمیانه، ص۱۸۹-۱۹۱)مقرر بود قدرت‌های اروپایی بر انجام این اصلاحات نظارت کنند.



بی گمان یکی از علل و موجبات موفقیت این مجمع تازه و کوتاه عمر این بود که به علت مقاومتش در برابر اصلاحاتی که منجر به از دست دادن سرزمین‌های بیشتری از جانب عثمانی می گردید، مورد حمایت آن دولت بود.اصلاحات قبلی در طول تمام سده ی نوزدهم منتهی به تحلیل رفتن مستمر و متداوم اقتدار عثمانی در مستملکات بالکان شده بود، و چنان که معاهده ی برلن و کنوانسیون قبرس نشان می داد، در مصر نیز چنین جریانی پیش آمده بود. ارمنی‌ها یقین کامل داشتند که هدف "مجمع اتفاق مردم کردهای مهاجر " این است که با عنوان کردن تازه، یعنی مسئله کرد، مسئله ی ارمنستان قلابی را از نمود بیندازند. حتی شورش که در سال ۱۸۷۹ م. علیه دولت عثمانی در گرفت،مانع از ادامه حیات دولت عثمانی از فعالیت‌های شیخ عبید الله نگردید،چه،به هر حال، شیخ عبید الله و نیروهای او در جهاد اخیر عثمانی علیه روس‌ها نقش کم و ناچیز نداشتند. نیروهای شیخ هنوز تفنگ‌های مارتینی و دیگر تجهیزاتی را که دولت عثمانی برای جهاد مزبور به آنها داده بود، در اختیار داشتند. عثمانی‌ها فکر می کردند که یک بار دیگر می توان از کرد‌ها کمال استفاده را کرد.درسال ۱۸۸۰م. شیخ عبید الله به منظور گسترش دادن قلمرو حکم خود، به آزربایجان یورش آورد. همان طور که گفته شد، تحریکات دولت عثمانی،روحیه ماجراجویی شیخ عبید الله، علی الخصوص بی‌کقایتی حاکم مهاباد و بد رفتاری او با روسای قبایل مکری، او را بیش از پیش برای جامه عمل پوشاندن به افکارش مصمم ساخت. 

او در محل سکونت خود با حمزه اقا منکور_یکی از روسای قبایل منکور_ که از جمله سردسته ناراضیان منطقه مکری بود،دیدار و گفت و گو کرد و بر این عزم راسخ که بر کردهای مهاجر در ترکیه سواران جنگجو و پراکنده را جمع آوری و از طرف جنوب غربی اورمیه آنها را وارد خاک آزربایجان  کنند.

تقریبا ۲۰ هزار نفر سوار جمع آوری گردید. بخشی از این نیروهای مسلح را که متمرکز شده بودند، در اختیار بزرگترین فرزند عبید الله،یعنی شیخ عبد القادر، قرار دادند و در منطقه کرد  ایران و آذربایجان چنین شایع کردند که سپاه عظیم شیخ با صد هزار جنگنده  کردهای مهاجر به سوی مهاباد می آید 

همان طور که گفته شد،جسارت شیخ عبید الله به اتباع آزربایجان   و خیال خام او برای تصرف خاک آذربایجان   توطئه‌ای بود که از طرف دشمنان  آزربایجان   طراحی شده بود که خوشبختانه ناصرالدین شاه به وسیله برادر خود از نیات شیطانی شیخ عبید الله به موقع آگاه گردید، ولی متاسفانه کوچکترین آمادگی برای پیشگیری از حمله احتمالی شیخ نداشت و حتی مقدمات آن را هم فراهم نکرد تا موجبات سرکوبی و گرفتاری شیخ فراهم سازد و در آغاز امر، آن را زیاد جدی نمی گرفت.بنابر این شیخ که خود را انسان خارق العاده می دانست و اظهار کشف و کرامات می نمود،یکٌه تاز میدان،مسلمانان بی‌گناه، بالاخص امٌت ترک شیعه را از زن و بچه پیر و علیل، در میاندوآب و اورمیه به خاک و خون کشید. گویا در این کشور حاکمیتی وجود نداشت که علاج واقعه را قبل از وقوع بنماید و دین درحالتی بود که مقامات ارشد حکومتی از نیٌات پلید این شیخ مرتد آگاهی قبلی داشتند و با کمال تاسف آنچه که نباید اتفاق بیفتد،افتاد.


از سال ۱۲۹۷ ه‌ق حکومت ساوجبلاغ آن روز و مهاباد امروز با شخص بی‌کفایتی به نام شاهزاده احمد میرزا کشیکچی باشی بود. وی جهت پر کردن کیسه خود وجمع آوری مال و منال هر روز به بهانه‌ای روسای را جریمه و آنها را ناراضی می نمود. چنانچه فضل الله بیگ کی از سران عشایر را متهم کرده، هزار و پانصد تومان از وی جریمه گرفت و مینا آقا پسر قادر آقا یکی دیگر از سران عشایر را محبوس کرده، پس از گرفتن پانصد تومان مرخص نمود. حمزه آقا رئیس ایل مرکور نیز از خاک عثمانی گریخته بود و در ساوجبلاغ به سر می برد، به جای این که مورد مهر و محبت حاکم قرار گیرد و از عدم وی از سوی عثمانی‌ها استفاده مطلوب نماید، مورد غضب و بی‌مهری خود قرار داد. خلاصه اینکه روسای عشایر سرحدی و بیگ زادگان از حاکم ساوجبلاغ دل پر خونی داشتند و منتظر فرصت بودند که مظالم و تعدیات وی را تلافی نمایند.


در این موقع حکومت اورمیه بر عهده اقبال الدوله بود. از طرف وی شاهزاده امامقلی میرزا پسر ملک قاسم میرزا جهت رسیدگی به وضع ساوجبلاغ و التیام بین سران عشایر و شاهزاده احمد میرزا حاکم شهر ساوجبلاغ حرکت نمودند، ولی متاسفانه کوششهای وی مثمر واقع نشد و هر چه سعی نمود که حاکم شهر را با حمزه اقا سر الفت و آشتی بیاورد، موفق به این کار نگردید و وساطت وی بی‌نتیجه ماند.روزی که حمزه آقا جهت مزاکره در مورد بدهی مالیاتی خود به دارالحکومه ساوجبلاغ مکری آمده بود و با مامور مالیاتی مشغول مذاکره بود، فرٌاشباشی زنجیری بدست وارد اتاق گردیده، به حمزه آقا فرمود: حضرت والا می فرماید حمزه آقا این زنجیر را زیارت کند. منظور فراشباشی دستگیری حمزه آقا وبند و زنجیر وی بود.این سخن فراشباشی موجب خشم و غضب حمزه آقا گردیده،قراول دم در را با خنجری از از پای دراورده از دارالحکومه فرار نمود.


حاکم بی‌حال ساوجبلاغ اقلا فکر این کار را نکرده بود که چند نفر تفنگچی در انجا آماده داشته باشد، تا مانع فرار وی گردیده، او را دستگیر نماید. حاکم ساوجبلاغ که به دست و پا افتاده بود، فورا قضیه را به تبریز گزارش داده، تقاضای کمک کرد تا حمزه آقا را دستگیر و تادیب نماید. از طرف حکومت آزربایجان، مهد حسن خان بختیاری با بیست سوار و محمد صادق خان آجودانباشی و رحیم خان چلبیانلو با هشتاد سوار، مامور ساوجبلاغ مکری و دستگیری حمزه آقا گردید. وقتی خبر قشون کشی به ساوجبلاغ(به حمزه آقا) رسید و فهمید که به زودی قشون دولت خواهد رسید،فورا به نوچه رفت و از شیخ عبید الله استمداد نمود.شیخ عبید الله از شنیدن خبر پیوستن حمزه آقا مسرور گردید و آن را به فال نیک گرفته، به فکر عملی ساختن نقشه خود افتاد و پسر خود عبد القادر را ظاهرا به بهانه سرکشی به املاک و تیولات، ولی در حقیقت جهت جمع آوری قوای کافی، به همراه یکصد و پنجاه سوار روانه مرکور و اشنویه نمود. در اشنویه طبق دستورات محرمانه حمزه آقا، برادر وی، کاف الله، با هشتصد سوار و میمند آقا رئیس ایل میران با سیصد سوار و رسول آقا، برادرزاده او، با سیصد تفنگچی که جمعا یک هزار و چهارصد نفر می شدند، به قوای عبد القادر می پیوندند. بدین ترتیب قوایی در اشنویه در حدود یکهزار و پانصد و پنجاه نفر به ریاست پسر شیخ عبید الله تشکیل می شود.

انسجام قوا و انتشار اعلان غارت گری و یاغی‌ گری

یکی از ایلات کرد ، ایل ماماش می باشد. محمد اقا در آن تاریخ رئیس ایل ماماش بود و حمزه آقا کوشش می نمود تمام بیگ زاده گان و روسای ایلات وعشایر کرد  را زیر پرچم شیخ گرد آورد، ولی تحریکات و اقدامات وی در محمد آقا کارگر نگردید و او به هیچ وجه حاضر نشد که علیه دولت با شیخ هم دست گردد.

روسای ایل ماماش که از آماده شدن شیخ عبید الله برای حمله به ساوجبلاغ آگاه می شوند، سریعا از حاکم ساوجبلاغ می خواهند که تمامی سران ایلاتی را که تابع دولت هستند،جمع کرده تا با تشکیل قوایی جهت مقابله آماده شوند،ولی وحشت حاکم و عدم کاردانی او که می توانست به راحتی با مسلح کردن ایلات تابع دولت،جلوی حمله شیخ را به سهولت بگیرد، باعث گردید تا روسای ایلات برای حفظ موقعیت خود مجبور به مدارا با شیخ و گردن نهادن به فرامین او شوند.

حمزه آقا که جریان دستگیری او توسط حاکم ساوجبلاغ و فرار او ذکر شد، بر آن شد تا میمند آقا، رئیس طایفه پیران و طایفه‌ای که رئیس آنها سوار آقا برادرزاده خود او بود،باخود متٌفق کرده، به مقام منازعه برآید، حمزه آقا که در ایام محبوسی تجربه‌های بزرگی کسب کرده بود،دریافت که جهت قیام به پشتیبان بسیار قوی محتاج است، لهذا نظر به طرف شیخ عبید الله نموده، با او در حمله به صفحات آزربایجان هم دل و هم صدا شد. دولت عثمانی او را در تحقق اهداف و نیٌاتش کمک نمودند.شیخ عبید اله غارتگر  جهت جلب مریدان و برای رسیدن به مقاصد خویش به هر وسیله‌ای متشبث می شد و در لباس روحانیت از احساسات مذهبی مردم حداکثر سواستفاده را می کرد. او برای این که نفوذ خود را در بین مردم عشیره‌ای خویش تعمیم دهد و خود را انسانی خارق العاده جلوه دهد، اظهار کشف کرامات کرده و خواب‌های دروغین می بافت.گاهی شخصی را در مدفن شیخ طه گذاشته، خود را با لباس سفید در برابر مرقد پدر پدید آمده و سوال و جواب می کرد و برای تحریک عوام الناس می گفت: " شیخ طه می گوید باید خروج کرده و عشایر را جمع نمایی و در ایران صاحب تاج و تخت شده و ریشه رافضی (شیعیان ترک) را از بیخ و بن براندازی و طریق حق را رواج دهی و حکم خدا و رسول را جاری نمایی!" و آن گاه برای تحریک سایر عشایر اعلام جهادی بر این شرح نوشته و در سراسر بلاد منتشر ساخت که "شیخ ماضی شفاها بر قتل و نهب رافضی و خون و مال ایشان بر شما مباح نموده و نوید حکومت و بهشت داده است!" پس از انتشار این آگهی ماجراجویان کرد و بسیاری دیگر قبایل کرد همچون قبایل کردباشی، منکور، زرزا،گورک به اردویشیخ ملحق و قوای اوبه فزونی نهاد.


حمله به ساوجبلاغ

روسای عشایر سرحدی و سایر قبایل کرد  یاغی‌ گر  که از حاکم ساوجبلاغ دل پرخونی داشتند و منتظر فرصت بودند تا مظالم و تعدیات او را تلافی نمایند با اطلاع از ورود نیروهای شیخ عبدالقادر پسر شیخ عبید الله به خاک غرب آزربایجان به او پیوستند و او را در حمله به ساوجبلاغ یاری نمودند. شیخ عبدالقادر، که ۲۳ سال بیشتر نداشت از محال نوچه با حمزه آقا، که مغز متفکر شیخ عبیدالله شمرده می شد و عبدالله خان و ابراهیم خان و امیرخان زرزا و ده دوازده طایفه از ایلات طوایف عثمانی را برداشته، وارد ایران گردید. در اشنویه سه چهار روز اردو زده، پس از پیوست سواره و پیاده‌های زرزا و مرکاورد و ماماش و پیران و پسران حمزه آقا در روز پنجم شوال شیخ عبدالقادر با ۲۵۰۰۰ نفر از اکراد از اشنویه به سمت ساوجبلاغ حرکت نمود. خبر حرکت قوای شیخ عبدالقادر در ساوجبلاغ مایه وحشت گردید.نواب شاهزاده حاکم ساوجبلاغ از خبر آمدن اکراد خیلی متوحش و مضطرب می گردد، زیرا که به هیچ وجه قدرت اینکه با آنها نزاع کند و یا در مقابل آنها ایستادگی نماید، وجود نداشت، اسباب جنگ از قبیل سرباز و سوارو توپ و تفنگ موجود نبود.

ناچار حاکم شهر مراتب را به کارگزاران مظفرالدین میرزا ولیعهد در تبریز اطلاع می دهد و درخواست کمک می کند.وقتی خبر متن تلگراف در بین مردم پیچید، مردم دانستند که شهر هیچ نیرو و ابزار تدافعی ندارد. پس به وحشت آنان افزوده شد ؛ چرا که دانستند قطعا به دست اکراد قتل عام خواهند شد. رعیت بیچاره از بیم جان از حاصل زحمات یکساله‌شان که همه در صحرا بود چشم پوشیده، دست عیال خود را گرفته، سرگردان و بی‌ثمر از جایی به جایی فرار می کردند. حاکم شهر که توان و آمادگی لازم جهت مقابله را نداشت، شهر ساوجبلاغ را رها نموده، به سوی تبریز فرار کرد. قشون اکراد اشغالگر در حالتی که طبل و علم برداشته بودند و اهل شهر و کسبه بازار با صلوات و تکبیرو دراویش دایره زنان و با ذکر جلی شیخ عبدالقادر را استقبال نمودند و بدین سان شهر به دست قوای شیخ عبدالقادر افتاد؛ اما شیخ در شهر نمانده، در بیرون شهر چادر میزند. پسر شیخ عبید الله پس از استقرار در ساوجبلاغ و انجام کارهای مقدماتی و تکمیل قوای تحت فرماندهی خود، به فکر حمله به مراغه افتاد و بهانه اینکه ساکنین چند پارچه دهات کردنشین بین میاندوآب و مراغه وجود دارد، قشون خود را در ظاهر جهت خلاصی آنان و در باطن برای قتل عام شیعیان ترک و غارت آبادی‌های آنها به سمت میاندوآب حرکت داد و خالوی خود میری بیگ را با ۲۰۰ نفر سوار به عنوان مقدم الجیش روانه میاندوآب نمود ( دهقان، سرزمین زرتشت،ص۴۰۳-۴۰۲)

سلیم خان چهاردولی، محمدحیسن خان بختیار و علی خان حاکم مراغه که با سواران خود در مرحمت آباد (میاندوآب امروزی) مستقر شده بودند، راه را براکراد بستند. اول سلیم خان و محمدحسین خان خودشان را بر دشمن زده، چند نفر از جمله خالوی شیخ عبدالقادر را هدف تیرهای خود قرار دادند ولی ناگهان دریای لشکر متجاوز کرد از طرف ساوجبلاغ نمایان می شود، علی خان، حاکم مراغه، چون قدرت مقابله را در خود نمی بیند عقب نشسته، فرار می کند.

 حکم غارت و قتل عام قوشاچای- میاندوآب
شیخ عبدالقادر رسیده، خبر کشته شدن خالوی خود را شنید، حکم غارت و قتل عام قوشاچای( میاندوآب) را داد. اول غروب بود که سواران اکراد متجاوز داخل شهر شدندو تا طلوع فجر مشغول قتل و غارت گردیدند و حتی به بچه شیرخوار هم رحم نکردند." صدای ولوله و شیون گوش فلک را کر و دل سنگ را آب می کرد. عرصه بر مردم تنگ، از بیم جان به امان آمدند. در اطراف عمارت و بالای بام‌ها صدای "الشیخ آماندور"فضای آسمان را پر کرد" (منشی،بیان واقع وقایع مراغه(در:میراث بهارستان)، دفتر۳،ص۴۸۸)اکراد متجاوز پس از ورود به میاندوآب هر چه از آدم بود،از بچه و بزرگ، از زن و مرد، همه را به ضرب گلوله و یا خنجر و نیزه کشتندو بر احدی حتی بر طفل شیرخوار هم رحم نکردند و سرهای بیشماری از قبیل سر ملامحمد جعفر که ملای محترمی بود که بر سر نیزه زدند.

<<در یکی از خانه‌ها ۱۷ نفر از سادات را به قتل رسانیدند. دخترن نیکو منظر ماه رخسار در آنجا بسیار بود، تمام را به اسیری بردند، اموال بسیار از پول نقد و غیره از خان حاکم و سایرین از سرکردگان بردند، جمعی از زنان را در آخر کار متعرض نشده و برای اینکه قابل اسیری نبودند در آنجا گذاشته بودند، هنگام عبور و مرور با آنها در مقام مواقعه بر می آمدند.

پس از فراغت از قتل و غارت قوشاچای( میاندوآب)، رو به دهات دیگر آورده، هر که را دیدند، کشتندو هر چه اموال بود، بردند و تمام دهات و محلات را آتش زده و خراب نمودند>> (سفرنامه مراغه(در:میراث اسلامی ایران)،دفتر پنجم، ص۴۳۷).تلگرافخانه تبریز هر روز وشاید هر ساعت دریافت کننده تلگراف هایی بودکه از وضعیت حرکت قشون شیخ عبیدالله و قتل و غارت آنها می رسید. درکل، وضعیت اسفناک و خونبار بود؛ ولی در تبریز میرزا احمد منشی ولیعهد مانع گردید تا اخبار جنایت شیخ عبیدالله که صدها قربانی ازشهرهای ساوجبلاغ و قوشاچای( میاندوآب) و مراغه و دهات اطراف به جای گذاشته بود به اطلاع ولیعهد مظفرالدین میرزا برسد و گفته بود: << اگر ولیعهد بشنود، غصه می خورد و اوقاتش تلخ می شود. این خروج کردها نقلی ندارد. بعد از اصلاح عمل آنوقت عرض می کنم. اگرچنین مطلبی بود، گذشت. حالا چرا ایشان را غصه بدهیم؟!>>.

نتیجه بی‌خبری ولیعهد که مزید بر سستی و بی‌لیاقتی و بی‌حالی وی میشد به حدی می رسد که پس ازبروزغائله شیخ عبیدالله در اورمیه، ناصرالدین شاه، مظفردین میرزاولیعهد را به جرم بی‌کفایتی ازایالات آزربایجان معزول و به تهران احضار نمود. در این مورد امین الدوله در خاطرات سیاسی خود چنین می نویسد:<<ولیعهد در تهران توقیف شد.واقعه اکراد و اختلال مهام آزربایجان ساحت ولیعهد را در خدمت شاه غبارآلود و مکدر داشت و مکرر در حضور همایونی سخن از توقیف دائمی او در دربار تهران می رفت که مقام ولیعهد اقتضای آن دارد که درپایتخت مقیم بود تا به مجاری امور و احوال واقف و به عوالم نوکر‌ها و رجال عارف شود...>>(نادر میرزا،تاریخ و جغرافی دارالسلطنه، ص۶۲۶).


ناصرالدین شاه وقتی از اخبار واقعه در آزربایجان  مطلع گردید برای سرپوش گذاشتن بر بی‌تدبیری و عدم توجه کافی خود، دنبال کسی می گشت تا همه این قصورات را به گردن او بیاندازد و خود را تبرئه سازد. ولیعهد که به خوبی فساد حاکم بر دربار و اطرافیان شاه را می دید و دوست نداشت که مقصر همه این اتفاقات او شناخته شود ، در تبرئه خود نامه‌ای به شاه می نویسد:<<... اما از روی انصاف ملاحظه کنید: از وقتی که من از تهران حرکت کرده ام، چه اختیاری در کاری داشته ام؟ چه محل بیم و امیدی بوده ام؟ هر یک از حکام خوب حرکت کرده، جزایی نتوانسته‌ام بدهم. هر یک بدرفتار کرده، چه وقت توانسته‌ام تغییر بدهم و رفع نمایم؟ به مجرد آنکه حرفی گفته شده فورا به مقام محرمانه و غیره اظهار داشته اید که فلان حرف را نزنید که می گویند طرف فلان آدم مدعی شده است. شما را به خدا و به نمک شاهنشاهی‌روحنا فدا‌قسم می خورم هرگاه غیر این است، فلان حاکم آدم مرا می زند. به شما می نویسم، جواب می دهید که مبادا به او تنبیه شود. چرا انصاف نمی کنید ؟>>.

ولیعهد که متوجه عصبانیت و وخامت اوضاع شده است، سعی دارد تمامی اشکالات مسایل پیش آمده را به گردن دیگران بیاندازد خطاب به شاه می نویسد:<< ... به آنها هر وقت گفتم یه گفتند آسوده باشید همه کارها را کرده ایم یا آنکه شکوه و شکایتی از دولت داشتند قدری هم که سخت میگرفت، این غلام استعفا می کردند>>.


ناصرالدین شاه که اصلا آمادگی رویارویی با شیخ عبیدالله را نداشت، از طرفی نیز نمی توانست و یا نمی خواست باور کند که مصیبت آمده حاد و جدی است. روزهای اول شورش اکراد متجاوز، چون ناصرالدین شاه به طور دقیق در جریان اوضاع و احوال اسلحه و مهمات نبود، در قبال اخبار واصله خطاب به فرماندهان و صاحب منصبان می نویسد که << کرد بلباس قابل اینهمه نقل نیست. نمی دانم چه شده است که آنقدر مضطرب شده اید؟!>>.

نبود سلاح‌های مدرن و قابل استفاده، در حالی که نیروهای متجاوز کرد از اسلحه مارتینی برخوردار بودند که مزیت هایی بر سلاح‌های دولتیان داشت، نبود مهمات و خالی بودن قورخانه‌ها از یک طرف، از طرف دیگر نبود اطلاعات درست و دقیق باعث سردرگمی و افزایش وحشت می گردید؛ چرا که در آن روزها بازار شایعه بسیار گرم بود و سپاه بیست هزار نفری شیخ عبیدالله را یکصدهزار نفر اعلام می نمودند که این بر وحشت حاکم می افزاید. نبود سیستم ارتباطی منظم و کارآمد، قطع بودن خطوط تلگراف و غیره از جمله عوامل تشدید این نسل کشی ظالمانه اکراد متجاوز بود.

نقش قدرت‌های خارجی در  فتنه

چنانکه گذشت، شیخ عبیدالله بمنظور گسترش دادن قلمرو حکم خود به ایران تاخت. آن سوی مرز، کردها بودند. شاه تورک قاجار  ضعیف بود  اگرچه عثمانی‌ها از << مجمع اتفاق مردم کرد >> حمایت می کردند،دور نیست که شیخ در نظر داشته بود همینکه قدرت خود را در ایران تحکیم کرد، نیروی قدرت جدید را متوجه عثمانی کند و تاسیس کردستان را تسهیل کند؛اما نقشه‌ها و رویاهایش در آزربایجان نقش بر آب شد. ترکان شکست سختی را بر وی وارد نمودند.

در بازآمدن نیز عثمانی‌ها علیه او دست به اقدام زدند. شاید این اقدام دو دلیل داشت: نخست زیر فشار افکار عامه اروپا، و دوم اینکه دریافتند که حمایت از ناسیونالیسم کرد می تواند پیامدهای ناگواری داشته باشد و آنها را به سهولت از اختیار و سلطه خارج نماید: لذا شیخ عبیدالله را نیروهای عثمانی اسیر کردند و در ژوئیه ۱۸۸۱ به اسلامبول بردند.

تهاجم شیخ عبیدالله به آزربایجان جنبش ناسیونالیستی کردها را به مساله‌ای بین المللی تبدیل کرد که ب قدرتهای وقت بر آن به دیده ناوافق می نگریستند و بعد‌ها نیز با کوشش هایی که در این راستا شد، روی موافق نشان ندادند. روسیه نی خواست سرزمین هایی را که به موجب معاهده برلن در شرق ترکیه به دست آورده بود و مناطقی از آن که وسیعا کردنشین شده  ، از دست بدهد و کشوری   کردستان خیالی بر اراضی‌  ترک‌ها  بویژه کشوری متاثر از طریقت نقشبندی، در جوار مرزهای قفقاز باشد؛ چرا که در دهه‌های ۱۸۳۰.م خود با جنبش شیخ شامل به قدر کافی مشکل پیدا کرده بود، و با دشواری بسیار آنرا سرکوب کرده بود.بریتانیای کبیر از این رو با جنبش شیخ عبیدالله مخالف بود که نمی خواست وضعی پیش آید که آزربایجان را به روسیه نزدیک تر کند. چنین جریانی سیاست استعماری وی را در آسیای جنوب غربی پیچیده می کرد. تنها قدرت بزرگی که از جنبش شیخ عبیدالله حمایت می کرد امپراتوری عثمانی بود؛ چرا که می خواست <<اتفاق مردم کرد>> در قبال اصلاحات و در معنا علیه قدرت‌های اروپایی، بویژه روسیه و بریتانیا استفاده کند. در ضمن می خواست به یاری کردها شورش ارامنه را از نمود بیاندازد.ولی‌ نمی‌دانست خود کردها هم  توسط همان  قدرتها که ارمنی‌های مهاجر را شورنیده اند    در دست بازی هستند  ضمنا دولت عثمانی می خواسته با تصرف مجدد خاک‌های خود که توسط کرد‌های مهاجر  پر شده بود  زیان هایی را که در اروپا متحمل شده بود، جبران سازد.
وحشت در مراغه


چون خبر قتل و غارت قوشاچای( میاندوآب) به دهات دیگر رسید، از هر طرف دسته دسته کردها به عزم تاراج شهر کمر بسته و تا مدت ۱۰ روز از غارت دست کوتاه نکرده، سپس تمام شهر را آتش زده، مشتی خاکستر کردند.

قوای اکراد متجاوز در زمان تصرف شهر عبارت بود از نه هزار سوار و هشت هزار پیاده. شیخ عبدالقادر در این لشکرکشی نه آزوقه کافی و نه علیق لازم جهت دوآب به همراه داشت. از این رو برای تامین آنان این اجازه را به قوای خود داده بود تا در مسیر یورش دست به غارت بزنند. هرچند بعضی از روسای اردو مانند ایل ماماش و ایل گلابی و ده بکری پسر شیخ عبیدالله را از این عل و قتل نفوس بی‌گناه و غارت اموال روستاییان سخت سرزنش می نمودند ولی متاسفانه این تذکرات در روحیه شیخ زاده موثر واقع نمی شد؛ لذا افراد ایل ماماش به بهانه پیوستن به قوای خود شیخ عبیدالله که در این زمان اورمیه را محاصره نموده بود، پس از جنگ بناب به دهات خود رفتند و ایلات گلابی و ده بکری نیز به قوای دولتی در بناب پیوستند(دهقان،سرزمین زرتشت،ص۴۰۴).

 قتل و غارت میاندوآب
پس از قتل و غارت میاندوآب و ویران نمودن و آتش زدن شهر در چهارم ذی قعده قوای شیخ زاده به سمت بناب و مراغه به حرکت در آمدند. از طرف دیگر، این خبر وحشت آفرین در حول و حوش دهات مراغه و بناب و سایر دهات آن صفحات انتشار پیدا کرد و اهالی هر ده، حفظ جان و عیال خود را بر هر چیزی مقدم داشته، ارضای خود را به خصم واگذاشته فراری می شوند. اهالی محلات ثلاثه سراجو، بناب و دیزج رود چنان وحشتی از آوازه حرکات بی‌رحمانه و وحشیانه اکراد پیدا کردند که چشم از دار و ندار خود پوشیده، همه دهات را خالی گذاشته، با عیال و اطفال خود به کوه‌ها و دره‌ها گریخته، یا به تبریز و هشترود فرار کردند.
اهالی شهر مراغه را جز معدودی، چنان واهمه احاطه کرده بود که به کلی خود را باخته و به هیچ وجه به خیال استکامات لازم و شرایط خودداری نبودند. آنان همه اموال و احمالشان را پنهان و در زیر خاک دفن کردند. بالجمله، غالب عجزه اهالی دهات و بقیه السیف اهالی میاندوآب به مراغه آمده، کوچه‌ها و معابر وخانه‌ها و مساجد از آنها پر شده، همه پریشان و بی‌آب و نان حیران بودند. اوضاع حکومت به کلی از هم پاشیده شده بود. یک نفر فراش و تفنگ دار و سایر طبقات نوکر حکومتی در درب خانه پیدا نمی شد. همه در فکر و خیال فرار و در بردن عیال و اطفال خود چنانکه همه مردم دچار این حال بودند(منشی،بیان واقع وقایع مراغه(در:میراث بهارستان)،دفتر سوم،ص۴۹۳-۴۹۲).

حمله به بناب

پس از قتل و غارت میاندوآب و ویران و آتش زدن آن شهر قوای اکراد متجاوز در مسیر حرکت به سمت مراغه به سوب قصبه بناب به حرکت در می آیند در این موقع اردوی دولتی به فرماندهی اعتمادالسلطنه که از تبریز اعزام شده بود، در بناب مستقر شده بود. از طرفی حاج آقا علی قاضی بناب که انسانی شریف بود، به مجرد شنیدن ماجرای قتل عام میاندوآب، در لوازم استحکامات و شرایط نگاهداری قصبه بناب، مجاهدات بسیاری به عمل آورده، مردم را جمع آوری کرده، سنگر دور بناب را در کمال محکمی موافق حصار و هندسه بسته، به کلی مکمل مسلح بسیاری در کمال نظم به حراست بازداشت. (منشی،بیان واقع وقایع مراغه(در:میراث بهارستان)،دفتر سوم،ص۴۹۳).

  تجاوز به  بناب  و ملک کندی
اکراد متجاوز پس از عبور از دهستان ملک کندی و غارت آنجا به بناب می رسند. جمعیت اکراد متجاوز از دو طرف رو به بناب آورده، به کوچه باغهای حوالی قصبه داخل شده، بنای تیراندازی می گذارند. بعد از زمانی که از دو جانب، دو کوچه یا چند خانه متصرف می شوند و ساکنین خانه‌ها را به قتل رسانیده و آتش می زنند. مردم با کمال اضطراب از سنگرهای خود دور شده، رو به گریز می گزارند. حاج علی قاضی همین که رشته کار را سخت سست می بیند و استیلای دشمن را غریب الوصول می پندارد دست از جان شسته دل از حیات بر میکند، متوکلا علی الله، دامن همت بر کمر بسته، داخل مردم می شود. نخست به آواز بلند شهادتین بر زبان جاری کرده پس از آن<< یا علی >> گویان فریاد‌های می زند و مردم را به جنگ تحریض می نماید. مردم نیز با وی همصدا شده، فورا صداهارا به لفظ مبارک یا علی بلند کرده و به جانب سنگرها روی می آورند تا وقت ظهر جنگ برپا و از طرفین گلوله بر یکدیگر می ریختند.(سفرنامه مراغه(در: میراث اسلامی ایران)،دفتر پنجم،ص۴۴۸-۴۴۷).

ساکنین بناب برعکس مردم میاندوآب سخت مقاومت می نمایند چون پس از وقایع میاندوآب می دانستند در صورتی که پای اکراد به شهر باز شود کسی را زنده نخواهند گذاشت؛ لذا از کوچک و بزرگ جهت مقابله با اکراد مهاجم آماده شده، درگیر جنگ می سوند. در نتیجه ی رشادت و جدیت مردم و رهبری‌های حاج علی قاضی، اکراد شکست خورده به سمت ملک کندی عقب نشینی می کنند و بدین سان قصبه بناب از دست برد اکراد مهاجم محفوظ می ماند. البته این محفوظ ماندن بناب نه به دلیل حضور قوای دولتی و توپچیان، بلکه عدم اتحاد و اتفاق در بین روسای اکراد باعث گردید که شیخ عبدالقادر نتواند بناب را تصرف نماید.

قتل و غارت شهر و مردم میاندوآب عامل تفرقه میان اردوی شیخ شد. چرا که بودند از روسای اکراد غارتگر که با انجام این جنایات موافق نبودند و این خونریزی‌ها را رفتاری غیر انسانی می دانستند و آنان میدیدند که تمامی اینگونه اعمال از ناحیه حمزه آقا و تدابیر اوست؛ چرا که او برای سیر کردن شکم اردوی خود که بی‌توشه و خرجی نمی توانست به یورش خود ادامه دهد، برای آنکه دهان لشکریان خود را چرب کند دستور قتل عام داده و غارت و چپاول اموال مردم را آزاد نمود.


شیخ عبیدالله پسرعمو و داماد خویش محمدامین را با سه هزار لشکر از محال نوچه حرکت داده و روسای اکراد غارتگر    اورمیه را به هر یک کاغذی نوشته و از عالم غیب خبر داده و به هرکدام وعده حکومت داده. یکی از خلفای خود را که خلیفه سعید نام داشت، در میان طایفه شکاک و اکراد متهم بود، به محمدامین پیوسته با پنج هزار تفنگچی از طریق محال برادوست به اورمو می آیند.


قوای اکراد متجاوز به حوالی شهر رسیده، در قلعه اسماعیل آقا سه فرسخی شهر اردو می زند. از طرف اقبال الدوله که حاکم اورمیه بود، عبدالعلی خان را با پنج دسته سرباز و یک عراده توپ جهت جلوگیری از حمله اکراد از شهر خارج شده با آنان درگیر می شوند. اکراد متجاوز در این حین به غارت دهات و قتل نفوس پرداخته، پس از قتل عام چندین قریه شیعه نشین دست یه غارت می زنند. به هنگام عبور قشون اقبال الدوله دو عراده، توپ جنگی در نهری به گل می نشینند و امکان تکان دادن نمی شود؛ در حالی که قوای دولتی سعی در آزاد کردن آن دوتوپ داشتند، اکراد از این خبر مطلع شده پس از یک درگیری مختصر توپ‌ها را متصرف می شوند. پس از گرفتن توپ‌ها جسارت اکراد زیاد شده، توپ‌ها را نزدیک اورمیه آوردند و در شکستن و حمله به شهر از آنها استفاده نمودند. از اکراد سنی شهر اورمیه به شیخ عبید اله اطلاع می دهند که اقبال الدوله با فوج افشار در قلعه بدرقو در خارج شهر است و شهر خالی از لشکر می باشد. اگر زودتر بیایید شهر به آسانی به دست شما خواهد افتاد. شیخ عبیدالله هم که با سه هزار نفر عشایر، سواره و پیاده در چهارم ذی قعده ۱۲۹۷.ق به سمت اورمیه حرکت نموده از طریق محال مرکور به نزدیک شهر می رسد.


شیخ برای دست یافتن سریع به شهر دستور می دهد آب شهر را ببندند. اهالی شهر پس از شنیدن خبر رسیدن شیخ به اطراف شهر بازارها را بسته و همگی جهت دفاع از شهر آماده می شوند. شیخ دو نامه به عنوان میرجمال الدین آقا شیخ الاسلام اورومی ودیگری به نام میرزا حسن آقا مجتهد نوشته، به سمت شهر که در محاصره‌اش بود فرستاد. اعیان و کسبه و بزرگان در خانه میرزا حسین مجتهد جمع شده، به خواندن این نامه مشغول شدند که متن نامه چنین است:<< من به جهت دادخواهی عشایر و دفع ظلم آمده‌ام و دو روز در اورمیه مهمان شما هستم و از شما به غیر از سورسات لشکر چیز دیگری نمی خواهم و در مسجد جامع اورمیه با اهل اسلام نماز خواهم خواند و هر صاحب شغل را در سر کار خود گذاشته به تبریز خواهم رفت.اگر سرکار اقبال الدوله اطاعت کرد منصب بزرگبه او خواهم داد و اگر به دستور من تمکین نکرد او را به شهر راه ندهید، چون رفع و رجوع او برای این جانب آسان است و اگر غیر از این کردید به اهل اورمیه همان رسد که به اهل میاندوآب رسید>>(تاریخ اکراد،کتابخانه مرعثی،نسخه خطی به شماره ۹۷۷۷،ص۲۱).

مردم شهر با ارسال نمایندگانی و نوشتن دست خطی به شیخ سعی در دفع الوقت می کنند و از شیخ دوروز مهلت می خواهند، هر چند شیخ عبیدالله به دو ساعت رضایت داد. در این بین اقبال الدوله از جریان مطلع گردیده، سریعا خود را به داخل شهر می رساند و پس از مرمت دیوارهای اطراف شهر توپ‌ها را در جای مناسب قرار داده، آماده جنگ می شود.اقبال الدوله از مقر فرماندهی اکراد مطلع می شود دستور می دهد عمارتی را که پسر شیخ عبید اله به توپ ببندند. اکراد از انفجار توپ‌ها هراسان گردیده، با سرعت از خانه اقامتی خارج می شوند و سعی میکنند سوار اسب‌ها خود شده و فرار کنند که گلوله توپی جلوی اسب محمد صدیق که از فرماندهات اکراد متجاوز بود منفجر و پای وی مجروح می گردد و دیگر اکراد وحشت کرده و پا به فرار می گذارند.

شیخ عبیدالله پس از شنیدن این خبر و رسیدن اکراد فراری از شهر اورمیه سخت ناراحت شده، به تلافی شکست آنان دستور می دهد دهات اطراف را غارت نمایند و خود با قوای کافی به سمت شهر حرکت می کند و در باغ معروف به دلگشا در جنوب شهر اورمیه مقر فرماندهی خود را مستقر می سازد.

فردای آن روز حمله اکراد متجاوز از طرف باغ دلگشا که باغ خود اقبال الدوله بود آغاز شد و هزاران تیر به سوی شهر شلیک گردید. اقبال الدوله به توپچیان دستور داد تا به سمت باغ شلیک کنند. شدت عمل توپچیان اکراد را وادار به عقب نشینی نمود و فردای آن شیخ عبیدالله به سمت قریه سیر رهسپار گردی و بدین سان دومین حمله نیروهای شیخ به سمت شهر اورمیه با دلاوری‌های اهالی غیور شهر بی‌نتیجه پایان یافت.

رسیدن تیمور پاشا خان سردار ماکو با شش فوج سرباز و دوهزار سوار و شش عراده توپ به نزدیک اورمه باعث وحشت اکراد مهاجم گردید. هر چند شیخ عبیدالله در حمله‌ای به آنان قصد قتل عام آنان را داشت، ولی نتیجه‌ای حاصل نگردید؛ لدا اول به قلعه اسماعیل آقا پناهنده می شود. آنان به هنگام هزیمت از هیچ گونه قتل و غارت و شرارت در دهات مسیر خود مضایقه نمی نمایند.


شکست و فرار شیخ عبیدالله غارتگر

مقاومت دلیرانه و جسورانه مردم اورمیه در مقابل حمله اکراد مهاجم، رسیدن نیروهای تیمور پاشاخان از سمت خویبا امکانات کافی نظامی،تدبیرات اقبال الدوله در دفاع از شهر تدارکات به موقع و ارسال ملزومات جنگی از قبیل گلوله، تفنگ و چادر و غیره از سوی میرزا حسن خان سپهسالار وقوع تفرقه در میان روسای اکراد، فرارسید سرمای سوزناک آزربایجان همگی عواملی بودند تا شیخ عبیدالله و نیروهای تحت امر او را وادارند تا مجبور به ترک مخاصنه و فرارشود.

شیخ عبیدالله غارتگر که در حمله به شهر اورمیه توفیق نیافته و در درگیری با افواج تیمورپاشاخان تاب مقاومت نیاورد و مجبور به عقب نشینی گردید، جعفر خان یکی از اهالی اورمیه به دست اکراد مهاجم دستگیر و برای مدتی برای شیخ عبیدالله طباخی می کرد، ساعات آخرین کار شیخ عبیدالله را چنین گزارش میکنند:<< شیخ عبیدالله کمال اضطراب را دارد و سپاه او از جانب قصبه بناب شکست خور و چهار طابور عسگر از جانب دولت دوم مامور شده، به محال نوچه آمده، شیخ عبیدالله و روسای عشایر که از جانب دولت دوم آمده اند، آنها را می خواهند و دو نفر پاشا آمده، در قریه اظهر نشسته، می خواهند شیخ عبیدالله را برگردانند و سپاه شیخ عبیدالله دیروز از جنگ فرار کرده، رفته الان در قریه سنگر در نزد شیخ عبیدالله زیاد از پانصد نفر از اکراد نماند و امشب شیخ فرار خواهد کرد>>(تاریخ اکراد،کتابخانه مرعثی،نسخه خطی به شماره ۹۷۷۷،ص۴۶).

شیخ عبیدالله که تاب مقاومت نیاورده، چاره‌ای جز فرار نداشت؛ لذا به طرف مقر دائمی خود، دیه نوچه در خاک عثمانی فرار کرد. شیخ عبدالقادر پسر او نیز همچون پدر مجبور به فرار شده،به قریه نوچه می رود. حمزه آقا نیز فرار کرده، به لاهیجان می رود و ایل خود را برداشته، در ساری قمش که آن طرف شط العرب بود، اطراق می کند.عبدالله خان زرزا و دیگر روسای اکراد هر کدام با طوایف خود به گوشه‌ای فرار می کنندو بدین سان این تجاوز وحشیانه اکراد با ده هزار کشده و زخمی و قتل وغارت صدها آبادی و شهر به پایان رسید.

سرانجام شیخ عبیدالله

قام شیخ عبیدالله در زمان ضعف دولت عثمانی بود و از این رو در اندک مدتی قدرت فوق العاده‌ای پیدا کرد و دایره نفوزش را هر چه بیشتر توسعه داد و همدمان خطر بزرگی برای دو دولت ایران و عثمانی شد. شیخ عبیدالله در این زمان رسما اعلام  کردستان جعلی (با الهام گرفتن از ارامنه) کرد و علاوه بر مناطقی که از خاک غرب آزربایجان  به تصرف درآورد و ضمیمه حکومت خود کرد.

چون کار شیخ عبیدالله اینگونه بالا گرفت دولت روس را نیز نگران کرد؛ لذا بذاب محافظت ولایات خود و جلوگیری از تعرض شیخ عبیدالله نیرویی گرد آورد و در سرحدات خود با آزربایجان و عثمانی جای داد. دولت ایران نیز لشکری از سواران ترک را تحت فرماندهی حمزه میرزای حشمت الدوله و مصطفی قلی خان، اعتمادالسلطنه قاراگوزلو رییس قشون آزربایجان ماکو، فراهم آورد و از دولت عثمانی خواست که او نیز برای دفع شیخ عبیدالله نیرویی حاضر کند. به این ترتیب بعد از مدت کوتاه لشکر شیخ عبیدالله از سه طرف مورد هجوم قرارگرفت و تاب نیاورده و ناچار با تبعه خود به شمذیان برگشت. سپس شخصا به اسلامبول رفته و خود را به دولت عثمانی تسلیم کرد.

شیخ عبیدالله پس از مدتی اقامت در اسلامبول فرار کرده،به شمذیان برگشت، تا دوباره قوه و قدرتی جمه کند و به تعقیب اهداف شومش بپردازد؛ اما دولت عثمانی و ترکان آیران با اطلاع یافتن از این مطلب، چنین امکانی به شیخ عبیدالله ندادند و به سال ۱۳۰۳.ه.ق شیخ عبیدالله ناچار خود را تسلیم کرد و از دولت عثمانی خواست که اجازه دهند به حجاز برود. دولت عثمانی موافقت کرد و وسایل او را فراه آورد اما پس از آنکه به حجاز رسید در شهر طائف سکونت گزید و عاقبت به سال ۱۳۱۰ه.ق این عنصر یاغی هماجا درگذشت.

 آغاز ياغيگري هاي اسماعيل سيميتقو  

مناطق غرب آذربايجان در طول تاريخ همواره براي ملت تورك جزئي از وطن مادري و سرزمين توركان بوده است. اين خاك مقدس در طول تاريخ مورد هجوم و تاخت و تاز اشرار بيگانه و مهاجر به منطقه بوده و تاريخ روزهاي خونيني را در اين منطقه به ياد دارد. در بوجود آمدن اين فجايع خونين اقليت كورد مهاجر به منطقه غرب آذربايجان نقش بسيار پر رنگي داشته‌اند. جنايات شيخ عبيدالله، ياغيگري هاي اسماعيل سيميتقو، اقدامات احزاب تروريستي كومله و حزب دموكرات كردستان، هر يك در موقعيت هاي زماني خود خاطراتي تلخ و جناياتي دردناك براي تاريخ معاصر غرب آذربايجان و ملت تورك بي دفاع منطقه رقم زده است.

اين نوشتار بر آن است تا با شناساندن يكي از خالقين اين جنايات، گوشه اي از ياغيگري‌ها و تعديگري هاي وي به جان و مال مردم منطقه را كه تاريخ هيچگاه جنايات وي را در در حق اين ملت از ياد نخواهد برد، معرفي نمايد.

اسماعيل سيميتقو ديوانه اي كه براي منافع خود و اهداف ديكته شده توسط اربابان خود هزاران نفر از زن و مرد و حتي كودكان تورك را به قتل رسانده است.

اسماعيل سيميتقو كه بود؟

اسماعيل سيميتقو يك ياغي كورد در منطقه مرزي غرب آزربایجان و تركيه (مناطق اورميه، خوي، سلماس، سولدوز و ساوجبلاغ) كه محل استقرار وي قلعه چهريق بود. اسماعيل شكاك ملقب به سردار نصرت، فرزند محمد‌آقا و نوه علي‌خان شكاك، معروف به سمكو و مشهور به سمي‌قو بوده كه ايرانيان او را حسن ارفع و تورك هاي عثماني او را ازدمير غارتگر مي دانند.

قبيله شكاك از دو طايفه اصلي تشكيل شده است، عبدويها ساكن چهريق واقع در قسمت شمالي درياچه اورميه وابسته به سيميتقو مهاجرت مي‌كرد ، و مامدديها در بخش جنوبي درياچه  مهاجرت مي‌كرد كه وابسته به عمرخان عموي سيميتقو بودند، در زمان مظفرالدين شاه جعفر آقا (برادر اسماعيل سيميتقو ) نافرماني هايي را در اين منطقه انجام مي‌داد كه در پي اين نافرماني‌ها نظام‌السلطنه والي آذربايجان او را به تبريز احضار كرده و همراه با هفت نفر از يارانش به قتل رساند. بعد از قتل جعفر‌آقا، اسماعيل سيميتقو رئيس طايفه شكاك شد، و اين آغاز كار اين جنايتكار بود. او نيز مانند برادرش گاهي از حاكم آذربايجان فرمان مي‌برد و گاهي نيز نافرماني مي‌كرد.

سيميتقو نخست در سال‌هاي مقارن با نهضت مشروطه با ياغيگري در سلماس و دهات اطراف اين شهر نام خود را بر سر زبان‌ها انداخت و در جنگ مشروطه و جنگ بين مردم خوي و سردار ماكو، اسماعيل سيميتقو به جنگ با نيروهاي مشروطه پرداخت و روستاهاي خوي را غارت كرد، حتي در محاصره تبريز شركت كرده و به سپاه روس كه دشمن مشروطه بود پيوست.

در پي اشغال آذربايجان بدست قواي روسيه و قدرتي كه روس‌ها در اين حوزه بدست آورده بودند، اسماعيل سيميتقو نيز به روس‌ها پيوست و با نوكري اجانب توانست به مقام فرماندهي يك نيروي مرزي در سلماس دست يابد، اين رويه (نوكري اجانب) ادامه داشت تا اينكه انقلاب روسيه پيش آمد و باعث فروپاشي اقتدار روس‌ها شد و روس‌ها قصد بازگشت به مرزهاي خود را داشتند و هر چه از لوازم جنگي و ادوات نظامي داشتند به فروش مي رساندند. سيميتقو در ميان غفلت اهالي و بزرگان اورميه از اين فرصت نهايت استفاده را برده و با خريد اين ادوات جنگي در تدارك توسعه دامنه نفوذ خود برآمد.اين سال‌ها مقارن بود با حمله ارامنه و جيلوهاي وحشي و بحث آشوريان كه اين خود بحث مفصلي است. در آغاز بين اين دو جريان، يعني قدرت طلبي متجاوزان مسيحي و ارامنه از يك سو و افزايش تجاوزات اكراد از سوي ديگر كه با هرج و مرج فزاينده در كل آن منطقه توام شده، تضادي به چشم نمي خورد.

در اين بين ستاد ارتش بريتانيا اميدوار بود با متحد كردن ارامنه، آشوريان و كردها عليه عثماني‌ها بتواند شكست در جبهه روسيه را جبران نمايد ولي در خلال ملاقاتي كه در جمادي الثاني ۱۳۶۶ بين بنيامين مارشيمون (پيشواي ديني و عرفي آشوريان) و سيميتقو در كهنه شهر سلماس برقرار بود، مارشيمون و همراهانش به ناگاه مورد حمله سيميتقو و همراهانش قرار گرفتند و مارشيمون به قتل رسيد. با اين كار تمام نقشه‌هاي انگليسي به هم خورد، آشوريان لشكر به سوي چهريق روانه داشته و قلعه را گرفتند. پس از اين واقعه سيميتقو و نيروهايش به سمت خوي عقب نشيني كردند، ولي سلماس، اورميه و بسياري از روستاهاي اطراف آن در آتش انتقام‌جويي مسيحيان سوخت، در زماني كه جيلوها مشغول قتل عام مسلمانان بودند، هر كسي كه مي توانست فرار كند در راه خوي و تبريز توسط اكراد غارت مي شدند و لخت در سرما رها مي شدند. تا اينكه قواي عثماني براي هزيمت نيروهاي وحشي جيلو در اواخر شوال ۱۳۶۶ وارد اورميه شدند و در آنجا استقرار يافتند و سيميتقو به همراه يارانش به چهريق بازگشت. او با وجود نيكي كه از عثماني‌ها ديده بود،‌با خيانت آنها را در جنگ هايي كه ميان انگليسي‌ها داشتند ياري نكرد و خود را ازاين كارها كنار كشيد و بعد از ترك خاك آذربايجان توسط قواي عثماني، اسماعيل سيميتقو منطقه تازه از آسيب رها شده را براي جولان دادن و ياغيگري‌هاي خود مناسب ديده و خيال خام  كردستان را در سر مي پروراند. و چون در آن زمان ايام حكومت آذربايجان احوال مناسبي نداشت روز به روز بر طغيان و عصيانگري خود افزود و عرصه را بر مردم تورك كه تازه جنايات ارامنه و جيلوهاي وحشي را از سر باز كرده بودند را تنگ مي كرد و در اين زمان سردار فاتح از ياران صمدخان شجاع الدوله به حكمت اورميه و سلماس منصوب شد. او در چندين مرحله با سيميتقو به گفتگو نشست ولي چون اين ياغي سوداي بزرگي در سر داشت، اكراد با ديدن ناكارآمدي او حريص تر شدند.


ظهور کاظم خان  

 
کاظم خان به مساعدت و یاری عده‌ای از جوانان روستاهای محال انزل (قوشچی، قره باغ، قالقاچی، بویداش، گورچین قالا و باری و..) گروه مبارزین را تشکیل داده و توانست در مقابل اشغالگری روسیه از خود مقاومت نشان دهد وچند پارچه آبادی‌های پیرامون کاظم داشی را حفظ کند. اولین درگیری کاظم خان و یارانش با ارتش روسیه به سال ۱۹۰۹ میلادی بود که طی آن مبارزین تسلیم نشده و قصبه قوشچی به توپ بسته شد و کاظم خان و افرادش به قلعه قیرخلار که بعدها به اسم این سردار تغییر نام یافت پناه بردند و در طی سال‌ها مبارزه بارها ضربات جدی به ارتش اشغالگر وارد کردند. پس از عقب نشینی ارتش روسیه در سال ۱۹۱۷ میلادی به علت بروز انقلاب در این کشور و پسروی اردوی عثمانی نوبت به تاخت و تاز جیلوها به رهبری مارشیمون و اکراد به رهبری اسماعیل آغا سیمکو رسید اما با این اوضاع او دژ مستحکم خود را تا پایان ماجرا از دست نداد و به مدت شش سال در مقابل اشرار و اشغالگران از مقاومت کرد و توانست از جان و مال مردم ستمدیده محافظت کند. به طوری که مایحتاج و مواد غذایی آنان را تامین و با ساختن قایق‌های بیست و سی نفره آن‌ها را از غرب دریاچه اورمیه به ساحل شرقی آن (تبریز) انتقال دهد. گروه مبارزین به رهبری کاظم خان و فرماندهانی چون اژدرخان ، جانعلی خان، الله وردی خان قنبری، امیر ارشد خان قراجه داغی و حاج ناظم خان قره باغی و سیصد اسب سوار که تحت تعلیم محمد افندی به سر می‌بردند با وجود مقاومت‌های خود و اقدامات لازم ضربات جدی به دشمن وارد کردند   

در سال ۱۹۲۰ میلادی با ورود ارتش قاجار به آذربایجان و حمایت از کاظم خان طولی نکشید که این حمایت به مناقشه میان کاظم خان و  رضا خان ( پالانی  - پهلوی ) تبدیل شد. چرا که کاظم خان به تحت الحمایگی رضا خان از سوی انگلیس و براندازی دولت قاجار و تشکیل دولت پهلوی پی برده بود تا آنجایی که در پی این جریان کنسول انگلیسی مقیم تبریز رسماً به کاظم خان مکتوبی به عنوان این که تسلیم اسماعیل سیمیتقو شود و پایگاه خود را تخلیه کند. نوشت وی اعتنایی به این مکتوب نکرده و فرستاده کنسول را این گونه پاسخ داد: کوتاه سخن! کاظم خان کسی است که با یک پناهگاه دریایی با سیاست استعماری انگلستان به مقابله پرداخت و پیروز گردید. کاظم خان بعد از ایجاد آرامش و امنیت نیز پایگاه خود را ترک نکرد حتی عده‌ای از مردم به عنوان تشکر برای او مبلغی جمع کرده و از وی خواستند که با ایجاد امنیت در منطقه توسط رضا شاه از قلعه پایین آمده و خلع سلاح شود ولی او در پاسخ گفت شما احمد شاه  ترک  را بیاورید من تسلیم خواهم شد. با این اوصاف کاظم خان تا لحظه مرگ تسلیم سیاست‌های انگلیس نشد  .
ماجراي سوء قصد به جان اسماعيل سيميتقو 

سردار فاتح جريان اين ديدارها را با نايب السلطنه در ميان گذاشته از او راه چاره اي خواست، ولي چون وي در اين مرحله نيرويي براي سركوبي سيميتقو نداشت به فكر ترور او افتاد. بنابراين در ارديبهشت ۱۳۹۸ بمبي ساخته و به عنوان هديه از طرف مادرزن به سيميتقو ارسال شد. در جريان اين ترور علي‌آقا برادر سيميتقو و حدود ۳۰ نفر از همراهان سيميتقو كشته شدند ولي خود او جان سالم به در برد. اين اتفاق بهانه اي شد به دست سيميتقو تا  ملت  آذربايجان را دشمن خوني خود بداند و اين حادثه بهانه اي براي قتل و غارت و وحشيگري توسط اكراد شد. فرداي آن حادثه برادرش احد‌آقا را بهمراه ۶۰۰ نفر سواره براي تصرف خوي فرستاد ولي چون در تصرف شهر ناموفق بودند به دهات اطراف خوي حمله كرده و به غارت و چپاول دهات مشغول شدند. بعد از اين جريان عامل فرستادن بمب و ترور،‌ ثقه‌السلطان، جهانگير ميرزا و آقا مير هدايت (رئيس سواره)، ‌اعلام شد و چون سپهسالار دل خوشي از جهاگيرميرزا نداشت او را به همراه ۱۰ سرباز قزاق به چريق به دست اسماعيل سيميتقو فرستاد. اين قاتل وحشي حكم داد تا قزاق‌ها را سه روز نگه داشته و سپس به ادعاي اين كه آنها قاتل جعفر خان قره‌داغي بودند، دست بسته از كوه به پايين پرت مي كردند. جهانگير ميرزا را نيز به طرز فجيعي بعد از شكنجه فراوان از كوه پرت كرده و جسدش را طعمه حيوانات كرد. اسماعيل سيميتقو به اقبال‌السلطنه پيغام داد كه پارسال شنيدم دو كورد را از كوه به پايين انداخته بوده و اينك من نيز عوض آن دو نفر، ده قزاق و يك نفر از خانواده سلطنت(جهانگير ميرزا) را با كمال ذلت و خواري بينداختم.

در اين دوره سپهسالار و مكرم الدوله (حاكم خوي) نه تنها به جنايت اسماعيل سيميتقو اعتراض نكرد بلكه به او لقب سردار نصرت را نيز دادند. با اين حال اسماعيل سيميتقو اين لقب و جوايز را به شرطي پذيرفت كه ضياء الدوله حاكم اورميه بركنار شده و سردار فاتح حاكم اورميه و سلماس شود. تفكر بركناري ضياء الدوله نمي‌توانست به ذهن عقب مانده اسماعيل سيميتقو خطور كند، بلكه كاملا معلوم بود كه ماهيت انگليسي داشته و نشان از قدرت ضياء الدوله در ادره اورميه و سلماس داشت . بالاخره شرط سيميتقو در مورد عزل ضياء‌الدوله پذيرفته شد و سردار فاتح حكومت سلماس و اورميه را بدست گرفت. با اين انتخاب شرارت هاي اسماعيل سيميتقو بالا گرفته بود و با اين وضع سردار فاتح بدون هيچ گونه حركتي اورميه را بدست اكبر خان سپرد و به تبريز حركت كرد. اسماعيل سيميتقو هر روز به آشوبگري و غارت هاي خود مي افزود و تنها راه ارتباطي اورميه و تبريز (گلمانخانه) را بسته و علي اكبر خان را زنداني كرده بود. مردم سلماس با ديدن وضع اسفناك به دنبال دفاع از سرزمين آذربايجان در برابر اكراد برآمدند ولي اسماعيل سيميتقو از آنها خواست تا اسلحه هاي خود را تحويل دهند در غير اينصورت زن و بچه هاي آنها را قتل عام خواهد كرد. نبرد بزرگ لكستان در ۲۷ آذر ۱۲۹۸ شروع شد كه اين جنگ با وساطت سيف‌القضات ساوجبلاغي پايان يافت. ولي بعد از چند ماه اسماعيل سيميتقو دوباره به لكستان حمله كرد و مسعود نظام لكستاني در مقابل سيميتقو دوام نياورد و به قتل رسيد و منطقه به دست اكراد متجاوز درآمد و آنها مشغول غارت منطقه شدند. بعد از قتل عام لكستان و سلماس، اكراد با كمك انگليسي‌ها در تابستان ۱۲۹۸ اورميه را به تصرف خود در آورده و ياغي هاي كورد، اورميه را غارت كردند.

جنگ هاي قشون  دوره سپهسالار از ولايت آذربايجان  و اكراد 

پس از وقوع اين قضيه دولت جنگ هاي بي حاصلي را با اسماعيل سيميتقو داشت. در اين دوره سپهسالار از ولايت آذربايجان معزول و مخبر‌السلطنه به رهبري ايالت آذربايجان منصوب شد. او نيز در كار اسماعيل سيميتقو درست انديشه نكرد و در چند مورد جنگ هاي بي حاصلي را انجام داد كه مي توان به چند نمونه از آن اشاره نمود. در يك مورد ۳۰۰ نفر ژاندارم را از راه دريا به سوي اورميه فرستاد كه همه آنها اسير شدند و در كمال رسوايي و فضاحت اسماعيل سيميتقو آنها را لخت به سوي تبريز فرستاد. آنگاه قضيه جنگ فيلبوف اتفاق افتاد كه بحث مفصلي مي باشد و از حوصله اين نوشتار خارج است. هيچ كدام از اين جنگ‌ها در دفع شر سيميتقو كاري نتوانست انجام دهد. البته به اين نكته نيز بايد توجه نمود كه دست ديگري در كار بوده و هر وقت كه اسماعيل سيميتقو در تنگنا مي افتاد و چيزي نمانده بود كه از بين برود، فوري اشاره نموده و دست و پاي او را باز ميگزارند. براي اثبات اين موضوع مي توان به قضيه قتل امير ارشد (ارشد نيروهاي ژاندارم) به دست يكي از نيروهاي خودي در آستانه شكست كردها بعد از يك تلگراف اسماعيل سيميتقو به انگليسي‌ها اشاره كرد.

اسماعيل سيميتقو جناياتي در اورميه مرتكب شد كه قلم از نوشتار آن عاجز است به طوري كه پس از ديدن نالايقي حاكمان جسارت زيادي پيدا كرده و تيمور آقاي كهنه شهري را حاكم سلماس كرده و فولاد آقاي كورد را هم به رياست نظميه اورميه منصوب كرد، بعد از آن تاريخ جناياتي كه آنها در اورميه و سلماس انجام دادند و اهالي اين دو شهر در دست تسلط جانيان كورد زندگي مي كردند. كار به جايي رسيد كه در اورميه مردها را آويزان كرده و داغ به بدنشان مي گذاشتند و زن‌ها را بسته از آنها پول طلب مي كردند. بعد از كلي قتل و غارت، از اهالي شهر اورميه ده هزار ليره و چند هزار قبضه تفنگ گرفتند. در اين ميان كه مردم پولي در بساط نداشتند و كسي توانايي پرداخت خواسته اكراد را نداشت، چند نفر كرد از اهالي ساوجبلاغ به اورميه آمده بودند و به هر قيمتي كه دلشان مي خواست اموال و املاك مردم بي دفاع را خريداري مي كردند (آري اين است تاريخ اكراد در اورميه) در اين ميان اكراد به مردم شيعه اورميه مي گفتند كه چون شما به خلفا اعتقاد نداريد، شكنجه و آزار شما نه تنها حلال بوده بلكه عبادت است و با اين بهانه ستم هايي بر مردم شيعه اورميه كه تاريخ هيچگاه اين ننگ را از گردن اكراد متجاوز پاك نخواهد كرد.


هجوم اسماعيل سيميتقو به ساوجبلاغ 

در زمان حمله اسماعيل سيميتقو به ساوجبلاغ نزديك هزار نفر از ژاندارم‌ها و قزاق‌ها در ساوجبلاغ به رياست ملك زاده تهراني در محلي به نام ايندرقاش در خارج شهر مقيم بودند و به سبب اختلافاتي كه ملك زاده با روساي كورد داشت چند نفر از آنها را گرفته و به تبريز تحويل داده بود و به اين خاطر اكراد دل خوشي از او نداشتند. همچنين وي فردي عياش بوده كه غالبا روزها خواب بوده حتي گويند هنگام حمله اسماعيل سيميتقو به ساوجبلاغ با صداي توپ و تفنگ از خواب بيدار شده است. در اين بين اكراد ساوجبلاغ بصورت محرمانه نامه‌اي به اسماعيل سيميتقو نوشته و از او دعوت مي كنند كه به آنجا بياييد و آنها نيز از او حمايت خواهند كرد. سيميتقو نيز كه منتظر چنين نامه‌اي بود ، با عجله قشون خود را آماده كرده به سوي ساوجبلاغ حركت مي‌كند، ملك‌زاده بعد از مختصري درگيري كه با اسماعيل سيميتقو داشته به قشون خود امر مي كند كه از اندرقاش كه سنگر محكمي بوده به سوي شهر حركت كنند و پس از خروج از محل مستحكم به محاصره اسماعيل سيميتقو در مي‌آيند. بعد از اين محاصره ملك‌زاده دستور مي دهد كه قشون تسليم اكراد شوند. جالب اينكه پس از تسليم قشون ملك زاه به دستور اسماعيل سيميتقو خود ملك‌زاده قشون را به صف مي‌كند، آنگاه به دستور اسماعيل سيميتقو همه آنها به فجيع ترين صورت كشته مي‌شوند.در اين ميان ملك‌زاده را نكشته و با خود به سلماس مي‌آورد و بعد از چند روز پولي به وي داده و او را مرخص مي‌كند. اين كار معلوم مي‌كند كه اسماعيل سيميتقو ، ملك‌زاده را براي تسليم قشون از قبل فريفته بوده است. پس از اين ماجرا اسماعيل سيميتقو خيال خام کردستان جعلی را در سر مي‌پروراند و در جشني كه از قبل تدارك ديده بود تاجي را بر سرش گذاشت .

پس از سقوط ساوجبلاغ و جسارتي كه اسماعيل سيميتقو نسبت به دولت مركزي پيدا كرده بود، دولت مركزي ناچار چندين مرحله قشوني را براي دفع شر اسماعيل سيميتقو فرستاد كه در اكثر موارد نيروهاي دولتي بدست اكراد مهاجم به قتل رسيدند كه از اين دست قشون‌ها مي توان به قشون سردار ارشد قراجه داغي، قشون ژاندارم از تهران به رياست كاپيتان لاسين و ... اشاره نمود.در اين بين عجيب اينكه مدت سه سال كه در چندين مورد (۱۰ يا ۱۲بار) بين قشون دولتي و اكراد جنگ در گرفته بود، در هيچ كدام از اين جنگ‌ها در آخرين لحظات قشون دولت روي پيروزي را نديده‌اند. در اكثر موارد، در زماني كه قشون دولتي در شرف غلبه بوده اند، باري حوادث و وقايع طوري مي‌شود كه قشون دولت عقب نشيني كنند و در نتيجه اكراد جسارت يافته بر قشون دولتي مسلط مي‌شوند. (شايد اين هم از مزاياي نوكري اجانب باشد) از آن نمونه مي توان به ۲۸ آذر ۱۲۹۹ اشاره كرد كه جنگ شكريازي شروع شد. سپاه سيميتقو به دو قسمت تقسيم شده، يك قسمت به حاج احمدخان مرندي حمله كرده و او را شكست داده و تسوج را اشغال كردند. بعد از اشغال تسوج به دست اكراد، دسته‌اي ديگر به اردوي خوي حمله كرده و آنها را شكست دادند، در اين جنگ گلوله‌اي به امير ارشد اصابت كرد و او كشته شد، با انتشار خبر كشته شدن امير ارشد نيروهاي ژاندارم از بين رفته و اكراد كه در آستانه شكست بودند جسورتر شده بطوري كه ژاندارم‌ها را شكست دادند و هر كسي از ژاندارمها را كه زنده مانده بود به زحمت خود را به خوي رساند

شكست و فرار اسماعيل سيميتقو  
با كودتاي رضاخان پالاندوز در سال ۱۳۰۰ دولت اشغالگر  ايران شديدترين و اسفناك ترين وضع اقتصادي را پشت سر مي گذاشت به طوري كه جيره سربازان ايراني را نيز دولت بريتانيا پرداخت مي‌كرد.  اسماعيل سيميتقو نمونه مجسم تهاجمات قانون شكنانه و توحش نژادپرستانه بود. ابراهيم خواجه نوري اسماعيل سيميتقو را شرير، بزهكار، وحشي و از هر جهت خائن به مملكت و ابزار دست دشمنان ملت توصيف مي كند.

رضا پهلوي درست ۴۵ روز بعد از كودتاي ۱۸ فروردين علیه دولت تورک قاجار ، لشكري به سوي  آزربایجان جنوبی  روانه كرد. اين لشكر متشكل از سه گروهان ژاندارم به فرماندهي تورج بود. تا اينكه از طرف متوليان لشكر، سواره نظام و پياده نظام در تبريز و شرفخانه گردهم آمدند. بندر شرفخانه يك منظره عالي را به خود گرفته سرتاسر آن حوالي از اشعه سفيدرنگ چادرهاي نظامي هر بيننده اي را به روزهاي درخشان اميدوار مي سازد. چنانچه گفته مي شود قريب ۲۰هزار نفر لشكر به سركردگي امان‌الله‌ميرزا، وزير جنگ، ظفرالله مراغه‌اي و نصير ديوان قراگوزلوي همداني و سرهنگ كلبعلي خان نخجواني و ... با ممات كافي و قريب به ۸۰-۷۰ عراده توپ و تمام احتياجات جنگ براي سركوبي اسماعيل سيميتقو و ساير اكراد ياغي آمده بودند. تا اين كه در نزديكي ده شكريازي قشون دولت با اكراد شكاك و عبدوي مهاجم كه منتظر مقابله با قواي دولت بودند روبرو شدند، اسماعيل سيميتقو با خيال خام اينكه مثل لشكرهاي قبلي است، گروهي را براي مقابله فرستاد و خود با غرور تمام دوربين بدست از دور به مشاهده جنگ مي‌پرداخت.

جنگ سختي بين قزاق‌ها و اكراد متجاوز در ميگيرد بطوري كه گفته مي شود صداي توپ‌ها در خوي نيز شنيده مي شده است. و چون اكراد عاقبت كار خود را وخيم مي‌بينند بعد از كشته‌هاي بسيار، اسماعيل سيميتقو همه دستگاه پوشالي و توهمات خيالي خود را در هوا متلاشي مي بيند، شهر سلماس را ترك كرده و به چهريق فرار مي كند.

بعد از آزادسازي سلماس از دست اكراد متجاوز، سرتيپ جهانباني نيروهاي دولتي رضا قلدر پالانی را بدون فوت وقت به سمت چهريق روانه كرد تا از تجديد قواي اكراد جلوگيري كند و آنان را شكست دهد. كوردها هرگز فكر نمي كردند به اين زودي‌ها قواي دولتي به چهريق خواهند آمد و بعد از چند نبرد ساده شكست خورده و به سرحدات تركيه فرار مي كنند بدين ترتيب در تاريخ ۲۰ مرداد ۱۳۰۱ تجاوزات و قتل و غارت و در يك كلمه وحشيگريهاي اكراد و اسماعيل سيميتقو پايان پذيرفت.

بلافاصله سرتيپ جهانباني از تركيه خواست اسماعيل سيميتقو را دستگير و خلع سلاح نمايد. آنها هم با توقيف سه قاطر، ليره و طلا‌ها با كشتن پسر و همسرش به درخواست جهانباني پاسخ مثبت دادند. اسماعيل سيميتقو بعد از اين شكست‌ها به كوه هاي  تركيه متواري شد و در آنجا فردي به نام كاظم افندي از قاچاقچيان تركيه به او و ارشد الملك (از ياران اسماعيل سيميتقو ) حمله كرده به طوري كه مجال لباس پوشيدن هم به اسماعيل سيميتقو داده نشد و ارشدالملك زخمي شده و پسر او با تمام نقدينگي او اسير كاظم افندي شد. در تاريخ نوشته اند كه در اين اوضاع اسماعيل سيميتقو در اوج درماندگي، در حضور برادرش احمد و دو نفر ديگر از يارانش بر روي سنگي مي نشيند و مدتي با صداي بلند گريه مي كند.  اين است عاقبت وحشيگري اكراد و سيميتقو نسبت به مردم تورك منطقه غرب آذربايجان.

در اين زمان اسماعيل سيميتقو نه در تركيه و نه در کشور موسوم به ایران نمي توانست بيرون بيايد. بنابراين به واسطه مكرم‌السلطان ۱۰هزار ليره به سرتيپ جهانباني فرستاد و از او تقاضاي تامين جاني كرد اما سرتيپ جهانباني در جواب به او گفت كه هيچ راهي جز تسليم ندارد. اسماعيل سيميتقو در پاييز سال ۱۳۰۱ خود را به اربيل عراق رسانيد و در ملاقات با كارگزار انگليس دريافت كه سياست بريتانيا در مورد او كاملا عوض شده است. بنابراين در زمستان همان سال به سليمانيه رفت و يك ماه پيش هم مسلك خود محمود برزنجي ماند و بعد به تركيه برگشت. بعد از يك سال با توصيه افراد دولتي خود را تسليم ژنرال طهماسبي مي كند و اجازه مي يابد به چهريق بازگردد. حتي اسماعيل سيميتقو در سال ۱۳۰۴ در ملاقات با رضا پهلوي پالانی  وفاداري مادام العمر خود را نسبت به او ابراز مي دارد. درباره بازگشت اسماعيل سيميتقو به منطقه اي كه در آن قتل و غارت بي شماري انجام داده است بايد به اين نكته توجه داشت كه در آن زمان حكومت رضا پهلوي پالاندوز يك حكومت به شدت فاشيستي و ضد تورك بوده در اين مورد با اكراد و سيميتقو اتفاق نظر دارند و رضا پهلوي براي آزار و اذيت مردم تورك اجازه ورود به چهريق را به اسماعيل سيميتقو مي دهد. اما بايد مي‌دانست كه اين خاصيت ديرين اكراد است كه طبق مثال مشهور نمك خورده و نمكدان مي شكنند، اسماعيل سيميتقو نيز طبق اين خصلت بعد از گذشت مدتي توهمات خيالي را در ذهن خود مي‌پروراند و به حكومت پشت كرده و ميل به جنگ دوباره پيدا كرده بود. در جنگ هاي ۱۳۰۹ كه بين اسماعيل سيميتقو و قشون دولتي اتفاق افتاده بود وقتي كه اسماعيل سيميتقو مي خواست وارد اشنويه (از بخش هاي شهرستان تورك نشين سولدوز) شود مورد اصابت تيري قرار مي‌گيرد و وقتي كه مي‌خواست فرار كند تير دومي نيز بر پيكر نحس آن قاتل اصابت مي‌كند و به هلاكت مي‌رسد. با كشته شدن اسماعيل سيميتقو و ياران نزديكش افراد و عشاير ياغي كرد بي سرپرست شده و هر كدام به كوه هاي اطراف فرار كرده و متواري مي‌شوند. با قتل سيميتقو خانواده وي نيز متلاشي مي‌شوند، يكي از زنانش به قتل رسيد و زن ديگرش به تركيه برده شده و در آنجا با كردي ازدواج مي‌كند و پسرش به تهران برده مي شود.

يدالله ابراهيمي سلطان سرلشكر تبريز كشته شدن اسماعيل سيميتقو را چنين توصيف مي كند: " جنازه اسماعيل سيميتقو در كوچه باقي مانده بود و كسي در پي جنازه و دفن آن نيست. چون غروب و تاريكي شب فرا رسيد، جنگ تقريبا تمام شده بود و نفرت اكراد كه هميشه با داشتن سرپرست مي‌توانند سرمنشاء اثري باشند متواري مي‌شوند...
"


بيان برخي از اوصاف اسماعيل سيميتقو ياغي 

گويند بي‌رحمي و قساوت قلب اسماعيل سيميتقو به درجه‌اي رسيده بود كه در چند مورد دست مردم را روي سنگ گذاشته با قمه طوري مي‌زد كه دست از بازو جدا مي‌شد. همچنين دستور مي‌داد انگشتان دست مردم را قطع كرده به جاي فشنگ براي ترساندن مردم در فشنگليك فرو ببرند. زماني كه به قره قشلاق حمله مي‌كرد عوام، اهالي و علما در كمال ادرماندگي از او تقاضا مي كردند كه از خون قره‌قشلاق بگذرد، ولي در اين حين يكي از اكراد به نام سراج‌الدين جلو آمده و مي‌گويد كه مگر شما در مباح بودن خون اهل قره‌قشلاق شكي داريد، اينك يك آفتابه از خون آنها حاضر كنم و وضو گرفته نماز كنيم... (اين عقيده در غالب اكراد مرسوم است و شيعيان را با اين ديد مي‌نگرند). با اين حرفها، اسماعيل سيميتقو با شدت هر چه تمام‌تر به جنگ با اهل قره‌قشلاق مي‌پردازد بطوري كه همه مردم از پير و جوان و اطفال را به قتل مي‌رساند. و زن‌هاي آنها را عشيرات به اسيري تقسيم مي‌كنند. در جنگ با ژاندارم‌ها،‌پس از اينكه آنها را اسير كرده بود، دستور داد آنها را در خانه‌اي حبس كرده و خانه را آتش زده همه را در آنجا بسوزانند.

حقيقتا در وحشيگري كسي به پاي او نخواهد رسيد، چنانچه سابقا گفته شد. در حادثه ساوجبلاغ با بي‌رحمي تمام چهارصد نفر از ژاندارم‌ها را گلوله باران كرد و آن هايي را كه زنده مانده بودند نيز با سنگ به قتل رساند.

برخي از جنايات اسماعيل سيميتقو در اورميه 

از جمله اين جنايات قتل و غارت اورميه و روستاهاي اطراف در آن اوضاع اسفناك بعد از حمله جيلوهاي قاتل و گراني آن زمان و همچنين تصرف چندين روستا از جمله توپراق قلعه، ديكاله، ختايلو و ديزه و حمله از اين محل‌ها به شهر اورميه مي باشد. او در ابتدا تمامي مال و اموال مردم تورك اورميه را غارت كرده و از مردم خواست تا حاكم اورميه (سردار فاتح) را از شهر بيرون كنند. بعد از اين كار اسماعيل سيميتقو با انتصاب فردي به نام پروت آقاي كورد در اورميه و واگذاري راه‌ها، گمركات، كارگزاري‌ها، اداره نظميه و ... به وي،‌ جنايات زيادي را بر مردم تورك اورميه تحميل كرد. اسماعيل سيميتقو همچنين براي جمع‌آوري تجهيزات و پول، مردم را در باغ قيصر خانم جمع كرده و آنها را به چوب بسته و از آنها خواست تا اسلحه هاي خود را تحويل دهند و هر كسي كه سلاحي نداشت مورد ضرب و شتم قرار مي‌گرفت، اين آزار و اذيت به حدي بود كه مردم بي دفاع تورك مجبور مي‌شدند اسلحه هاي ياغي هاي كورد را خريده و دوباره به آنها تحويل دهند. كساني كه اسلحه نداشتند زنداني مي‌شدند و شرط آزادي از زندان پرداخت ده هزار ليره تركيه بود. اسماعيل سيميتقو در ادامه از باغات مردم نيز درخواست ماليات كرد و از هر خرمن يا باغ ميوه بايد دو دهم به او پرداخت مي‌شد. اسماعيل سيميتقو حتي عمرخان را براي قتل ميرزا‌ربيع مراغه‌اي به سولدوز فرستاد. عمرخان نيز بعد از شكست دادن ميرزا، به قتل و غارت در سولدوز و روستاهاي آن پرداخت.

در پايان اشاره به اين موضوع مهم است كه امروز برخي از به اصطلاح روشنفكران كورد (تروريست هاي كت و شلوار پوشيده)و فارس‌های ایرانی‌ اسماعيل سيميتقو را يك قهرمان كورد معرفي مي‌كنند حال اينكه با مروري بر زندگاني و بررسي جنايات او مي‌توان قطع به يقين اظهار كرد كه اسماعيل سيميتقو يك بيمار رواني‌اي بيش نبوده و خون بسياري از مردم بي‌دفاع غرب آذربايجان را بر اساس توهمات و افكار پوچ خود و دستور اربابان خود ريخته است كه با گذشت بش از ۸۰ سال هنوز زخم‌هاي مردم تورك غرب آذربايجان التيام نيافته و اين جنايات اكراد هميشه در حافظه تاريخي ملت تورك آذربايجان خواهد بود تا درس عبرتي بر برخوردهاي آينده با اكراد باشد.

فاجعه كشتار اسيران ژاندارم توسط سيميتقو 
والي بيحال و عافيت طلب تبريز(حاج مخبرالسلطنه)، به ماژور(سرگرد) ملك زاده دستور ميدهد گردان ۱۴ ژاندارم را از راه بندر دانالو به مهاباد (سويوق بلاغ) برده و به دفع شر سيميتقو بپردازد. ملك زاده اعزام چنين نيروي ضعيفي را بسيار خطرناك دانسته و اعتراض ميكند. استدلال وي كارساز نمي افتد . سيميتقو وقتي از اعزام نيروبه پادگان مهاباد مطلع ميشود با قشون كافي به سرعت حركت كرده و بعد از شكست نيروهاي دولتي اسيران  تورک را در يك اقدام بيسابقه شخصا با آتش مسلسل اعدام ميكند.

اين واقعه در ساعت ۳۰/۱۴ روز ۱۳مهر ۱۳۰۰شمسي اتفاق مي افتد و تنها ۴نفر زنده مي مانند.

اسامي بازماندگان به شرح زير است  
هاشم امين (ستوان دوم)، محمد مظهري (ستوان دوم)،اسكندر محال بيگي(ستوان)، مهدي نورايي(ستوان) اينان زخمي شده و از زير شهدا شبانه برخاسته و خود را به قوشاچاي ميرسانند. سرگرد ملك زاده و سلطان محمد آلپ هم در مقابل فديه بعدا آزاد ميشوند. ازجمله شهداي اين واقعه يكي هم اسدخان تبريزي بوده كه يك چشمش را هم قبلا در جنگ با اكراد ازدست داده بود. بدينسان صدها فرزند آذربايجان در اثر بي لياقتي و بي مبالاتي والي تبريز جان خود را از دست ميدهند.
 از وقايع قابل ذكر اين روز كشته شدن تعداد زيادي از مردم مهاباد بخصوص اكرادي كه در مهاباد زندگي ميكردند قابل ذكر مي باشد. بعد از قتل عام اول سويوق بلغ به شرحي كه در سلسله مقالات قتل عام در آذربايجان را فراموش نكنيم توسط روس‌ها و قتل عام دوم توسط سيميتقو اكثريت اهالي مهاباد را كرد‌ها تشكيل ميدادند ، ولي تا انقلاب بهمن ۵۷نيز تعداد زيادي خانواده هاي ترك در اين شهر زندگي ميكردند كه در اثر تهديدات و قتل و غارت اكرد در اول انقلاب اكثر اين خانوادها همراه با خانواده هاي ترك شهرهاي خانا و اشنويه و جلديان مجبور به جلاي از وطن شدند.زیرا خود آخوند‌ها همانند رژیم گذشته فارسی ایرانی‌ از سیاست مرزبندی بین ترکهای عثمانی و آذربایجانی حمایت کرده و همیشه در ترس استقلال آزربایجان جنوبی  بوده‌اند برای همین داشتن کارت کرد  مقابل تورک‌ها همیشه همانند ارمنی‌ها کار ساز بوده است.
جنگ اول شكر يازي 
امير ارشد قره جه داغي با قواي خود مشتمل بر ۳۰۰۰نفر از شرفخانه همراه ۱۵۰۰ژاندارم و قواي تحت فرماندهي سردار ماكو در ۲۸ آذر سال ۱۳۰۰شمسي در اطراف قريه شكر يازي سلماس با اشرار برخورد پيدا كرده و سواران سيميتقو طي جنگ سختي كه در ميگيرد تاب نياورده و فرار ميكنند. خبر اين پيروزي در اروميه موجب جشن و سرور مي شود. در اين ميان سردار قره داغي از پشت و توسط يكي از قره داغي‌ها كه گويا با وي بد بوده شهيد ميشود . لشگر بي سردار در نبود فرمانده خود شكست خورده و به زحمت بقيه لشگريان خود را به خوي ميرسانند.
سيميتقو و بيگانگان  
شيخ طه و سيميتقو از سال ۱۹۱۹ ميلادي چندين بار با ويلسن فرستاده انگليس‌ها ملاقات كرده و اسلحه و پول از وي گرفته بود . در سال ۱۹۲۱ نيز از سايكس كمك ميگرفت . همچنين سيميتقو از مصطفي پاشا فرستاده باشگاه كرد هاي تركيه نيز اسلحه و مهمات تهيه مي كرد. در مقابل قول داده بود تا وان ، تيبليس ، سيواس ، حكاري و ارزروم را از وجود ترك هي طرفدار آتا ترك پاك كند. همچنين قول حمله به ترك‌ها را در رواندوز به انگليس‌ها داده بود.
سيميتقو فرستادگاني نيز حهت تماس با روس‌ها (در اين موقع بلشويك‌ها مصدر امور بودند) به باكوفرستاده بود ، ولي گويا روس‌ها مايل بودند به رضا ميرپنج كه مدارج ترقي را طي ميكرد كمك كنند.
جنگ قوشاچاي  آوريل ۱۹۲۲ 
خالو قربان كرد كه به نهضت جنگل خيانت كرده (خيانت و عدم صداقت در عهد و پيمان يكي از مشخصه هاي كرد‌ها است)و شخصا سر ميرزا كوچك خان را از تن جدا كرده به همراه ۵۰۰كرد ديگر در بنيه سپاه ژنرال شيباني در مياندوآب (قوشاچاي)متمركز ميشوند. هجوم به مهاباد شروع ميشود افرادخالو قربان به وي خيانت مي كنند و فراري ميشوند و خالو قربان نيز كشته ميشود. رضا مير پنج نمي تواند عشاير كرد را با خود همراه كرده و جنگ با سيميتقو را ادامه دهد. از اين پيروزيهاي آسان كه در اثر بي لياقتي قشون سردار سپه (رضا خان ) حاصل ميشود غرور خاصي سرتاپاي سيميتقو را در بر ميگيرد. و اين غرور باعث ميشود سيميتقو بزرگترين اشتباه خود را بكند . در ژوئن ۱۹۲۲سيمكو در شمدينان با حيدر بيگ والي موصل ديدار ميكند. از چند و چون مذاكرات كسي اطلاعي ندارد ولي اين مذاكرات باعث بد گماني انگليس‌ها به سيميتقو ميشود.
جنگ دوم شكريازي:
ژنرال جهانباني با يك تيپ زبده و گرداني متشكل از داوطلبان ارمني به فرماندهي سرهنگ روس بگ زورابف در مجموع ۸۰۰۰سرباز در ۲۳ژوئيه از سلماس و استقامت شكريازي به چهريق حمله ميكنند. پياده كرد چهار بار حمله ميكند ولي هر بار شكست ميخورد. سواره نظام كردها هم با دادن تلفات سنگين عقب مينشيند. سيميتقو عليرغم داشتن ۱۰۰۰۰نيرو شكست مي خورد. ناچار به ساري داش پناه ميبرد ، اكنون ۱۰۰۰نفر بيشتر ندارد. از آنجا نيز به تركيه فرار ميكند. در آنجا نيز به كمين سواران ترك خورده و زن ، پسر و برادرش كشته ميشوند. در اكتبر ۱۹۲۲ سيميتقو خودش را به اربيل در عراق ميرساند. يك پسر ۶ساله‌اش هم اسير شده بود. اربابان انگليسي در آنجا به وي پناه ميدهند ولي آن ارج و قرب سابق را ندارد.
بعد از يكسال ناگهان غيب ميشود و دوباره سر از ايران در مي آورد. در ۱۹۲۵سيميتقو به حضور رضا خان كه حالا شاه شده ميرسد و ابراز بندگي مادام العمر ميكند.

از جريان ملاقات سيميتقو افسانه اي ساخته اند كه گويا رضا خان در دشت سلماس در راه سفر بازگشت از اروميه با عده كم به حالت غافلگيري در تير رس سيميتقو بوده ولي از هيبت او سردار كرد نتوانسته وي را به قتل برساند. ولي اين حكايت چندان واقعي به نظر نمي رسد زيرا برابر برخي اظهارات ارتشي‌ها رضا خان از تبريز به خوي و سلماس آمده و يك شب را مانده و پس از ملاقات با سيميتقو به تبريز برگشتهو علتي نداشته كه سيميتقو در بازگشت رضا شاه را نكشد و يك اشتباه را دوبار تكرار كند، همينطور رضا خان نيز نمي توانسته يك اشتباه به اين بزرگي را دوبار تكرار كند و از راه جداگانه اي ميبايست برميگشته است.

  غارت و چپاولگری کردها  در شـهر اوشـــنو( اشـــنويــــه)آزربایجان جنوبی
وي داخل شـهر اوشـــنو( اشـــنويــــه)آزربایجان جنوبی شد و در حا ل يكصد سوار كـــــرد را گرد آورد و با والي اوشـــنو( اشـــنويــــه) به مذاكره نشست. بنا به دلايلي كه هنوز هم معلوم نگرديده ا ست سميـتقو در همين روز كشته شد.جمعي از اقوام وي كه در تركيــه ساكن بودند به جهـت انتقام خون وي به روستاهاي بولاق باشي ـ قــوزولو ـ آيي بيــگ ـ شـــيله ـ تورنگ ـ سولطـان تپه هجوم آوردند . به هر حال در اين روستاها ديگر تركي ساكن نبود و همگي كـرد نشين گرديده بودند. كـــــردها با يكديگر به جنگ خونين پرداختند و دولت در اين باره كاملاً سكوت اختيار كردند و به كـــــردها اجازه دادند تا آخرين نفر يكديگر را هلاك كنند.البته دولت انگليس چندان هم بيكار نبود و در همـــين سال(۱۳۱۰) فــــردي بنام كلنل ادموندز را ميان كـردهاي تروریست مهاجر در موسل و كركوك (تورکمان اللی) فرســــتاد تا آنها را مسلح نمـــــوده و زمينه هجوم مجدد به تــركيه را فراهم كند.كنسول گري تـركيــه در ارومــيه چنين نامه اي به تهران مي نويسد: كمـيتـه داشــناك هــــــاي مركزي تبريز، به كــــــردهاي هاي تروریست   منطقه ، كمك هايي مي نمايد و دولت ايران عليرغم اطلاع از ماوقع مانع كار آنها نمي شود..» منصور نخست وزير وقـت، به اين اتهامات جواب رد مي دهـد و اين در حالي است كه وزيـــر جنگ وقـت محمود خان اميني ، راساً اقدام به كوچاندن ايلات جلالي ـ فروزنده ـ ايوب آغا ـ ابراهيم آغا و احسان نوري به مناطق قـاراداغ ـ اردبيل ـ خياو - خلخال و خوي و اسكان آنها در اين مناطق مي نمايد وجالب است كه اين ايلات دست روي هرزمين و خانه اي مي گـذارند ، وزير جنگ ، خــود آنها را مصــــادره و در اختيار كردها قرار مي دهد.

اما در همين روزها كــردهاي مرز نشين كما كان در جنـگ بايــكد يگرند.آغا گول ـ گئچي داغي از طرف حاج اسماعـــيل ناور و زيوه سفلي ـ دومــانــلي داغلار از طرف ايــوب آغـا مـورد هجوم قرا ر مي گيرد. بروحسكي تللو در آغداش ـ اوروج كندي ـ تاش كندي و قاراداغ بـــساط جنــگ را مي گستراند. در منطقه ساري اوجاق جنگ با مرگ بروحسكي كــرد و كلبــعلي تــــرك به پايان مي رسد.( كلــبعلي از مهاجران نخـــجواني بود كه داوطلبانه در برابر يورش كـردها و ارامنه اردويـــــي مبارز تشكيل داده بود.) دولت فارس رضا خانی در همدستي با كردها اردوهاي مبــارزه خلـــقي كه در مناطــــق ديــــزج ـ بازرگان ـ سمتي آباد ـ قارا قويون ـ دانانلو و آواجيق توسط آزربايـــجاني هاي داوطلب بر پا گرديده بود، از هم پا شيد و سرهنگي بنام ( اميني) را ناظر جنگي منطقه تعيين نمود. سرهـــنگ امــــيني به جـــهت جـلب رضايت كردها عبدالله خلف و شيخ رسول، پسران حسكي تلـــلو و تمامي طايفه وي را از تركيه آورده ودر مــاكــو ـ آق بـــولاق ـ كروان كندي ـ قيزيلجا و قارا آغاج بعنوان مالك دائـــمي اسكان مي دهد. سپس طايــفه هاي محــو بــكر و ابراهـــيم حسين را ا ز مشــگين شهر فرا خوانده و محال قارا آينا را به آنها مي بخشد. ونيز شيـــخ قــــادر را ازكـركـوك فرا خوانـده و مـحال آغ گول را به وي مي بخشد.

سرهنگ اميني به جهت اين خدمات شــايان از رضا شاه پهلوي مدال ليا قت دريافت مي كند و در مراسم دريافــت نشان مي گويد: با وجود اينكه كــــردهاي ياغي و تجزیه طلبان(استقلال طلبان) آزربايجان را مي توان با يك سياست شديد تنبيه نمود و آنها را براي تمام عـــمر از صرا فت ا ين خيالات ا ندا خت، معــــهذا حالا كه ارادة شاهـــانه و خواست ايشـان در محو اينان است… البته اين كار هرچقدر كه هزينه بردارد بايد اجرا شود! وي در ادمه خدمات خويش منطقه آق بولاق ـ قاراآغاج ـ مخور ـ كورن كندي ـ صدر كندي ـ سيلو كندي ـ مخنث قشلاقي ـ زليم خان قشـــلا قي و شهر ماكو را كلاً از كردهايي كه از عراق و سوريه كوچ نموده اند ، مملو مي نمايد

کردستان ساختگی و تحمیلی به مرکزیت مهاباد و نقش آن در حکومت استقلال یافته آزربایجان۱۳۲۴ 

همزمان با تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان به رهبری سید جعفر پیشه وری در  آزربایجان جنوبی   به مرکزیت تبریز، اکراد مهاجر که به مانند همیشه با ایجاد فتنه در مناطق تورک نشین غرب آزربایجان، در فکر کردستان خیالی خود بودند.
حکومت خودمختار مهاباد زیر نظارت دولت مستقل آزربایجان  باید اداره میشد رهبر شهیدمان پیشه‌وری   به آنها برای اولین بار  حقوق ملی  داد  در این زمان نیز این مهاجران از تضعیف دولت 
مرکزی استفاده نموده و زیر سایه حکومت آزربایجان، با ایجاد گروهی متشکل از اکراد ایران ،عراقی و سوری به رهبری قاضی محمد سعی در فتنه گری در اراضی مقدس ما تورکان آزربایجان داشتند.حکومت خود مختار  مهاباد چون دراراضی‌ آزربایجان تشکیل شده  باید  زیر دولت مرکزی  آزربایجان و پیشه‌ وری نظارت میشد   یعنی‌ سویوق بولاغ یا ساووجبلاغ  یا مهاباد حکومت  فدرال خودمختار زیر نظر دولت آزربایجان بود قاضی محمد زمینداری مذهبی و با نفوذ در بین اکراد مهاجر بود، که با استفاده از نفوذ خود بین عوام و با هدف جداسازی اراضی از سرزمین تاریخی آذربایجان (که با اهداف موزیانه، اکراد را بدانجا کوچانده و در آنجا سکونت داده بودند.) زیربنای تشکیل حکومت کردستان جعلی را بنا نهاد. در اواخر بهمن سال ۱۳۲۴ کمیته اجرائیه‌ای همراه با مالکان عمده مهاباد،( که از طریق سرریز مدوام اسلحه و مهمات و پول نقد از طرف روس‌ها حمایت می شدند) حکومت کردستان تشکیل یافت.کمیته اجرائیه را افرادی چون ، حاجی بابا شیخ،از روحانیان سنی برجسته منطقه سویوق بولاغ یا نام  به کردی شده مهاباد، و عمر خان(عموی اسماعیل سیمیتقو) رهبر ایل شکاک که با جنایت و قتل و غارت در شهرهای جنوبی اورمیه به یکی از مالکان غرب آذربایجان بدل گشته بود و به همراه چند مرتجع دیگر تشکیل می دادند. حسین سیف‌قاضی برادرزاده قاضی محمد وزیر جنگ کردها شد و عمر خان در راس نیروهای مسلح حزب دموکرات کردها قرار گرفت. ملامصطفی بازرانی که خود در سالهای پس از جنگ جهانی دوم تحت تعقیب رژیمهای حاکم بر عراق بود و در درگیریهای خونین متعددی برعلیه حکومت عراق شرکت داشت، با تاسیس این حزب توسط اکراد همراه با ۳۰۰۰ نفر از افراد مسلح تحت فرماندهی خود به ایران آمده و در خدمت حزب ، همکاری نزدیک با قاضی محمد را آغاز کرد.

زیاده خواهی اکراد مهاجر و مخصوصا ادعای واهی آنان بر اراضی غرب آزربایجان جنوبی  در طول تاریخ ازسوی رهبران تروریستشان بسیار تکرار شده است. قاضی محمد و یارانش نیز در راستای این ادعای خیالی، تمام مناطق غربی، شمالی و جنوبی دریاچه اورمیه از جمله شهرهای ماکو، خوی، سلماس، اورمیه، میاندوآب، سردشت، سقز، سولدوز و اطراف مهاباد را اراضی حکومت جعلی خود می دانستند.اما با تلاش‌های سید جعفر پیشه وری از تمامی شهرهای مورد ادعای قاضی محمد، تنها اطراف سویوق بولاغ یا نام  به کردی شده مهاباد به این حکومت رسید(آن هم به صورت غیر قانونی). با توجه به مقبولیت حکومت تازه مستقل شده آزربایجان جنوبی ،هر چند قاضی محمد در ظاهر این معاهده را قبول کرد. اما در پشت پرده، نقشه شوم رخنه تدریجی در حوزه‌های مورد ادعا را در پیش گرفت. زیرا عملا حکومت قاضی محمد به حمایت روسای اکراد عشایر خارج از محدوده مهاباد از جمله ایلات شکاک وابستگی شدیدی داشت. بنابراین در اولین قدم با ایجاد ارتش کردی متحدالشکل(بر خلاف توافق با حکومت  آزربایجان) و ایجاد روزنامه و رادیوی کردی سعی در عملی کردن این نقشه شوم خود داشت.  مهاباد  دراراضی‌ آزربایجان تشکیل شده بود زیر دولت مرکزی  آزربایجان  باید نظارت میشد .

اکراد امیدوار بودند با حمایت شوروییا ایران و همچنین  خیانت به آزربایجان  ، اراضی مورد ادعای خود را بدست بیاورند. و با گسترش قلمرو خود سعی در نزدیک شدن به رویای خیالی کردستان بزرگ داشتند.اما در اجرای این نقشه موزیانه موفق نبودند، با شنیدن زمزمه‌های خروج ارتش سرخ ، اکراد به تکاپو افتادند. آنان با اتخاذ سیاست تهدیدآمیز نسبت به حکومت ملی آزربایجان جنوبی ، مشغول به جمع آوری و بسیج نیروهای نظامی شدند. این جریان مصادف با سفر سید جعفر پیشه وری به تهران برای مزاکره بر سر مساله آذربایجان بود. قبل از این سفر سیدجعفر پیشه وری تلاش برای توافق با اکراد را از سر گرفت. این تلاش‌ها منتج به توافق نامه‌ای شد. که مضمون آن بداین صورت بود که اولا مناطق مورد اختلاف در غرب آذربایجان مورد نظارت مشترک باشد. همچنین اکراد طبق این توافق نامه تمام اختیارات مذاکره با مرکز را به سید جعفر پیشه وری تنفیذ نمودند.

مذاکرات تهران توسط پیشه وری انجام گرفت. اما اکراد مهاجر با بهانه این مساله که پیشه وری مطالبات آنان را برآورده نساخته دنبال راهی برای فتنه گری بودند. در این اوضاع بود که دوهر نایب کنسول آمریکا درخواست مصاحبه با قاضی را نمود و برخلاف گذشته که چنین درخواست هایی سریع رد می شد، از طرف قاضی محمد مورد پذیرش قرار گرفت. این کار نشان داد که قاضی برای اجرای نقشه ضربه زدن به حکومت آذربایجان عملا دست به دامن آمریکا شده است. زمانی که پیشه وری در اردیبهشت ماه جهت مذاکره به تهران رفته بود، روسای اکراد، کنسول آمریکا را از تیره شدن روابط بین آنها و حکومت مستقل آذربایجان مطلع ساختند. اکراد این کار را با قصد وارد کردن فشار به حکومت  آزربایجان جنوبی ، جهت رسیدن به اهداف شومشان انجام دادند. این اعمال، شکاف عمیق بین اکراد مهاجر و دموکرات های  آزربایجان جنوبی  نشان داد. در خرداد ماه همان سال، زروبیگ عامل حکومت مهاباد در اورمیه، دانش آموزان تورک این شهر را علیه دموکرات‌ها تحریک کرد. از این دست اقدامات اکراد مهاجر، تا تصرف کامل و خارج کردن شهر از دست حکومت نوپای آذربایجان ادامه یافت.
حکومت خودمختار مهاباد زیر نظارت دولت مستقل آذربایجان باید اداره میشد رهبر شهیدمان پیشه‌وری برای  به آنه ابرای اولین بار  حقوق ملی  داد   به اکرد مهاجر اجازه داد در سیوق بولاغ (مهاباد نام کردی شده) زبان مادری و دادگاه و حکومت کردی خودمختار داشته باشند 
ولی‌ خیانت در کردها در طول کتابهای تاریخ صفحه ننگ بوده است خیانت کردها به صدام حسین دولت ترکیه دولت قاجار و صفوی ها, پهلوی و  ... و خیانت آنها به صاحبان منطقه   که کردها را مهمان کرده اند زبانزد تمام ملتهای منطقه از جملأ عرب‌ها ، ترکها ،بختیاری‌ها و .. می‌باشد آنها ینبار به آذربایجان و دولتی که به آنها حقوق ملی برای اولین بار داده بود خیانت کردند


در ۲۵ و ۲۶ تیر ماه "انگوس وارد" سفیر آمریکا در تهران و "دوهر" نایب کنسول تبریز با استقبال اکراد وارد مهاباد شد. آمریکاییان این کار با هدف ارزیابی میزان نفوذ خود در بین اکراد انجام دادند. این حضور با استقبال گرم شهردار مهاباد و ملاقات چند ساعته سران عشایر و قبایل کردهای مهاجر با سفیر آمریکا همراه بود، اکراد با این استقبال در پی جلب حمایت آمریکا بودند که تا حدودی نیز موفق به این کار شدند.

اواخر تیر ماه روابط بین اکراد مهاجر و دموکرات‌های تبریز رو به تیرگی کامل نهاد. به طوری که اکراد آشکارا از تمایل خود برای قطع همکاری با دموکرات‌ها و همراهی با آمریکایی‌ها سخن می راندند.

تجاوز ۳۰۰ کرد شکاک به شهر خوی با درخواست در دست گرفتن نصف ادارات، خصوصا دارایی و شهربانی، سر آغازی بر گسترش تنش‌ها شد. به دنبال این حرکت، حزب دموکرات نیز فدائیانی را از مرند و ماکو روانه خوی ساخته و اکراد مهاجر را که به رهبری عمر خان شکاک متجاوز به خوی شده بودند از این شهر به بیرون راندند.
پس از این تجاوزگری ها،مهاجرین مهاجم با پرویی تمام در ۲۹ تیر ماه پیامی برای حکومت دموکرات آذربایجان ارسال کردند. که در آن اعلام شده بود از این پس کردها مرند را منتهی الیه شمال شرقی جمهوری مهاباد می دانند. و در روزهای بعد اقدام به ایجاد نا آرامی و تشنج در اورمیه نمودند. با مستقر نمودن نیروهای نظامی کرد در شهرهای اورمیه و سلماس، متجاوزین شروع به غارت غله کشاورزان این دو شهر کردند. پس از این اتفاق سید جعفر پیشه وری با قاضی محمد جلسه‌ای تشکیل داده و توافق کردند که نیروهای اکراد از این دو شهر عقب نشینی نماید. اما با اقدام موزیانه به محض برگشت پیشه وری به تبریز ،اکراد با زیر پا نهادن توافق خود به روال همیشه به تجاوزات خود ادامه دادند.

در ۲۴ مرداد قوای زیادی از نیروهای بارزانی به قصد تجاوز به روستاهای اطراف میاندوآب (قوشاچای) وارد شدند. اما بلافاصله حکومت دموکرات آذربایجان نیروهایی شامل توپخانه و تانک جهت دفع خطر احتمالی اکراد مهاجم به این منطقه گسیل داشتند. با این اقدام تورک ها، اکراد ترسیده و اقدامی صورت ندادند.
در ۱۶ شهریور ماه قوایی مرکب از ۵۰۰ تفنگچی کرد به سوی اورمیه پیشروی کرده و روستاهای اطاف اورمیه را به اشغال خود درآورده و شروع به غارت منطقه کردند. و یک گروهان از اکراد مهاجم وارد اورمیه شدند. در این زمان عمر شکاک با چند صد نفر از عشایر کرد به شهر هجوم آورده و فرمانداری اورمیه را به تصرف خود آوردند. این مهاجمین با ایجاد ایستگاه هایی عوارض سنگینی از اهالی و هر کسی که در محور اورمیه به سلماس تردد می کردند، اخذ می نمودند. با،این اقدامات اکراد جریتر شده، به طوری که عمرشکاک یاغی قصد تصرف سلماس به نام جموری مهاباد را داشت. این تهاجمات با واکنش حکومت آزربایجان جنوبی  همراه شد. و سید جعفر پیشه وری شخصی به نام غلام یحیی دانشیان، فرمانده نیروهای نظامی فرقه در زنجان را که جهت دفع حمله احتمالی حکومت مرکزی در زنجان مستقر بودند، به سلماس فرستاد. اکراد از ترس کشته شدن پیشنهاد مذاکره دادند. مذاکراتی بین دموکرات‌های آذربایجان و مهاجمین کرد در سلماس انجام گرفت، و به این صورت توافق حاصل شد که، مهاجمین سلماس را به حکومت  آزربایجان جنوبی  تحویل بدهند، و اما حکومت  آزربایجان جنوبی  در امور گردآوری غله و امنیت از اکراد مشورت بگیرد


به دنبال این جریان پیشه وری از عمرشکاک دعوت کرد تا به تبریز سفر کرده و گفت و گوهایی را در این مورد انجام دهند. اما عمر شکاک با موزی گری این دعوت را نپذیرفت. ولی به منظور همدلی با کنسول آمریکا یکی از روئسای اکراد شکاک به نام عاکف شریفی را به تبریز فرستاد. نماینده اکراد در دیدار با کنسول آمریکا تاکید کرد که کردها قصد دارند به زودی اداره امور شهر‌های آذربایجان از جمله اورمیه،سلماس و خوی را در دست بگیرند!!!. در این مورد نیز از آمریکا درخواست همکاری نمود. کنسول آمریکا حمایت از کردها را مشروط بر نزدیکی و همکاری با دولت مرکزی اشغالگر فارس که ۶ مملکت را در اسارت خود دارد( پهلوی) اعلام کرد. مهاجرین کرد با قبول اوامر اربابان جدید خود، این بار با ارسال پیغامی مبنی بر وفاداری نسبت به حکومت پهلوی تاکید کرد. دولت تهران نیز قول داد که در آینده رفتاری حمایتی از اکراد مهاجر داشته باشد.


در نهایت هر چند که حکومت نوپای  آزربایجان  و شخص سید جعفر پیشه وری،امتیازاتی به اکراد مهاجر داد، که تا به این لحظه نیز با تمام یاغی گری‌ها نتوانسته اند به نصف آن امتیازات برسند. اما باید حکومت آذربایجان از تجربیات گذشته استفاده می کرد، که به قولی اکراد همیشه نمک خورده و نمکدان می شکنند. یاغیان با در پیش گرفتن سیاست‌های کثیف، نقش بسیار پررنگی در تضعیف حکومت تازه استقلال یافته آذربایجان داشتند. آنان با قتل، غارت و جنایاتی که در آن برحه حساس انجام دادند، از علل مهم در به ثمر نرسیدن حکومت دمکرات تازه استقلال یافته  آزربایجان جنوبی  بودند.


 اكرد  بعد از انقلاب دوباره موج گسترده ترور و وحشت 
اكراد مهاجر طبق عادت مالوف هميشه مايل به ياغي گري و ناامني مي باشند. اين قوم عشق عجيبي به زن سيگار و اسلحه دارد . شرايط پس از انقلاب بهترين فرصت بود تا گروه‌ها و احزاب مختلف كردي كه دنباله روي اسماعيل سيميتقو جانی مي باشند با سپر گرفتن پشت گروه هاي چپ و با شعار خودمختاري براي كردستان در جغرافیایی آزربایجان، دمكراسي براي ايران اهداف  ضد ملت ترك را سر گيرنده و فاجعه قتل عام و كشتار خانواده هاي سلدوز (نقده )اوج وحشيت آنان را نشان داد 

 سولدوز

حزب دموكرات كردها كه اساسا حزبی ماركسیستی و لنینیستی بود، پس از انقلاب ۵۷ بعنوان حزب سوسیال دموكرات با سیاستهای شدیدا ملی گرایانه و روشی مسلحانه به رهبری "جانی  عبدالرحمان قاسملو" وارد صحنه شد. در این هنگام حزب زحمتكشان كردها (كومله) نیز با افكار چپی و مائوئیستی كه البته از ضعف ایدئولوژیك رنج میبرد و خود را پیشاهنگ پرولتاریای كردها می دانست، با خط مشی مسلحانه وارد جریانات سیاسی منطقه گردید. زمانیكه تنها ۸ روز از عمر انقلاب ۵۷ گذشته بود، در ۳۰ بهمن ۱۳۵۷ اكراد پادگان مهاباد را غارت كردند. "غنی بلوریان" از اعضای اصلی حزبدموکرات كه بدلیل اختلاف با خط مشی حزب دموكرات در سال ۱۳۵۹ به همراه گروه ۷ نفری از این حزب جدا شدند در خاطراتش در "کتاب ئاله کوک" (برگ سبز) می نویسد: ((دكتر قاسملو لحظه به لحظه با اشخاص مختلفی تماس می گرفت و نقشه اشغال پادگان را میكشید. نامبرده در این خصوص چیزی به من نمی گفت. من از كانال دیگری از كارهایش مطلع بودم. به او خبر دادم قبل از اینكه اتفاقی بیفتد بهتر است ما كردها در برابر دولت موقت بازرگان كاری نكنیم. اگر تو بر این امر اصرار داری كه مساله كرد باید از طریق صلح آمیز حل شود، لازم است از این طریق حركت كنیم. نامبرده گفت: ((آنجا (پادگان مهاباد) مركز شر است باید جمع آوری گردد.)) بلوریان می نویسد پاسخ دادم: این حرف شما با تفكرات حزب مغایرت دارد اگر ما به صلح ایمان داریم و میخواهیم از طریق مسالمت آمیز مساله كرد را حل كنیم، نباید كاری كنیم كه برای خود مشكل درست كنیم. غنی بلوریان می نویسد: روز ۳۰ بهمن ساعت ۲۰/۱۱ همانروز پادگان مهاباد خلع سلاح شد
اهمیت نوشته‌های بلوریان از این جهت است كه چهره واقعی قاسملو و اهداف حقیقی حزب دموکرات کردها ایران را روشنتر می نمایاند. قاسملو در آن مقطع زمانی حساس منطقه، رفتاری متجاوزكارانه از خود نشان داد و پادگان مهاباد را ریشه شر میداند. در واقع او چون هدفش استیلا بر مناطق کردنشین و نیز غرب آزربایجان جنوبی    بود، پادگان مهاباد سدی محكم در برابر خواسته وی و حزب مطبوعه‌اش محسوب می شد همچنین امكان مسلح تر شدن اعضای حزب را ممكن می ساخت. در واقع خلع سلاح پادگان مهاباد مقدمه ایی بود برای جریانات خونین پاوه، سنندج، سقز، پادگان جلدیان، جنگ  سولدوز -نقده و ... كه البته ذكر همه آنها در حوصله این مقال نمی گنجد و ما به جنگ نقده خواهیم پرداخت.


پس از جریانات پادگان مهاباد و درست یكماه پس از انقلاب ۵۷، قاسملو جانی خواست و اهداف دموكرات را چنین بیان میكند: ((خلق كرد فقط خودمختاری میخواهد.)) (۲) هرچند سخن وی مسلما شامل همه مردم كرد نمی شد، اما مساله مهم اینست كه او در اینجا از خلق كرد صحبت می كند ولی بعدا این خود مختاری طلبی را كه اصولا باید از حاكمیت طلب نماید با ریختن خون مردم بیگناه و مظلوم تورك   شهرهای نقده، خانا و ... و تلاش جهت ضمیمه نمودن مناطق ترك نشین به جغرافیای تخیلی كردها دنبال می نماید و منطقه را با چالشی عظیم و خطرناك مواجه می سازد. حال اگر در آنزمان قاسملو خودمختاری می خواست باید آنرا از حاكمیت ایران طلب میكرد ولی در ادامه خواهیم دید كه وی و یارانش با ایجاد وحشت در غرب آزربایجان جنوبی و ریختن خون توركها كه خود بزرگترین قربانی در بعد مسائل ملی درجغرافیای باسمه‌ای موسوم به   ایران هستند بدنبال خواسته‌های خود بودند و این همان اشتباه بزرگی بود كه نهایتا به شكست دموكرات در غرب آذربایجان انجامید و حتی لطمات جبران ناپذیری را بر دیگر  حرکت‌های ملی و  استقلال جویانه علیه رژیم اشقلگر آخوندی و ایرانی‌ آنروزآزربایجان جنوبی  و اعراب و توركمنها وارد ساخت.
 شایان ذكر است در آن مقطع زمانی علاوه بر قاسملو كه رهبر بخشی از كردها بود، شیخ عزالدین حسینی (امام جمعه وقت مهاباد) نیز رهبری مذهبی اكراد را در اختیار داشت كه با هماهنگی همدیگر فتیله‌های جنگ قومی – مذهبی در منطقه را روشن نموده بودند و علنا ادعاهای ارضی خود بر نواحی غرب آذربایجان را اعلام میداشتند و كینه هایی ایندو ملت را فزونتر میكردند، امری كه بیشترین منفعت آنرا شووینیستهای نژادپرست فارس بردند.
پس از اینكه اكراد پادگان مهاباد را خلع سلاح نمودند و پس از سازماندهی، با لشكری كاملا مسلح كه تعدادشان بیست هزار تن یا حتی بیشتر عنوان شده، جهت برگزاری میتینگ حزبی راه نقده را در پیش گرفتند! نقده ایی كه تنها ۱۲درصد آنرا كردها تشكیل میدادند. حال چرا نقده محل برگزاری میتینگ انتخاب شده بود، سوالی مهم و تعیین كننده است. آنها در راستای تحقق استقلال كردها عمل می كردند اما جغرافیایی كه مد نظرشان بود رویایی و تخیلی بنظر میرسید. ا به گفته "چمران"  نقده دروازه آذربایجان است و برای وصول به اشنویه، جلدیان و پیرانشهر حیاتی است و برای نفوذ به آزربایجان جنوبی  ، سیطره بر نقده ضروری بود.  با این اوصاف دلیل حمله به نقده مشخص میشود.


فروردین۱۳۵۸- ۰۱-۳۱  وحشی گری کردها در صفحه تاریخ دوباره حک‌ شد

۵۸ یادآور روزهای تلخ و دهشتناکی برای مردم سولدوز و غرب  آزربایجان جنوبی   می‌باشد. حزب تروریستی دموکرات به سرکردگی قاسملوی خون‌خوار ۲۰ هزار نفر از

نیروهایش را به سوی سولدوز روانه می‌کند تا به این وسیله خط مقدم و دروازه آذربایجان را فتح کند البته لازم است اشاره گردد اقلیت اکراد مهاجر که درکوه‌های اطراف  سولدوز ساکن شده بودند، نیز در این راه کمک‌های شایانی به این نیروهای تا دندان مسلح می‌نمایند . ورود این نیروها به شهر سولدوز که در بین آن‌ها افراد فریب‌خورده زیادی نیز مشاهده می‌شد ‍پس از ۳۰ بهمن سال ۵۷ و غارت پادگان مهاباد صورت می‌گیرد ، تا بتوانند با فتح این شهر قهرمان بر رویای واهی خود که تصرف سایر شهرهای غرب آذربایجان می‌باشد عینیت ببخشند.

بنابراین با حدود بیست هزار نیروی تا دندان مسلح و با کمک اقلیت کرد ساکن وارد شهر می‌شوند و با تفکر اینکه با این تعداد نفرات و حجم سنگین تسلیحات ، مردم غیرتمند تورک به راحتی شهر را تسلیم و از سرزمین مادری کوچ خواهند کرد .زهی خیال باطل .
ساکنین تورک و آگاه سولدوز با پی بردن به اهداف و نقشه‌های شوم اکراد مهاجم مبنی بر کشتار مردم ، غارت اموال و مهم‌تر از همه تصرف سرزمین مادری‌شان به سرعت با استقرار در قالا باشی و تسلط بر شهر با در دست داشتن تنها حدود ۴۰۰ الی ۵۰۰ اسلحه جنگی سبک و کلت کمری مقاومت جانانه‌ای را آغاز می‌کنند .  تروریست‌ها که غافلگیر شده‌اند یک به یک به دست مدافعان قهرمان سولدوز کشته می‌شوند.مهاجمان تروریست که می‌بینند نمی‌توانند مقابل این نیروهای هر چند اندک اما باهوش و شجاع ره به جایی ببرند به خانه‌های مردم بی‌دفاع حمله می‌کنند و جنایاتی را مرتکب می‌شوند تا دنیا دنیا است نه پاسخی برای آن خواهند داشت و نه از پیشانی ننگینشان پاک خواهد شد . 

 ملا  حسنی در خاطرات خود می‌گوید که خانواده‌ای ۱۱ نفره‌ای را دیدم که همگی را سر بریده بودند و سر کودک خردسالی را از تن جدا و با سه سیخ بر سینه مادرش فرو برده بودند . درود بر شیر زنان و غیور مردان شهیدمان که مرگ را بر جان خریدند و حتی لحظه‌ای نیز تردید بر خود در دفاع از خاک مقدس  آزربایجان   ، سولدوز و ناموسشان راه ندادند. مگر این جنایات فراموش‌شدنی است ؟ مگر سهم اقلیت کرد ساکن آن روزهای سولدوز در به وقوع پیوستن این جنایات از حافظه مردم سولدوز و غرب آذربایجان پاک می‌شود؟

مقاومت دلیرانه غیور مردان و شیر زنان سولدوز ۳ روز در مقابل مهاجمان ادامه پیدا می‌کند تا اینکه  (ملا ) حسنی با قرائت اطلاعیه‌ای در رادیو از ملت آذربایجان برای تشکیل سپاهی مردمی جهت دفع فتنه اکراد مهاجم دعوت به عمل می‌آورد. دوباره غیرت و اتحاد مردم آذربایجان دست یکدیگر را می‌فشارند. سپاه مردمی برای یاری مدافعان مردمی وارد شهر قهرمان سولدوز می‌شوند و جنگ سختی دوباره شکل می‌گیرد و اکراد مهاجم طبق عادات اجداد خود بعد از جنایات فراوان علیه مردم بی‌دفاع پا به فرار می‌گذارند .این شکست عقده بسیار سنگینی را بر دل آن‌ها می‌گذارد که هنوزم که هنوز است شنیدن و دیدن نام سولدوز لرزه بر اندام رهبران تروریست اکراد و نوچه‌های حلقه به گوش آن‌ها می‌اندازد.( اثبات این مدعا مخدوش کردن نام سولدوز از تمامی تابلوها و بنر‌های سطح شهر قهرمان سولدوز می‌باشد)در جریان ورود اكراد مسلح به نقده، توركها كه به نیات پلید و روحیات طمع كارانه اكراد افراطی آگاه بودند جهت جلوگیری از ایجاد حساسیت و تنش و خونریزی سعی در متقاعد ساختن سران حزب جهت برگزاری میتینگ در نقطه ایی دیگر می نمایند. "ابریشمی" در كتاب "مساله كرد در خاورمیانه" می نویسد: ((برخی از آدمهای محترم و روحانیون ترك آمدند پا در میانی كردند، با دفتر حزب تماس گرفتند (بعدها بلوریان مطلب را تایید میكند) بلكه این مراسم مسلحانه برگزار نشود. كما اینكه بلوریان تایید می كند و می نویسد: تركهای نقده نامه ایی به حزب می نویسند و می گویند تركهای نقده از این اقدام شما ناراضی اند و نمی خواهند شما به صورت مسلحانه اقدام به برگزاری مراسم بكنید و پیشنهاد می كنند كه این مراسم در كنار شهر برگزار شود.)) (۴)

اما این اقدام مردم شهر بی‌فایده بود و حتی "قاسملو" و "ملا صلاح" (روحانی وقت اكراد  ) در تماس با ریش سفیدان شهر، تخلیه و تسلیم شهر را خواستار می شوند! كه البته با پاسخهای قاطع و شجاعانه ریش سفیدان شهر مواجه می شوند. بهرروی كردها وارد نقده شده و در استادیوم ورزشی شهر جمع میگردند. در این هنگام با شلیك گلوله ایی، كردهای تا دندان مسلح به خیابانهای شهر ریخته و شروع به شلیك بطرف مردم بیگناه تورک و كشتار آنان مینمایند. مردم بی‌دفاع ولی غیرتمند و جسور نقده بجای فرار و تسلیم شهر به لشكر یاغیان كرد، با معدود اسلحه هایی كه در اختیار داشتند از خود و خانواده و ناموس شخصی و ملی‌شان و وطن خود دفاع می كنند گفته میشود شمار سلاح‌های تورکها تنها ۴۰۰ یا ۵۰۰ قبضه اسلحه کمری یا سبک جنگی بود و اکراد با لشکری ۲۰هزار نفری با تمامی ادوات جنگی اعم از تانگ، توپ، مسلسل و ... به نقده هجوم آورده بودند. مردم شهر بوسیله حدود ۴۰۰ قبضه اسلحه سبک و در اختیار گرفتن "قالا باشی" (تپه ایی در وسط شهر) و بام ساختمانها  بر شهر مسلط میشوند و تعداد كثیری از یاغیان كرد كشته میشوند و عده زیادی از اکراد نیز بنا بر سنت اجدادشان متواری میشوند. 

اما كثرت اكراد مسلح و قلت سلاح در بین تركها باعث میشود كه تعداد زیادی از زنان و كودكان و مردم بیگناه و مظلوم نقده قربانی آرزوهای تخیلی اكراد افراطی شده و در خون خود بغلطند. بهمین جهت پس از ۳ روز از شروع جنگ، "حجت الاسلام حسنی" (امام جمعه وقت اورمیه) پس از دادن یك اطلاعیه رادیویی و دعوت از مردم جهت دفع فتنه اكراد، بهمراه نیروهای مردمی از اورمیه وارد نقده میشوند و پس از ۴ روز جنگ خونین و كشته شدن تعداد زیادی از مردم و نیز اكراد متجاوز، اكراد بازهم بنا بر سنت دیرینه‌شان فراری شده و سپاه عظیم آنها با شكست مفتضحانه و حقیرانه خود برای  چندی متلاشی میشود.

در خصوص جنایات اسفناك دموكراتها در آن یك هفته "حسنی" میگوید: ((فردای آنروز ظهر بود كه من از دو خانه دیدن كردم كه در یكی از آنها یازده نفر را سر بریده بودند كه از دیدن آنها خیلی نارحت شدم. مثلا سر دخترك ۳ ساله ایی را بریده بودند و با سه سیخ به سینه مادر ۲۳ ساله‌اش چسبانده بودند. پیرمرد و پیرزن هم بین آنها بود. ۲۲ نفر دیگر را هم در جایی دیگر با طناب اعدام كرده بودند. در خانه ایی دیگر جوانی را با تبر قطعه – قطعه كرده بودند. عاملین این جنایتها كسانی بودند كه ادعای دموكرات بودن داشتند.)) (۵)

بهر حال اكراد افراطی اینبار نیز اشتباه بزرگی را مرتكب شدند. آنان با قتل عام و كشتار مردم بی‌دفاع تفكرات و ایده‌های شوم خود را بیش از پیش نمایانتر ساختند. جنگ نقده با مقاومت دلیرانه اهالی شهر و نیروهای كمكی، باتلاقی شد برای اكرادی كه در اصل تمامیت ارضی ایران و قسمتهای غربی آذربایجان را مورد هدف قرار داده بودند، هرچند كه دفع این فتنه برای مردم دلاور خطه سولدوز هزینه‌ها و تلفات سنگینی را در بر داشت.

هر چه که از رشادت مردمان غیور سولدوز بنویسیم کم نوشته‌ایم اما باید به این نکته هم اذعان کنیم که پس از پیروزی در جنگ مردم دچار یک اشتباه استراتژیک هم شدند. مدیران سیاسی رژیم فارس آن زمان مسئول در استان   با فریب برخی ریش‌سفیدان و نخبگان شهر ‍،زمینه بازگرداندن اقلیت کرد ساکنی که به مهاجمان در رسیدن به اهداف شومشان یاری کرده بودند و به سویوق بولاق (مهاباد) فرار کرده بودند را فراهم و ، مردم تورک سولدوز را در مقابل عمل انجام‌شده قراردادند .

هرچند ریش‌سفیدان این کار را با نهایت حسن نیت انجام دادند، اما ندانستند که اکراد مردمانی هستند که عادت دارند به نمک خوردن و نمکدان شکاندن . مردم سولدوز و غرب آذربایجان بدانید اکراد مهاجر دوباره عبرت نگرفته‌اند و غلام حلقه به گوش رهبران تروریست خود می‌باشند .آنان این بار شیوه مبارزه خود را عوض کرده و ریاکارانه وارد میدان شده‌اند .مهاجرین شروع به مظلوم‌نمایی برای مردم  در رسانه‌های خود کرده‌اند. سپس‌ به روستاها مهاجرت کرده و نازل‌ترین قیمت شروع به کار در مزارع کردند ، تاریخ پر از قتل و کشتار و فساد و البته پر از فرارهای پی در پی‌تان به ثبت خواهند رسانید

به گوش آن‌ها برسانید نه تنها نمی‌توانید سولدوز را بگیر‌ید بلکه ذره‌ذره خاک مقدسمان سویوق بولاق (مهاباد ) ،بی کندی (بوکان ) ، خانا (پیرانشهر) ، بیجار ، قروه و... را نیز پس خواهیم گرفت .

اكراد همه  را  در قارنا قتل عام   كرد 
حادثه دوم در نقده زمانی رخ داد كه جوانمردان اهل نقده به فرماندهی   "سید جعفر طاهری" (فرمانده وقت جوانمردان نقده) جهت دفاع و حفاظت از پادگان جلدیان(در ۱۵ کیلومتری جاده نقده به خانا «پیرانشهر») در برابر تهاجم و غارت اكراد مامور حفاظت از آنجا شده بودند. گروه ۱۸ نفره از این سربازان دلیر آذربایجان در یكی از روزها كه از جلدیان به نقده بازمیگشتند، در حوالی روستای  "قارنا" مورد حمله غیر منتظره اكراد واقع شدند و اكراد همه آنها را قتل عام و شهید كردند تنها یكنفر از آنان بنام (خ.پ) زخمی شده و خود را به نقده رسانید و مردم شهر را از جنایت صورت گرفته مطلع نمود. گروههایی از مردم شهر به محل فاجعه عزیمت كردند و با دیدن اجساد جوانان صادق و پاك خود كه گناهی جز دفاع از خاك مقدس وطن نداشتند، به عاملان این جنایت حمله نموده و آنها را به سزای عمل خود رساندند. متاسفانه مساله قارنا از جانب اكراد افراطی بصورتی تحریف شده و یكطرفه بیان میشود، یعنی آنان فقط قسمت دوم این فاجعه یعنی حمله گروههای از مردم به قارنا را مورد توجه قرار میدهند و قسمت اول و اصلی چنین فاجعه ایی یعنی به شهادت رساندن ۱۷ تن از جوانان رشید نقده بوسیله اكراد را كه دلیل حمله مردم به قارنا بود را اصلا بزبان نمی آورند! البته در مساله قارنا باید خیلی از مسائل را در نظر داشت، مخصوصا اینكه مگر نه این بود كه ناامنی و كشتار جاری در منطقه حاصل تلاشهای اكراد جهت  تجزیه آذربایجان و ضمیمه نمودن اراضی غربی آن بخاك تخیلی كردها بود و مردم تورك نیز همیشه در این جریانات در حالت و موضعی دفاعی قرار داشتند و طبیعتا در مقابل متجاوز، از خانه و كاشانه و سرزمین آبا و اجدادی و ناموس خود دفاع میكردند؟

بهرصورت حمله به نقده و اشتباه صورت گرفته توسط اكثریت قریب به اتفاق رهبران سیاسی كردها مورد پذیرش میباشد. ((بعدها"عبدالله حسن زاده" دبیركل وقت حزب دموكرات در جلد اول كتاب "نیم قرن مبارزه" بیان میكند كه در فاجعه نقده، رهبران حزب سهل انگاری كردند و در دام خطرناكی افتادند.))

اما پس از سركوب فتنه اكراد در نقده، آندسته از اكراد ساكن نقده كه فراری شده بودند به شهر بازمیگردند. مردم نقده آنان را پذیرفته و چشم خود را به خیانتها، كشتارها و غارتهای صورت گرفته می بندند و سیاستی كه متضمن امنیت منطقه باشد را اتخاذ میكنند. هرچند كه كردها هیچگاه چنین سیاستی را در شهرهای دیگر همانند "خانا" (پیرانشهر فعلی) پیشه خود نكردند بگونه ایی كه خیل عظیمی از توركهای ساكن آنجا كه اموالشان بوسیله اكراد غارت شده بود و جانشان نیز در معرض خطر بود به شهرهای دیگر مهاجرت اجباری نمودند ولی آنان هیچگاه اجازه بازگشت به شهر و دیار خود را نیافتند و تركیب جمعیتی خانا تغییر بزرگ و كاملا محسوسی نمود و شمار اكراد آن شهر فزونی یافت.پس از جنگ نقده و جریانات شهرهای كردنشین استان كردستان كه البته در حوصله این مقال نمی گنجد، و با توجه به شروع جنگ ۸ ساله ایران - عراق و تشكیل قرارگاه حمزه سیدالشهداء كه بوسیله جوانان آذربایجانی تشكیل شده بود و متعاقب آن درگیریهای شدید بین نیروهای دموکرات و کومله ((در سال ۱۳۶۰ پایگاههای اصلی حزب دموكرات به خاك عراق منتقل شد.)) 

ولی این به معنای دفع كامل فتنه اكراد نبود، چراكه آنان تا سالهای پایانی جنگ، بصورت مسلحانه در منطقه غرب آزربایجان  حاضر بودند و در این مدت علاوه بر راهزنی و غارت روستاها و به اسارت گرفتن مردم عادی، ترور افسران و حتی سربازان ژاندارمری و سپاهی با شدت فراوانی در جریان بودفقط سرباز وظیفه ترک بودن گناه بود   هر پسر ۱۸ ساله باید  خدمت سربازی اجباری در کشور جلی ایران  برای رژیم بگذرند كه شاید فاجعه قتل عام تمامی سربازان تورک بدون درجه نظامی  ژاندارمری  مستقر در سه راهی "دَرَله"(دارلك) و مثله نمودن ایشان در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۳۶۰ معروفترین آنها باشد كه "شهید امینی" نیز در این كشتار وحشیانه بهمراه دیگر جوانان غیرتمند آذربایجان بشهادت رسیدند.

اگر با حكومت جمهوری اسلامی مشكل داشتند پس چرا مردم ترك غرب آذربایجان را ناجوانمردانه قتل و غارت میكردند و مشكلات سیاسی خود را به این مردم مظلوم تعمیم میدادند؟ 
مگر حکومت جمهوری اسلامی در آزربایجان جنوبی نشسته بود؟ مگر مردم ترک و معمولی‌ حکومت جمهوری اسلامی هستند ؟
حتما این ترور هم نوعی جنگ با جمهوری است که به اهالی تهدید کنی‌ که این خاک هارا ترک کنید چون کردستان میسازیم ؟
یا خود جمهوری اسلامی شمارا تشویق به قتل‌ام ترک‌ها کرده بود که به کمک ملت ترک نیامد! مگر جمهوری اسلامی و همچنین فارس‌های اشغالگر ایران شمارا حمایت نمیکرد وامروز هم نمیکند ؟

مگر آزربایجان وطن کردهاست! که آنجا با جمهوری اسلامی مبارزه می‌کنید؟


جنگ سولدوز به روایت قصاب سولدوز عبدالرحمن قاسملو
 
بی تردید جنگ ۱۳۵۸ سولدوز(نقده) لکه ننگ دائمی بر دامن حزب مدعی دمکراسی و ازادی کوردستان!(حزب دمکرات) و رهبران غرق در رویای ان و همچنین فارس‌های اشغالگر ایران است. جنگ ۴ روزه سولدوز که چند ده نفر از نیروهای داوطلب مردمی در نبردی بی‌امان با بیست هزار نیروی شبه نظامی کورد تا بن دندان مسلح اغاز و پس لرزه‌های ان تا امروز ادامه دارد ، یکی از خونین‌ترین جنگهای تاریخ معاصر  آزربایجان    است.

این جنگ که نتیجه اشتباه استراتژیک سران حزب دمکرات در ارزیابی انها از روحیه و شعور ملی تورکهای سولدوز بود به یکی از اصلی‌ترین دلایل فروپاشی هیمنه این حزب تبدیل گشت و انچنان ضربه‌ای بر ان وارد ساخت که ستون سازمانی انرا در هم کوبید و باعث فرار خفت بار سران و اعضای ان به خارج از کشور گردید.
درباره این جنگ گرچه حزب دمکرات و در کل تمامی سازمانها و تشکلات کورد و حتی کمونیستی با مظلوم نمایی زیاد نوشته و گفته اند اما در اینسو یا مطلبی نگاشته نشده و یا بسیار گذرا از ان گذشته ایم ، گرچه در تاریخ شفاهی منطقه ، نقل و قول این جنایات هنوز محفوظ است.

با توجه به انچه در بالا امد ، نگاه به این حادثه بزرگ و بقول قاسملو (مسبب اصلی این جنگ)، جریان نقده ، از دید بانی و مسبب ان تاییدی بر حقانیت ملت تورک سولدوز در دفاع از جان و مال و ناموس خود است. اگر چه این سخنان از زبان عبدالرحمن قاسملو و از موضع تدافعی بوده اما هیچ خدشه‌ای بر اصل ماجرا وارد نشده و نگاه مو شکافانه به ان ، خود افشاگر خوی زیاده طلبانه ان گروه ما فوق تروریستی و جنایتکار است.

عبدالرحمن قاسملو دبیر حزب دموکرات کردستان بعد از این جنگ به تهران رفته و در یک مصاحبه مطبوعاتی که در هتل کنتینانتال انجام شد، پیرامون مساله خودمختاری کردستان، حوادث نقده، ملاقات با خمینی، آیت الله العظمی شریعتمداری و تماس با دولت توضیحاتی داده است. قاسملو در آغاز گفت: علت مسافرت ما به تهران، مذاکره درباره خواست اصلی مان بود که یک ماه پیش به دولت داده شده بود و در ضمن می خواستیم دربار مسائل نقده، توضیحاتی بدهیم.


دیروز ما خدمت  خمینی و همچنین آیت الله العظمی شریعتمداری رسیدیم. « از زمانیکه ما خواست اصلی خود یعنی حق خودمختاری را مطرح کردیم، از نظر ظاهر قدمهایی برداشته شد. بعنوان مثال بازرگان در یکی از مصاحبه‏های مطبوعاتی، به اصل خودمختاری اشاره کرد. قاسملو به شرح وقایع نقده پرداخت و ضمن اینکه اخبار رادیو و تلویزیون را در مورد حوادث کردستان تحریف شده و غیر واقعی عنوان کرد، در این باره اظهار داشت: « ما روز ٣۱ فروردین برای برگزاری یک میتینگ مسالمت آمیز به نقده رفته بودیم، عده‌ای بما ایراد می‌گیرند که درمیان تظاهر کنندگان افراد مسلح حضور داشتند، این واقعیت دارد، ولی من همین امروز از رادیو شنیدم که در اهواز، تظاهرات مسلحانه‌ای بوده و حتی تیراندازی هوائی بعنوان اظهار شادمانی انجام شده است و آنها که ایراد بر مسلح بودن بعضی افراد شرکت کننده دارند، در واقع می‌خواهند چنین وانمود کنند که ما تیراندازی را شروع کرده‌ایم.

 اما در شروع میتینگ، تیراندازی از خارج شروع شد. اوضاع کمی رو به آرامش نهاد، اما نیم ساعت بعد، تیراندازی دوباره شروع شد و مردم پراکندند و باید به محل کردنشین نقده باز می گشتند. بازگشت مردم به محله کردنشین‏ها طوری بود که باید از محل ترک نشین‏ها می گذشتند.در جریان عبور معلوم شد که روی تمام پشت بامها سنگربندی شده است وعده‌ای هم تیراندازی می‌کردند. بعد معلوم شد در خانه ی نزدیک محل برگزاری میتینگ، دیوارها قبلا سوراخ شده و سنگر گیری کرده بودند و شخصی که میخواست بداند تیراندازی از کجاست، گرفتار افراد داخل خانه شد که او را کشتند و دو نفر از مأموران انتظامات را هم در آنجا کشتند و اسلحه‏های آنها را بردند ما با کمیته شماره یک تماس گرفتیم و تنها خواست

 ما این بود که راه مهاباد را باز کنند تا ما بتوانیم از شهر خارج شویم که این خواست ما هم مورد توجه قرار نگرفت. » قاسملو اضافه کرد: « روز یکشنبه صبح که تقریبا آتش بس برقرار شده بود، با همه اینها ارتش تصمیم به دخالت گرفت. با دخالت ارتش، ما تماس‏هایی از مهاباد با دولت و استانداری در ارومیه و دفتر آیت الله طالقانی گرفتیم و همچنین تلگرامی به حضور ایت الله خمینی فرستادیم و در همه آنها متذکر شدیم که اعزام ارتش به این منطقه، ممکن است وضع را متشنج بکند، چون ما اطمینان نداشتیم که ارتش بتواند بی‌طرفی خود را حفظ کند. اما متاسفانه خواست ما مورد قبول قرار نگرفت و ارتش بطرف نقده اعزام شد. ما به هیچوجه سرجنگ با ارتش نداشتیم و همیشه هم گفته ایم که پشتیبان دولت انقلابی آقای بازرگان هستیم. هنگامیکه ارتش اعزام شد، ما نماینده‌ای فرستادیم تا با فرمانده بطرف نقده برود مبادا از طرف افراد ما تیراندازی بطرف آنها صورت گیرد.

 ولی وقتی که دوست ما در سه راه نقده به ارتش برخودر، مشاهده کرد عده‌ای از مجاهدان ارومیه هستند که ارتش را بطرف نقده رهبری می کنند و دوست ما را همانجا دستگیر کردند و اگر دخالت بعضی از ارتشیان نمی بود، افراد کمیته‏ها او را می کشتند. ارتش بطرف نقده پیشروی کرد و در آنجا برخلاف آنچه فرمانده لشکر ادعا می‌کند، در نقده دخالت کرد و حتی از نقده هم خارج شد. هلی کوپترها، تانک‏ها، تا ده پانزده کیلومتری نقده پیشروی کردند و دهات کردنشین را زیر آتش گرفتند».

در این موقع قاسملو یاغی‌ ، برای اثبات حرفهایش، نواری را برای خبرنگاران پخش کرد که در آن صدای فرماندهان با افراد تحت کنترل خود که با بی‌سیم صحبت می کرده‌اند و همچنین صدای هلی کوپتر و رگبار مسلسل شنیده میشد. قاسملو در ادامه ی حرفهایش اضافه کرد: «در جریان‏ نقده و ورد ارتش، دوستان ما شهادت داده اند که سربازان ارتش بطور مستقیم بطرف کردها تیراندازی نمی کرده‌اند، و تانک‏ها و زره پوشها در اختیار کمیته‏ها بوده و آنها عملیات نظامی را در داخل شهر نقده رهبری می‌کردند. 

بعد از این زد و خوردها، استاندار و دولت پیشنها کردند که ما افراد مسلح خود را فراخوانیم، تا طرف مقابل هم این کار را بکند و آتش بس برقرار شود. ما این کار را کردیم به شهادت همه، ولی طرف مقابل این کار را نکرد و به طرف ما پیشروی کرد و بسیاری از خانه را غارت و ویران کردند. » نفود در کمیته‏ها قاسملو در جای دیگری از توضیحاتش در مورد نقده، گفت: « وقایع نقده توطئه بود که هنوز هم ادامه دارد، ما متوجه شدیم که در کمیته‏های نقده و ارومیه، افرادی نفوذ کرده‌اند که به هیچ وجه، نظر خوشی به انقلاب ندارند. این افراد در گذشته رئیس چماقداران و همکار نزدیک ساواک بودند که وضع را اداره می‌کردند و تحت رهبری آقای حسنی، رئیس کمیته ارومیه قرار داشتند 

قبل از اینکه جریانی اتفاق بیفتد، اقای حسنی، مقدار زیادی اسلحه در میان ترک‏های نقده پخش کرده بود. » وی در مورد مذاکرات ترک‏ها و کردهای نقده بعد از آتش بس و ترک مخاصمه بین آنها، گفت: « هیات نمایندگی نقده حاضر به مذاکره نشد، خواست هیات نمایندگی ترک‏های نقده این است که ارتش و ژاندارمری در نقده بمانند و مردم کرد زبان خلع سلاح شوند. اگر به این خواست‏ها و مسائل گذشته که در نقده روی داد توجه کنیم، در می یابیم، که عده‌ای می‌خواهند از راه تحریک و ایجاد درگیری‏ها نتایج انقلاب ایران را از بین ببرند. و تمام این نظرها و تیراندازی‏های قبلی، برای این است که به نهضت مردم کردستان حمله شود و مردم کردستان را در مقابل دولت قرار دهند و ما برای همین منظور به تهران آآآآآمده ایم و می خواستیم به دولت هشدار بدهیم اما در تمام این جریان‏ها، متوجه شده ایم، که دولت متاسفانه توجه کافی به این مسائل ندارد یا شاید خدای نکرده این عدم توجه، توام با عمد باشد

فعالیت‌های سازمان تروریستی اتحادیه عشیره‌های کرد  یا ک.ج.ک

از سال ۲۰۰۰ به بعد با مسائلی که در حوزه منطقه‌ای و جهانی رخ داد سازمان تروریستی حزب کارگران کوردستان شروع به تغیر در بافت فعالیت‌ها و استراتژیک خود نمود. حزب کارگران کردستان دیگر به مانند گذشته برای دولت‌های غربی و بزرگ منطقه جذابیتی نداشت و مجبور به تغییر روش از سمت استفاده از اسلحه به سیاست ورزی هر روزه بیشتر احساس میشد. دیگر کشورهای غربی، اتحادیه اروپا و ... نمی خواستند و یا نمی توانستند مشروعیت لازم را برای حمایت از یک سازمان تروریستی به یدک بکشند و پ.ک.ک نیز به رغم خواسته خود مجبور به تغییر اجباری و مشروعیت بخشیدن به خود شده بود. در همین راستا حزب و ارگانی به نام اتحادیه جوامع کردستان یا ک.ج.ک شکل گرفت.

سازمان تروریستی حزب کارگران کوردستان برای مشروعیت بخشیدن به اعمال تروریستی‌اش سازمان اتحادیه جوامع کردستان یا ک.ج.ک را تشکیل داده و بدین سبب سعی در کسب مشروعیت لازم برای انجام اعمال غیرقانونی و ضد انسانی خود داشت. هدف اتحادیه جوامع کردستان کنار گذاشتن سلاح‌ها نبوده بلکه حفظ نیروهای مسلح ولی تغییر تاکتیک و کشیدن مبارزه مسلحانه به سمت شهرها بوده است.
در شکل گیری اتحادیه جوامع کردستان کمبود نیروی انسانی حزب کارگران کردستان و عدم تامین نیروی کادر نیز از دیگر موضوعات مهم می باشد. ترکیه در ۱۰ سال گذشته قدمهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، زبانی، حقوقی و ... در جهت حل مشل ائتنیک کردهای مهاجر در ترکیه نموده است که این موضوع سبب عدم استعمار حزب کارگران کوردستان از ائتنیک کرد ترکیه شده است. حزب کارگران کردستان سالها از ضعف ترکیه در این موارد نهایت بهره را در جوامع بین المللی برده و پروپاگاندای وسیعی را در این راه صرف می کرد. فقط با سیاست در پیش گرفته شده طی سالهای گذشته این آلت پروپاگاندای این سازمان از دستش گرفته شده و در آخرین قدمی که با عنوان حل مشکل  کردهای مهاجر در در ترکیه اجرا شد نهایتاً خود حزب کارگران کردستان به عنوان مشکلی اصلی در راه تحقق خواسته‌های ائتنیک کرد ترکیه نهان شده است



.
حزب کارگران کوردستان که از سال ۱۹۸۴ شروع به ترور و قتل عام نموده پس از سپری شدن این سالها و از دست دادن بسیاری از اعضای کادر کوهستان خود به ناچار برای جذب دوباره جوانان کرد باید تغییر استراتژی می داد و اتحادیه جوامع کردستان قدمی در راه تحقق این موضوع بود. از سوی دیگر با افزایش تلفات، دمکراتیک شدن و اعاده حقوق اقلیت کردی مهاجر  ترکیه، افزای فشار بین المللی و جهانی و ... سردمداران سازمان تروریستی حزب کارگران کردستان دچار اختلالات ضعف روحی و روانی شده بودند و درمان این کمبود روحیه را در تغییر تاکتیک از کوه به داخل شهرها دیدند. رفته رفته بسیاری از اعضای کادر کوهستان سازمان تروریستی حزب کارگران کوردستان نیز که از زندگی در کوه دچار اختلالات روانی و روحی شده بودند نیز با تغییر استراتژی جدید از کوهها به سمت شهرها سرازیر می شدند.

سازمان تروریستی اتحادیه جوامع کردستان یا ک.ج.ک در ۴ حیطه فکری عبدالله اوجالان شکل گرفته است. این چهار حیطه فکری عبارتند از مجلس شهری، آکادمی دمکراتیک سیاست، کنگره دمکراتیک اجتماع و تعاونی ها.


برقراری مجلس شهری یکی از مهمترین قدمهای ایده ک.س.ک در گسترش داخل شهر می باشد. آکادمی دمکراتیک سیاست نیز با همکاری گروهی از شهرداران کرد مناطق کردنشین تشکیل شده است. آکادمی دمکراتیک سیاست با استفاده از راههای غیرقانونی اقدام به جمع آوری هزینه ملی دولت ترکیه بر استفاده در جهت اهداف پ.ک.ک، ک.ج.ک داشته است. کنگره دمکراتیک اجتماع یا د.ت.ک نیز با استفاده از راهبردهای عبدالله اوجالان سعی در ایجاد یک قانون اساسی جدید داشته اند. در دیگر سو ایجاد تعاونیهای با نامهای متفاوت سعی در بهره گیری و کنترل تمامی امکانات مادی مناطق کوردنشین مورد هدف قرار گرفته شده است.
اتحادیه عشیره های کردستان با تحت نفوذ خود قرار دادن تمامی موضوعات ائتنیک کرد به صورت نگرش توتالیتار مابانه سعی در ایجاد آلترناتیوی برای دولت ترکیه بوده است. در همین راستا نیز حزب کارگران کردستان تمامی منابع ملی دولت ترکیه را در راستای اهداف خود که برقراری حکومتی کردی می باشد را استفاده نموده است. هدف اتحادیه جوامع کردستان در وهله اول برقراری مناطق خودمختار متشکل از جغرافیای کردنشین ترکیه، ایران، عراق، سوریه بوده و در مرحله دوم این خودمختاری به کنفدرالیسم متشکل از چهار منطقه کردنشین کشورهای مذکور مبدل خواهد شد می باشد.


سازمان تروریستی اتحادیه عشیره ها‌جوامع کردستان یا ک.ج.ک پس از دستگیری عبدالله اوجالان به صورت کاملاً برنامه ریزی شده اقدام به تاسیس چته‌های آکادمیک برای تئوری سازی اهداف ذکر شده مذکور بوده است. در روز ۱۶-۲۲ مارس ۲۰۰۵ قانون اساسی متشکل از ۴۷ ماده در کمپ‌های حزب کارگران کوردستان در شمال عراق مصوب شده است که تماماً جزء اهداف اصلی سازمان تروریستی اتحادیه جوامع کردستان می باشد. هدف از این ۴۷ ماده مدل سازی برای شکل دهی ک.ج.ک و ایجاد تئوری برای این سازمان بوده است. در اولین بندهای این قوانین که شکل قانون اساسی را برای حزب کارگران کردستان و اتحادیه جوامع کردستان دارد بر آلترناتیوسازی حکومت ترکیه تاکید شده است. بر این اساس قوانین نوشته شده در اتحادیه جوامع کردستان نیز برای کردهای کشورهای ترکیه، ایران، عراق و سوریه لازم الاجرا بوده است.

رهبر اتحادیه جوامع کردستان:
بنا به بندهای قانون اساس ک.ج.ک رهبر اتحادیه جوامع کردستان یا کما کیوکن کردستان عبدالله اوجالان قید شده است.
در بخش زنان نیز ارگانی به نام کما جینن بیلیند یا اتحادیه عالی زنان برای تشکل سازمانهای زنان در محله‌ها و کوچه‌ها شکل گرفته است.
بنا بر قوانین سازمان تروریستی اتحادیه جوامع کردستان ارگان کنگرا گل کردستان یا مجلس خلق کردستان نیز ۲ سال یکبار به قانون گذاری پرداخته، اعضای این ارگان ۳۰۰ نفر بوده که از طرف نمایندگان خلق انتخاب می شوند

اعضا و فعالیت مجلس خلق کردهای  مهاجر  در کشورهای ترکیه، ایران، عراق، سوریه توسط گروههای تروریست زیر بر عهده گرفته شده است:
۱- حزب کارگران کردستان یا پ.ک.ک در ترکیه
۲- حزب برابری کردستان یا پ.ی.د در سوریه
۳- حزب دمکراتیک کردستان یا پ.چ.د.ک در عراق
۴- حزب حیات آزاد کردستان یا پژاک در ایران.
مجالس ایالتی

بر اساس ماده ۲۱ قانون اساسی سازمان تروریستی اتحادیه جوامع کردستان باید گروهائی که زیر مجموعه ک.ج.ک مسئولیت کردهای ترکیه، کشور موسوم به ایران (از اشغال نظامی  ۶ کشور  ایران بپا شده) ، عراق و سوریه را بر عهده دارند تمامی موضوعات مرتبط با ائتنیک – تاریخی و ... کردهای مهاجر کشورهای مذکور را در نظر گرفته و با شکل دهی ارگانهای مختلف سعی در شکل دهی کنفدرالیسم کرد داشته باشند. در کشورهای مذکور نیز مجالس ایالتی جزء مهمترین بخش‌های اجرای قانون در منطقه مذکور می باشند.
مجالس شهری:
مجالس شهری وابسته به مجالس خلق می باشند. مجالس شهری متشکل از ۳۰ نفر می باشند. هدف از مجالس شهری تحقق خواسته‌ها و قوانین سازمان تروریستی اتحادیه جوامع کردستان یا ک.ج.ک در شهرهای مورد نظر می باشد.
ایجاد نیروی مدافع خلق کرد:
نیروی نظامی و مسلح اتحادیه مجامع کرد ه.پ.گ یا هبنانزبنانآاناا پرستینا گعل نام دارد. هدف از ایجاد ه.پ.گ بر عهده گرفتن عملیاتهای مسلحانه علیه دولت ترکیه و در کنار آن دول ایران، عراق، سوریه می باشد.
مرکز اقتصادی سازمان تروریستی اتحادیه جوامع کردستان:
بر اساس ماده ۱۴ قانون اساسی اتحادیه جوامع کردستان، ک.ج.ک باید تمامی منابع مالی مرتبط با جغرافیای کردنشین را در دست خود گرفته و کنترل داشته باشد. اولین و مهمترین منابع مالی که باید هزینه‌های آن تقبل شود بیشتر در جهت ارگانیزه تر شدن جامعه کرد می باشد. در دیگر سو منابع مالی که از طریق قاچاق، ترانسفر مواد مخدر، خرید و فروش سلاح، اخاذی از قاچاقچیان کرد منطقه، مالیات گیری از کردها و ... تامین می شود به طور مستقیم از طریق اتحادیه جوامع کردمهاجر مدیریت خواهد شد.
مرکز سیاسی اتحادیه جوامع کرد :
فعالیت‌های مرکز سیاسی اتحادیه جوامع کرد   بیشتر در حول تحریک ناسیونالیسم افراطی هاي تروریست کرد بوده است که این مورد نیز در راستای اهداف بلند مدت حزب کارگران کردمهاجر برای منطقه می باشد. خود ارگان فوق از زیرمجموعه‌های مختلفی نظیر کمیته اکولوژیک، کمیته ارتباطات خارجی، کمیته حقوق، کمیته سیاسی، کمیته دین‌ها و اقلیت‌ها و ... می باشد.

مرکز اجتماعی اتحادیه جوامع کردهاي تروریست:
مرکز فوق از ۸ زیرمجموع تشکیل می شود، هدف از ایجاد مرکز فوق هماهنگی سیاسی و استراتژیک زیرمجموعه‌های اتحادیه جوامع کرد مهاجر یا ک.ج.ک می باشد.
۱- کمیه اجتماعی ۲- کمیته سلامتی خلق ۳- کمیته آموزش و زبان ۴- کمیته بازنشستگان ۵- خانواده شهدا، مقاومت و جانبازان ۶- کمیته جوانان ۷- کمیته زنان آزادی خواه ۸- کردیناسیون تابعیت و شهروندی آزادی خواهانه
فعالیت‌های این مرکز در حوزه‌های زیر به وضوح مشاهده شده و می شود:
۱- سازماندهی تشعیع جنازه تروریست‌های کشته شده
۲- حفاظت و سازماندهی از اعضای زندانیان، دستگیرشدگان یا کشته شدگان
۳- فعالیت‌های زنان و جوانان
مرکز ایدئولوژیک (تروریست)اتحادیه جوامع کردستان:
مرکز ایدئولوژیک اتحادیه جوامع کردستان زیر نظر کمیته‌های مختلفی تشکیل می شود که از این کمیته‌ها می توان به کمیته فرهنگی، کمیته روشنفکران، کمیته حزب حیات آزاد کردستان یا پژاک، کمیته گسترش حزب کارگران کردستان، کیمته مطبوعات و ... اشاره داشت. تلویزیون گآیعوآاناا TV، تلویزیون Kürdi-Der، انیستیتوی کورد، مرکز فرهنگ خاورمیانه و بسیاری از مراکز مشابه جزء فعالیت‌های ترویج و توسعه ایدئولوژیک سازمان تروریستی اتحادیه جوامع کرد  می باشند. نقش دیگر کمیته ایدئولوژیک اتحادیه جوامع کردستان شکل دهی تئوری گسترش تجمعات گروهی از طرفداران این سازمان در روزهای خاصی به مانند روز دستگیری اوجالان تروریست و .. می باشد که برای گسترش شدت المانهای خاصی از درون سازمان دست به پرواکاسیون می زنند.
دادگاه قضائی اتحادیه جوامع کردمهاجر:
دادگاه قضائی اتحادیه جوامعه کردمهاجر متشکل از ۴ زیرمجموعه مجلس آزادیی خلق، محکمه نظامی، محکمه اداری و دادگاه اداری عالی می باشد.

کرکوک

شهر تاریخی ترک نشین با منابع عظیم نفت و گاز می باشد که وجود منابع عظیم نفت و گاز نیز سبب بوجود آمدن انواع مشکلات و موانع بر سر راه این شهر تاریخی ترکنشین گردیده به طوریکه پس از اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ توسط آمریکا گروههای مسلح و سیاسی کرد از همه طریق فشارهائی متعددی را برای پاک سازی ائتنیکی شهر از وجود ترکان عراقی به معرضه ظهور گذاشتند، از ترور اشخاص روشنفکر ترک تا آدم ربائی و ... از مهمترین این مسائل می باشد. در کنار ترور، بمب گذاری، آدم ربائی و ... مهمترین مسئله کرکوک ترکنشین سیاست‌های تغییر بافت دمگرافی شهر چه در زمان صدام حسین که به صورت عربیزه کردن منطقه و چه پس از سال ۲۰۰۳ به صورت کردستانی کردن آشکار می گردد. علارغم برگزاری ۳ انتخابات پس از اشغال عراق سیاستهای گروههای مسلح و سیاسی کورد در کرکوک ترک نشین برای کوردستانی کردن منطقه هنوز هم تداوم دارد، برای خنثی سازی سیاست‌های کردستانیزه کردن منطقه سیاست‌های ترک و عرب کرکوکی به علت موانع ایجاد شده توسط سیاست مداران کلان آمریکائی بی‌نتیجه مانده است.

در اکتبر ۲۰۰۵ و طی نوشتن قانون اساسی عراق توسط آمریکا و دیگر کشورهای صاحب سخن منطقه در عراق گروههای سیاسی و مسلح کرد عراقی تلاش‌های فراوانی برای متصل نمودن کرکوک ترک نشین به منطقه خودمختار شمال عراق آغاز کرده و به معرضه ظهور گذاشتند. در آن زمان دولتمردان ترکیه‌ای وضعیت کرکوک را خط قرمز خود معرفی کرده بودند که این سخن دولتمردان ترکیه‌ای سبب خشم گروههای سیاسی کورد شمال عراق گشته و حتی یک بار ناسیونالیست شناخته شده کرد مسعود بارزانی سخن اینچنینی را بر زبان آورد:
"اگر خط قرمز ترکیه کرکوک می باشد و خواستار اعاده و تحقق حقوق ترکان می باشد ما نیز خواستار اعاده حقوق ۳۰ میلیون کرد ترکیه‌ای هستیم"
حزب اتحاد میهنی و حزب دمکرات کردستان هر دو برای تغییر بافت دمگرافی شهر ترک نشین کرکوک برای هر یک از اعضای ۶۰۰ خانواده کورد که به شهر کرکوک مهاجرت کردند ۱۰ هزار دلار پول تعیین کرده و پرداختند که این عمل غیراخلاقی و به نوعی پاک سازی ائتنیکی به بهترین وجه ممکن نشان از سیاست‌های حساب شده اشغال کرکوک و کوردستانی نمودن آن توسط گروههای سیاسی کرد می باشد.
سیاست‌های غیراخلاقی کردستانی کردن شهر ترک نشین کرکوک و پاک سازی ائتنیکی‌اش سبب نگرانی هائی عمده‌ای در بین ترکان عراقی و الخصوص ترکان شهر کرکوک شده است. شهر ترک نشین کرکوک که صاحب یکی از عمده منابع نفت دنیا می باشد در صورتیکه به منطقه خودمختار کردستان عراق متصل گردد یکی از مهمترین قدمهای تجزیه عراق و تشکیل دولت کرد را در شمال عراق محقق خواهد ساخت. کرکوک که به علت موقعیت و وجود منابع عظیم نفت و گازش یکی از مهمترین شهرهای منطقه می باشد سبب تاثیرات متعدد منطقه‌ای خواهد شد و پیوستنش به منطقه خودمختار شمال عراق یکی از آرزوهای گروههای کرد عراقی می باشد. 


قبل از اشغال عراق توسط آمریکا در سال ۲۰۰۳ جمعیت کرکوک حدود ۸۵۰ هزار نفر بود که پس از سال ۲۰۰۳ جمعیت عظیم کورد مهاجر با حمایت سیستماتیک گروههای سیاسی کورد به منطقه کرکوک و حومه کوچ گردانیده شد به طوریکه جمعیت شهر از ۸۵۰ هزار نفر در سال ۲۰۰۳ به حدود ۱.۵ میلیون نفر رسیده است. با نگاهی به وضعیت کرکوک می توان دریافت که تمامی بازهای صورت گرفته از جمله ترور، افزایش خشونت، آدم ربائی، تغییر بافت دمگرافی منطقه، سیاست کردستانیزه کردن منطقه و ... تنها و تنها برای تحقق ضمانت استقلال حکومت کرد شمال عراقی صورت می گیرد.




ماده ۱۴۰ قانون اساسی عراق طرحی سه مرحله‌ای را برای تعیین ترکیب ائتنیکی کرکوک بیان کرده است که هدف این طرح تثبیت متصل نمودن کرکوک به حکومت کورد شمال عراق تا سال ۲۰۰۷ بود که به علت بسیاری از مسائل منطقه و جهانی محقق نگشت. پس از آوریل ۲۰۰۳ کنترل تمامی ادارات، ارگانهای دولتی و اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و .. کرکوک توسط گروههای کورد بدست گرفته شد و استراتژی کوردستانیزه کردن کرکوک به طور قابل توجهی با حمایت‌های بی‌دریغ مسعود بارزانی تحقق یافت. حکومت مرکزی عراق نیز بنا به بسیاری از مسائل منطقه و جهانی به هیچ وجه نتوانسته اند تاکنون سیاست‌های اشغال و بدست گرفتن تمامی امور کرکوک توسط مسعود بارزانی و کوردها را خنثی سازد. 
به علت عدم همراهی ترکیه با اشغال عراق و قرار داد معروف ۱ مارس که به دولت ترکیه برای همراهی با اشغال عراق توسط عراق اجازه نمی داد روابط آنکار و واشنگتن به سردی گرائیده و دولتمردان آمریکا دوباره برای اهرم فشار قرار دادن ترکیه از کارت بازی کردهاي تروریست  و کرکوک به بهترین شکل استفاده نمودند. کردها که در عراق به عنوان یکی از مهمترین متفقین آمریکا در منطقه ظاهر گشتند دولتمردان آمریکائی نیز چشم بر بسیاری از مسائل همچون سیاست‌های کردستانیزه کردن کرکوک، بدست گرفتن اداره تمامی امور کرکوک، پاک سازی ائتنیکی، تغییر بافت دمگرافی کرکوک، کنترل منابع نفت و گاز کرکوک، اعمال فشار بر ترکان و اعراب سنی و .. چشم بستند. به عبارت دیگر مسئله کرکوک ترک نشین به عنوان یکی از استراتژیهای انرژی آمریکا با همراهی کردها شکل گرفت و دولتمردان آمریکائی نیز گنجاندن طرح فدرالیسم در قانون اساسی عراق را به عنوان هدیه‌ای به گروهای کرد عرضه کردند.
عناصر وابسته به گروه‌های تروریستی کورد، سیاست پاک سازی منطقه و سیاست ایجاد وحشت در محل زیست تورکان برای ترک خانه و کاشانه ,را با مدل‌های مختلفی به انجام می رساند.

تروریست در منطقه غرب آزربایجان مسافران و اتومبیل‌های غیر نظامی را هدف حملات خود قرار می دادند.

۱-در تاریخ ۱۳/۱۰/۵۹ تروریست‌های در عملی جنایتکارانه بمبی بر سهر راه اتومبیل مدرسه روستای شیروان شاهلی قرار می دهند که راننده اتومبیل کشته می شود

۲-در تاریخ ۲۰/۱۰/۵۹ حوالی ساعت ۸ صبح تروریست بمبی را بر سر راه روستائیان نظام آباد قرار می دهند که در این حادثه یک دستگاه تراکتور منفجر و سه نفر از سرنشینان آن به نام‌های محمود امین یار،ایپک مصدقی( زخمی)،فاطمه امین یار کشته و زخمی می شوند.

۳- در تاریخ ۲۹/۱۰/۵۹ یک دستگاه اتوبوس مسافر بری که از خانا ( پیرانشهر ) عازم سولدوز بود با بمب جاده‌ای تروریست‌های کورد منفجر می شود که در این حادثه تعدادی از سرنشینان اتوبوس مسافری کشته و زخمی می شوند.

۴- درتاریخ ۲۸/۱۰/۵۹ حوالی ساعت ۲/۵ بعد از ظهر تروریست بمبی را بر سر راه مینی بوس سولدوز- خانا( پیرانشهر) قرار می دهند که با انفجار آن ۱۳ نفر زخمی می شوند 

۵-در تاریخ ۷/۹/۱۳۵۹ در دو کیلومتری شهر خانا( پیرانشهر) یک دستگاه لندور بر اثر برخورد با بمب جاده‌ای منفجر و اسماعیل زینال نژاد اهل سلمان کشته می شود.

۶-در تاریخ ۱۲/۹/۵۹ صبح ساعت ۹ در بین روستای نظام آباد و دولت آباد یک دستگاه مینی بوس مسافری منفجر و سه نفر به نام‌های علی سعادتی، امیر آذرپور، خسرو نیرو یار کشته می شوند.

۷- در تاریخ ۲۰/۹/۵۹ دو دستگاه مینی بوس مسافری در جاده اورمیه سولدوز هدف تیر اندازی تروریست‌ها قرار گرفته و چند نفر زخمی و یک نفر به نام سلمان باباکشی به گروگان برده می شود که تا به امروز از سرنوشت آن اطلاعی در دست نیست.



تعدادی از کمپ‌ها و مقرهای عناصر پ.ک.ک (پ.ک.ک) در طول دهه ۹۰ در غرب آذربایجان

۱. دره پیران- شهرستان سلماس به طرف مرز ترکیه- دهستان شپیران ما بین روستای خناوین و کالیک (۳ کیلومتری مرز ترکیه)
توضیحات: مقر مذکور پ.ک.ک با تجهیزات بیمارستانی، مخازن نفت و بنزین. حمام شامل آب گرم و سرد ، مجهزتر از پاسگاه‌های موجود در آن منطقه
۲.ارتفاعات قلعه رش- شهرستان سلماس – دهستان شپیران، روستای قلعه رش پایین
توضیحات:شامل آسایشگاه‌های متعدد با گنجایش بیش از پانصد نفرکه بخشی از کلاسهای آموزشی(چریکی و ایدئو لوژیکی) در آنجا برگزار می شود.از مقر قلعه رش به عنوان مقر مرکزی استفاده می گردد که نیرو در آنجا استراحت کرده و در زمان عملیات به دره پیران اعزام می شوند. از آنجا به عنوان پایگاه تبلیغاتی و جذب نیرو نیز استفاده می شود که جوانان مرزهای ایران و ترکیه را گاه بواسطه تبلیغ و گاه به واسطه جبر جذب نموده و جهت آموزشهای اولیه و یا مقدماتی به اورمیه اعزام می کردند. پس از آموزشهای لازم مجددا به کمپ قلعه رش عودت می شوند.

۳. دره آبشار : شهرستان سلماس- دهستان شپیران ما بین روستای هشتراک‌اورتانوس و گریکان قرار گرفته است.

توضیحات: این موقعیت بعنوان کمپ موقت استفاده می شود و از آنجا تحرکات مرزی ترکیه و ایران به مقرهای قلعه رش و دره پیران گزارش می شود.


نحوه و طرز انتخاب مقرهای پ.ک.ک
مقرهای پ.ک.ک از لحاظ استراتژیکی طوری تعیین می گردد که هیچ وسیله نقلیه زمینی قادر به عزیمت به آن نقطه به لحاظ موقعیت جغرافیایی نباشد و تنها به وسیله مرکب‌ها و یا بصورت پیاده تردد امکان پذیر باشد. دره پیران در موقعیتی قرار گرفته که اغلب آبهای هرز ناشی از بارش برف و باران ارتفاعات بواسطه مجاری طبیعی به آن دره هدایت می شود و در انتهای دره تبدیل به آبشار می شود. از این آب لوله کشی و برای حمام و بیمارستان صحرایی استفاده می گردد. از طرفی به واسطه اینکه آن دره به دره موسوم به شیروانی که راه ارتباطی روستای شیروانی به دره کالیک و از آنجا به ترکیه منتهی می شود که اغلب کالاهای قاچاق از آن مسیر حمل می شود.

حمل مواد مخدر بزرگترین منبع درآمد پ.ک.ک
ارتفاعات قلعه رش ، از این مسیر جهت حمل مواد مخدر استفاده می گردد که مقدار بیش از شصت درصد (۶۰%) مواد مخدری که به اروپا حمل می شود از این گذرگاه عبر می کند که به علت صعب العبور بودن این موقعیت جغرافیایی اعزام هر گونه نیروی گشت مرزی بسیار مشکل و یا حتی امکان ناپذیر می باشد.تنها قدرت مسلح موجود در آن محل پ.ک.ک می باشد که کمسیون سنگینی از حاملین مواد مخدر اخذ می کنند و آنها را تا نوار قرمز مرز ترکیه هدایت می کنند.
خاطره یکی از شاهدان عینی که در دهه ۹۰ در پاسگاههای نزدیک محلهای مذکور خدمت می کرده در سال ۷۴ پس از ملاقاتهای مکرر مرزی فی ما بین مقامات و مرزبانان  ترکیه که بیشتر با درخواست مقامات ترکیه صورت گرفت به گروهان ما دستور صادر گردید که جهت عملیت به دره پیران اقدام کنیم 



 به اصطلاح حسن نیت خود را به به مقامات ترکیه نشان دهیم.چون خودم چند روز پیش از آن، از حمله پ.ک.ک به پاسگاه کیزیلچا (kızılça) مطلع شده بودم که بر اثر آن ۸ تن از سربازان آن پاسگاه توسط تروریستهای پ.ک.ک ذبح شده بودند. به محض صدور دستور بصورت داوطلب در راس گروه عملیاتی قرار گرفتم ودر عرض ۱ ساعت در محل حاضر و در ابتدا با سلاحهای سنگین از جمله خمپاره و توپ ۱۰۶ محل را زیر آتش گرفتیم سپس با پنج تن از همکاران که همگی هم زبان بودیم به اضافه یک سرباز وظیفه به دره پیران نزدیک شدیم و به صورت چریکی وارد کمپ شدیم. در حالی که خیلی احتیاط می کردیم با یک قبضه نارنجک اولین آسایشگاه آنها را منحدم کردیم. پس از گذشت حدود ۱ دقیقه متوجه شدیم که هیچ موجود زنده‌ای در کمپ وجود ندارد. با بررسی که از محل به عمل آوردیم متوجه شدیم که قبلا به پ.ک.ک اعلام شده بود که محل را ترک نمایند. هر عقل سلیمی این تصور را می کند که اطلاعات یک گروه در آن حد نیست که در عرض یک ساعت از موضوع مطلع شده و اقدام به تخلیه محل نماید . پس نتیجه گرفتیم که از ارگانهای اطلاعاتی ایران مطلع شده و دو روز قبل از عملیات از محل دور شده اند.یعنی به زبان ساده مقامات ایران پس از مذاکره با ترکیه و اتخاذ حمله فرمالیته ۴۸ ساعت قبل از اینکه دستور عملیات را به ما بدهند دستور تخلیه کمپ را به پ.ک.ک داده بودند. سپس اقدام به بازرسی کمپ کردیم و متوجه شدیم که کلیه سلاح و مهمات و تجهیزات ارتباطاتی و بیمارستانی را تخلیه کرده اند. ولی اقلامی از قبیل باتری شارژ با مارک (نیرو) ساخت ایران ،پتوی گلبافت مشهد و... از خود به جا گذاشته بودند.


حمل سلاح:

ازمسیر دره ساری چیچک که از لحاظ موقعیت جغرافیایی با دره پیران مجاورت دارد چند مورد حمل اسلحه مشاهده شده بود که به مقامات بالاتر گزارش گردید که جواب کتبی ارائه نگردید ولی شفاها به گروهان ابلاغ گردید که در این خصوص اقدامی صورت نگیرد(به این معنی که دخالت در این امر در حیطه وظیفه شما نیست) لازم به توضیح است که اسلحه و مهمات از این مسیر به داخل خاک ترکیه حمل می شد...



تغییر ترکیب جمعیتی شاهین دژ و غارت چپاولگری کردها

منطقه سايين قالا(شاهين دژ) نیز مانند سایر مناطق  آزربایجان جنوبی  که هم مرز با اکراد هستند از تعرض و غارت و چپاولگری کردها در امان نبوده و همیشه مورد تجاورز کردهای یاغی بوده است وهمیشه علاوه بر اینکه جان و مال و ناموس این مردم مورد تجاوز قرار گرفته روستاها و خاک مقدس آن نیز از این تجاوز مصون نمانده و مورد تعرض اکراد زیاده خواه قرار گرفته است

درروزگاری نه چندان دور ( دوره افشاریه) شهر ساققيز یکی از مهمترین شهرهای ترک نشین بود که برای یاری رساندن به شاه افشار نیرو می فرستاد و یاری می رساند ولی امروزه به یکی از مهمترین شهرهای کردستان تبدیل شده است. و یا در شهرهای بیگ کندی (بوکان) و ساووجبلاغ(مهاباد) نیز به این گونه بوده است.تروریسم و زیاده خواهیهای اکراد نه تنها به کرد نشین کردن این شهرها قانع نشده است بلکه در صدد است با سوء استفاده از مهمان نوازی و سادگی مردم آذربایجان این بار شهرهای دیگری از خاک مقدس آذربایجان را مورد تعرض قرار داده و با مهاجرت دادن اکراد  یاغی‌  و اسکان آنها در شهرهای آذربایجان اقدام به تغییر ترکیب جمعیتی کرده تا اینکه در مقاطع حساس و فرصت مناسب آنها را ضمیمه خاک خود نماید.
اما تغییر ترکیب جمعیتی در منطقه ي سايين قالا(شاهين دژ) یک شکل تدریجی داشته و درست است که در حال حاضر هم در جریان است  
چناچه به کرات در کتابهای تاریخی دوره افشاریه ذکر گردیده است از جمله تاریخ جهانگشای نادری و... چند هزار نفر خانوارهای منطقه کوچانیده شده و به خراسان رفتند که جای خالی آنها که تا مدتها خالی مانده بود توسط اکراد اشغال گردید و شاهد این ماجرا هم اسامی ترکی روستاهای مذکورمی شود که حتی منطقه‌های این روستا‌ها ، کوه‌ها ، چشمه ها، رودخانه‌ها دره‌ها و تپه‌های این روستاها هنوز هم اسامی ترکی دارند و میهمانان ناخوانده نیز آنها را با اسامی ترکی آنها نام می برند. در کتاب تاریخ جهانگشای نادری از کوچ دادن سه هزار خانوار از مردم سایین قالا و ماراغا در یک مرحله به خراسان سخن به میان آورده شده است و در مرحله دیگری نیز از کوچانده شدن شش هزار خانوار دیگر از مردم منطقه باز به خراسان یاد شده است. که نتیجه اعمال این فاتح و شاه ترک به خالی از سکنه شدن سرزمین مادری این پادشاه منجر شد که نتایج بعدی آن اشغال خاک مقدس  آزربایجان جنوبی  توسط اکراد می باشد.

مالکان ترک افشار منطقه که در مراحل بعدی تا اواخر دوره قاجاریه زمامداری امور در تمامی روستاهای منطقه را به عهده داشتند برای اینکه کشاورزی روستاهایشان را بیشتر و رعیتشان را افزایش دهند اقدام به جای دادن و میهمان نوازی از کردها کردند و آنها را در روستاهای خود جای دادند فارغ از این که روزی همین رعایا قاتل خود و فرزندان آنها خواهند بود و روزی دوره ارباب رعیتی به پایان خواهد رسید و زمام امور را از دست ارباب خواهند گرفت مثلا چناچه در روستای قره تازه آباد فرزند یکی از این مالکان افشار که هنوز هم زنده است درفجیع‌ترین وضعیت معیشتی به سر می برد و اگر روزی پدر و پدرانشان ارباب روستا محسوب می شدند اکنون فرزندشان به لایق ترحم‌ترین فرد این روستا تبدیل گشته است و خیانت نادانسته شاه افشار به منطقه باعث تغییر ترکیب جمعیتی منطقه به نفع اکراد شده که بررسی و کاوش بیشتر شواهد بیشتری از مظلومیت ترکها و تغییر فجیع ترکیب جمعیتی را برای ما روشن خواهد ساخت.

از دلایل مهم دیگری که در تغییر ترکیب جمعیتی سايين قالا(شاهين دژ) از ترک به کرد می توان به آن اشاره کرد مهاجرت یهودیهای ترک بعد از تشکیل اسرائیل از منطقه است.تمامی روستاهای حاشیه رودخانه جیغاتی تا نزدیکی‌های بوکان که همگی را مسلمانان یا یهودیهای ترک نشین تشکیل می دادند که بعد از تشکیل اسرائیل و حتی قبل از آن از منطقه مهاجرت نموده و جای خود را به اکراد تازه رسیده دادند که مالکان این روستاها برای تامین کشاورز و رعیت اقدام به آوردن اکراد به منطقه به جای ترکها نموده و باعث تغییر ترکیب جمعیتی شدند به نحوی که با اینکه اسامی همه این روستاها ترکی می باشد اما امروزه کمتر خانواده ترکی را می توان در این روستاها مشاهده کرد و بسیاری از این خانواده‌ها که امروزه به زبان کردی صحبت می کنند از اصل و نسب و اجداد ترک خود سخن می گویند که مثلا پدربزرگ یا مادر بزرگ ما ترک بوده است.


در تایید این مطلب کافی است تا به گورستا ن یهودیهای شهر سايين قالا اشاره کنیم که مابین پارک دانشجویی فعلی و یا دانشگاه پیام نور فعلی سايين قالا بوده است که می توان گفت کمتر و کوچکتر از گورستان مسلمانان شهر نبوده و تعدادشان در شهر نیز کمتر از مسلمانان نبوده است گورستانهای مذکور هنوز در منطقه موجود هستند.در روستاهای مناطق ذکر شده نیز گورستانهای قدیمی به روش تدفین یهودیان اقدام به دفن مردگان خود نموده اند. اما همگی به همراه اهالی روستاهای یهودی اقدام به مهاجرت به اسرائیل نموده به گفته کهنسالان قبل از مهاجرت از منطقه اقدام به تعویض املاک داراییها و احشام خود با اشیای تاریخی و قدیمی در منطقه کرده و هرچه شی ء تاریخی قدیمی و عتیقه بود را از مردم منطقه خریده و هنگام مهاجرت با خود بردند.که این نیز خود ضربه ي دیگری بر هویت تاریخی این شهر قدیمی و با سابقه ي زیاد بوده است.


ماجرای دیگری که در این جا لازم است به آن اشاره شود ماجرای معروف به ماجرای گلین بوغدو حدود صد سال پیش همزمان با جنایات ارمنی‌ها و سیمیتقوی ملعون در منطقه بوده است.در ماجرای گلین بوغدو که در حوالی روستاهای قورخان ، قامیشلی ، قشلاق ، بیگتلوی ، باغ ،گوزل بلاغ و.... اتفاق افتاد اکراد مسلح و یاغی اقدام به یورش به این روستاها نموده و تا آن دوره که ترکیب جمعیتی این روستاها حتی بعد از مهاجرت ترکها توسط نادر و....در منطقه به نفع ترکها بوده و مردم این روستاها را غارت و کشتار نمودند. در این ماجرا چنانچه از نام آن پیداست دختران ،زنان و عروسهای ترک برای آنکه ناموسشان به دست اکراد یاغی نیفتد خود را به آب رودخانه ي جیغاتی می انداختند و در یکی از این یورشها که به یکی از این روستاها شده بود مردی برای اینکه نتوانسته بود عروس خود را از مهلکه نجات دهد و برای اینکه ناموسش به دست این کوردلان نیافتد عروس خود را خفه می کند و از این تاریخ به بعد این جنایات به نام ماجرای گلین بوغدو دراذهان مردم منطقه ثبت می شود.

با افزايش سیر مهاجرت اکراد به سوی روستاهای منطقه (بعد از مهاجرت ترکهای منطقه برای یاری رساندن به نادر شاه که در حدود چند سال بود روستاها کم جمعیت شده بودند ولی ترکیب جمعیتی خود را حفظ کرده بودند) در حدود اواخر عهد قاجاریه در اکثر روستاهای جنوب و جنوب غربی سايين قالا(شاهين دژ) تركيب جمعيتي روز به روز عوض می شد.به گونه‌ای که مثلا روستای خواجه لو در حدود نود سال پیش خالی از سکنه بود با مهاجرت سه برادر به نامهای شیر محمد، بیگ محمد و شاه محمد که کرد بودند دوباره صاحب جمعیت ولی این بار با گویش و مذهبی دیگر گردید.این سه برادر که از منطقه کرد نشین سوریه به خواجه لو مهاجرت کرده بودند اکنون این روستا را بعد از نود سال به یک روستای سیصد نفری کرد و سنی تبدیل کرده اند 

به نحوی که این تغییر ترکیب جمعیتی در دوران جنگ رژیم فارس با عراق نیز نمود زشت خود را نشان داده و شاهد درگیری تروریستهای کرد در این روستا با سربازان تورک بودیم و در روستای مذبور فامیلی اکثر مردم محمدی می باشد.
و یا مثلا روستای علی آباد در حدود ۵۰ کیلومتری جنوب غربی سايين قالا نیز به همین نحو که صاحب فقط چند خانواده ترک زبان بود با مهاجرت تازه واردها روبرو شد و اکراد سنندج و دیواندره و....به این روستا سرازیر شدند و جالبتر اینکه به نحوی منطقه مهاجر پذیر شده بود که تعداد زیادی از خانواده ي لر نیز از لرستان کوچیده و در این روستا ساکن شدند که اکنون هم آنها را به نام خانواده لرها می شناسند. ولی زبان این لرهای تازه وارد نیز مانند ترکهای قبلی این روستا عوض شده و اکنون به زبان کردی حرف می زنند و مذهب تسنن را نیز قبول کرده اند.
و یا مثلا روستای صفاخانه که اصلا روستای نوظهوری است که تقریبا در منطقه بزرگترین روستای کرد نشین محسوب می شود اصلا وجود نداشته ولی در دوره ي قاجاریه با نامه ناصرالدین شاه این اکراد که همگی آنها خود را سید نیز محسوب می کنند از حوالی سلیمانیه کوچانده و در منطقه جای داده شده اند که البته نامه و سند واگذاری این روستا به اکراد هنوز هم موجود است که بعد از اکتشاف این نامه توسط اداره بنیاد و اوقاف و امورخیریه به مردم این روستا در مورد زمینهای این روستا هشدار داده شد که از خرید و فروش این زمینهای وقفی اجتناب کنند.


این روستا که اکنون به مرکزیت تروریسم کرد روستاهای اطراف خود تبدیل شده است نیز خود فاقد وجاهت قانونی و عقلی برای حضور در منطقه است.ولی ما همیشه شاهد پرورش ضد شیعه‌ها و تروریستهای کرد این روستا هستیم. مثلا سید خالد حسینی که خود را باافتخار کومله معرفی می کند و در یک ارگان دولتی نیز مشغول بود چندین بار اقدام به تهدید علیه امنیت منطقه نموده و یا سید عثمان نبوی از مردم این روستا اکنون به سر دسته کرد‌های یاغی و تروریست تبدیل شده است تا درآینده و در فرصت مناسب دیگری اقدام به حمله دوباره به مردم منطقه نماید. و یا مثلا در نزدیکی روستای صفا خانه روستای دیگری قره تازه آباد وجود دارد که مردم این روستا بیش از ۵۰ سال نیست که در این روستا ساکن شده اند. چنانچه در نام این روستا از کلمه قره استفاده می شود که در زبان ترکی علاوه بر اینکه قره به رنگ سیاه اشاره دارد ولی در اینجا قره به معنی شخصی است که فاقد زمین می باشد و در روستا‌ها به کسانی که در روستا بوده ولی فاقد زمین زراعی هستند و اکثرا در زمینهای کشاورزی دیگران کار می کنند و یا کارهای خدماتی دیگر در روستا انجام می دهند قره اطلاق می شود.
این روستا که در شمال رود ساروق وهم مرز با استان کردستان قرار دارد تا ۵۰ سال پیش فاقد سکنه بود و لی با مهاجرت کردها از حوالی ساققيز ، دیواندره و قرار دادن زمینهای این این روستای کم جمعیت به شکل امروزی درآمد که اکثر اهالی آن نیز مهاجرت خود و یا پدرانشان را به یاد دارند و در مصاحبه هایی که با آنها شده عنوان می دارند که در حدود ۵۰سال پیش به این روستا کوچیده اند و عمدتا از حوالی ساققيز ، دیواندره و سنندج کوچیده اند.


از مسائل بسیار عمده‌ای که منجر به تغییر ترکیب جمعیتی این بار باز هم به نفع اکراد گردیده است و اوضاع کاملا تغییر کرده و کردهای به ظاهر ساده و مظلوم به تهدید جدی برای آرامش شهر تبدیل شده اند مسائل پیش آمده بعد از انقلاب می باشد که منجر به ایجاد گروهک‌های تروریستی ضد انقلاب در منطقه گردیده است.گروه‌های ضد انقلاب که در کردستان تشکیل شد اقدام به ایجاد رعب و وحشت در مناطق هم مرز با ترکها نمود که افراد مسلح این گروهک‌ها با قساوت قلب تمام به مردم ترک و منطقه تاختند و آنها را مجبور می کردند تا خانه و کاشانه خود را ترک و مجبور به مهاجرت شوند. روستاییان نیز با طمع به دست آوردن زمین و املاک و دارایی این ترکها با گروهک‌ها همدست شده و اقدام به آزار و اذیت ترکها نمودند تا آنها را به مهاجرت اجباری مجبور کنند.
در یکی از اقدامات فجیع که در روستای خاتون آباد و مستان آباد اتفاق افتاد اکراد کور دل با تجاوز به نوامیس خانواده‌های ترک منطقه آنها را از روستای خود راندند. ترکهایی که پدرانشان و خودشان میزبان ساده لوح کردهای میهمان بودند نمی دانستند که اگر این مهمان صاحب زور شود نه تنها چشم صاحب خانه را کور خواهند کرد بلکه به نوامیس آنها هم تجاوز خواهند کرد.

 یا در روستای قیز کورپو که تا قبل از انقلاب تعداد کرد و ترک در این روستا به پنجاه- پنجاه رسیده بود در سالهای بعد از انقلاب باز ۵۰درصد میهمان اقدام به اخراج ۵۰درصد میزبان کرد که حتی تا پنج شش سال بعد از جنگ نیز جرات برگشت به زمینهای کشاورزی و باغات خود را نداشتند چرا که بعد از مهاجرتشان هر کدام از روستاییان کرد قسمتی از زمینهای آنها را تصاحب کرده و بین خود قسمت کرده بودند.خانواده‌های مهاجر هرگز توان برگشت به روستا را پیدا نکرده و فقط می توانند به سر زمینهای کشاورزی خود رفته کار کرده و به شهر بازگردند و محل سکونتشان در شهر سايين قالا می باشد.


و یا در آن طرف دیگر رودخانه در روبروی روستای قیز کورپو ترکهای رانده شده هرگز به سرزمینهای خود نیز نتوانستند برگردند و خانواده‌های ترک رانده شده از روستاهای غیبعلی و دونقوز کندی (یا عقربلو) مجبور به مهاجرت به قوشاچاي و یا روستای ترک نصیر کندی نزدیک قوشاچاي شده بودند. و درآنجا مشغول به دامپروری شده بودند.

و یا مثلا روستای گوزل بلاغ در ۴۵کیلومتری و سانجود در ۳۰ کیلومتری جنوب سايين قالا که تا انقلاب اسلامی خانواده‌های ترک و کرد با صفا و صمیمیت ساده لوحانه در کنار هم با آرامش زندگی می کردند به محض وقوع انقلاب و تشکیل گروهک‌های تروریستی کرد و ضعف دولت مرکزی ایران و وقوع جنگ تحمیلی کردهای ساکن این روستا به یک باره دوستی و صمیمیت را کنار گذاشته و آزار و اذیت ترکها را برای تصاحب املاک و اموالشان به حدی رساندند که همگی خانواده‌های ترک را مجبور به مهاجرت کردند و تعداد قلیلی از خانواده هایی که در آن روستا باقی ماندند از کسانی بودند که با اکراد فامیل شده بودند و در آینده مجبور به کتمان تشیع و زبان ترکی خود شده و استحاله گردیدند.
و یا درروستای آغاجاری در۲۵ کیلومتری جنوب سايين قالا کم نبودند خانواده‌های ترکی که نتوانسته بودند از دست کردهای یاغی و هوادار تروریسم به شهر فرار کنند توسط همین میهمانان همسایه در وسط روستا کشته شدند و تاسف بارتر اینکه همین کردهای همسایه بعد از کشتن آنها برای آنکه زهر چشم شدید تری گرفته باشند جنازه‌های آنها را در وسط روستا آتش زدند و در کنار اجساد سوخته شده آنها پای کوبی و شادمانی کرده و قساوت قلب خود را در ظاهری مظلوم و ساده نشان دادند.


از دلایل دیگری که برای اثبات رانده شدن ترکها در این اواخر از روستاهای مذبور می توان آورد اینکه همه پیر مردها پیرزنها و حتی میان سالهای روستا‌های منطقه زبان ترکی را به خوبی می دانند و به راحتی می توانند به زبان ترکی تکلم کنند که به علت هم نشینی این افراد در روستاههای خود با خانواده‌های ترک می باشدو چون در روستا‌های این منطقه تا اواخر ترکها در اکثریت بودند کردها مجبور به یادگیری زبان ترکی بودند و لی با خالی شدن کامل روستاهای منطقه از خانواده‌های ترک کردها قادر به تکلم به زبان ترکی نیستند.
اسامی مناطقی که در زیر آورده می شود از مناطقی هستند که دارای نامهای ترکی بوده که بعد از تغییر ترکیب جمعیتی این مناطق تازه وارد‌های غاصب نیز آنها را با اسامی ترکی‌شان نام می برند:

دخمه تاریخی فرهاد تاش، ما بین سايين قالا و بوکان که اکنون روستاهای اطراف آن به زبان کردی تکلم می کنند . و یا دخمه بی‌بی کند که ۵کیلومتر با فرهاد تاش فاصله دارد.
و همچنین اسامی روستاهایی مانند آغ تپه، آغجا ائیوان، داش آغیل، قیزیل قبر، تورکه شاه ، تورکه دره ، ساریجا ، قازانلی ، اورتا کند ، ساققیز، بیگ کندی و ....
نام دو كوه بلند و معروف كه در منطقه ي ما بين سايين قالا(شاهين دژ) با ساققيز و بوكان،در محدوده ي جغرافيايي سايين قالا قرار دارد،داراي نام هاي ايان و بايان (در زبان تركي به معني عروس و داماد)مي باشد.كردهاي منطقه اسامي دو كوه و كوه هاي مجاور را با تلفظ كاملا صحيح تركي آن مي خوانند و حال آنكه از تركي بودن اسم آنها بي خبرند و يا در صورت دانستن تركي بودن اسامي آنها نيز،بر جهالت،آنها را اسامي كردي مي دانند.در اين موارد(شمردن اسامي)سخن را به درازا نمي كشم چرا كه تمامي روستاها،رودخانه ها،كوه‌ها ،تپه‌ها و غيره در منطقه اسامي تركي داشته و نشانه ي سكونت دائمي ترك هابوده كه در سال هاي اخير و به علت دلايلي كه در بالا شمرده شد جاي خود را به اكراد مهاجر و تازه وارد داده است.

با اينكه در حدود نزديك به يك قرن مي باشد كه تروريسم كرد در صد نفوذ دادن اكراد در منطقه ي سايين قالا(شاهين دژ) مي باشد،هنوز نتوانسته جمعيت خود را به ۲۰% از جمعيت شهرستان برساند و با اينكه شايد در حدود ۳۵% از منطقه را تصاحب كرده،از لحاظ جمعيتي به ۲۰% از جمعيت شهرستان نمي رسند.(بر طبق آمار رسمي سال ۱۳۸۵ كه توسط فرمانداري و جهاد كشاورزي شهرستان در اختيار استفاده كنندگان قرار گرفته بود و با توجه به كرد يا غير كرد بودن روستاها به صورت بسيار دقيق و در مواردي به نفع اكراد محاسبه گرديد.) اين آمار به صورت كلي مربوط به شهرستان شاهين دژمي باشد كه در شهر شاهين دژ چنانچه در بالا نيز گفته شده،سابقه ي حضور اكراد در شهر به ۵ الي ۶ سال بعد از انقلاب باز مي گردد،جمعيت آنها نتوانسته است از ۵% فراتر برود و جالب اين كه وقتي با فعالين چشم و گوش بسته ي به اصطلاح سياسي كرد در اين مورد سخن گفته شود نه تنها شهرستان شاهين دژ را كرد معرفي مي كنند كه هيچ،تا حوالي مراغه و تبريز را نيز شهرها و روستاهاي كرد نشين و كرد معرفي مي كنند كه به هيچ وجه اين گونه نبوده و نخواهد بود.آنچه فضا را در اختيار فعال به اصطلاح سياسي كرد و يا همان كرد مهاجر قرار مي دهد تا اينگونه در مورد شهرهاي آذربايجان نظر بدهد و يا در منطقه به افزايش جمعيت و تجاوز در خاك مقدس آذربايجان اقدام نمايد تنها و تنها بي خبري ما از نيت هاي پليد آنها،تساهل و تسامح ، بيگانه دوستي مردم خود ما،عدم وجود تفكر ناسيوناليستي و در كل عدم توجه به هويت ملي مستقل آذربايجاني مي باشد.

كردهايي  یاغی‌  كه بعد از انقلاب اقدام به مهاجرت به شهر مي كردند،به دليل اينكه فاقد يك محل تجمع و پايگاه فساد براي كاناليزه كردن و متحد كردن خود بودند،چندين بار اقدام به ساختن مسجد در محله ي كشتارگاه سايين قالا(شاهين دژ)كردند كه در سايه ي تفكر و ژرف انديشي امام جمعه ي وقت شاهين دژ(حاج آقا قاسمي)از احداث اين مسجد(پايگاه فتنه)جلوگيري شد تا جايي كه ستون هاي بر افراشته شده و ديوارهاي آن با لودر تخريب شد. ولي در پنج،شش سال قبل با تملق و چاپلوسي نمايندگان سابق شهرستان در مجلس  (مهندس حاج فريدون سليمي و دكتر جهانبخش محبي نيا)براي كسب آراي اكراد منطقه،اقدام به ساخت مسجد در شهر نمودند.اكراد كه توانايي مالي براي احداث اين مسجد را نداشتند با كمك گروه هاي تروريستي و كمك كردهاي شهرهاي ساققيز و بوكان اقدام به ساخت مسجد كردند.جالب اينكه كردهايي كه،نماز نخوانده و حتي اعتقادي به دين اسلام ندارند،نيز جهت پرشور نشان دادن مردم خود و ايجاد اتحاد بين كردها در نمازهاي جمعه و جماعت اين مسجد تازه احداث شركت مي نمايند.اكراد با هر تفكر اعتقادي و سياسي كه باشند هويت مستقل قومي مردم خود را درك نموده و براي اشغال خاك مقدس آذربايجان تمامي تفاوت‌ها و اختلاف هاي خود را كنار گذاشته و با هم همفكري و همكاري مي نمايند.رهبران مذهبي و سياسي مردم كرد براي پياده كردن نقشه هاي خود متحد و يكدست شده اند.ولي آنچه كه در بين مردم آذربايجان وجود ندارد و باعث مي شود كه با وجود اكثريت،خاك مقدس آذربايجان از سمت غرب همه روزه با تجاوز اكراد روبرو شود، جمهوري اسلامي   حاضر به دادن هر گونه امتياز به كردها براي كسب آرايشان و يا هر گونه خيانت به مردم  آزربایجان جنوبی  براي پيشبرد اهداف سياسي پوچ خود مي باشند.   سئودا سایین قالالی

سیاست  دروغ سازی كـــردها با بردارن فارس خود

رسانه‌های کرد زبان و برخی از همراهان آنها در جنبش سبز نامه‌ای را انتشار دادند که در آن ۶۰ به اصطلاح فعال فرهنگی کرد خواسته‌هایشان را از رئیس جمهور منتسب رژیم اشغال اگر و غاصب  ایرانی‌ فارس بیان داشته اند.

در این متن آنچنان جعلیات و جهلیاتی به کار رفته که برای توضیح و سخن گفتن در تمامی آنها بایستی زمان زیادی را صرف نمود. به ادعای این افراد، کردها در واقع "جمع کثیری از شهروندان استان" هستند و "تقریباً با نسبت جمعیتی برابر با ترکها" در این استان زندگی می کنند!!

این افراد از ظلم به کردها در آذربایجان غربی شکایت کرده و خواسته اند تا رئیس جمهور ایران توازن را به این استان آورده و کردها را در تمامی شهرها در مناصب عالی اداری به کار گیرد!

گستاخی این ۶۰ نفر به اینجا ختم نشده و در ادامه می گویند: "تمرکزگرایی بیش از حد و نابرابریهای متعدد منطقه‌ای، کار را به جایی رسانده که من باب مثال کُردها با جمعیتی کثیر – اکثریت مطلق در جنوب و درصدهای بزرگ در مرکز و شمال استان – سهمی بسیار ناچیز و نامتناسب از مدیریت‌های ارشد استان را به خود اختصاص دهند".

در جای جای این نامه سعی شده اراضی غرب آذربایجان سرزمینی چند قومی و چند فرهنگی شناسانده شود: "...ترکیب قومی، مذهبی و زبانی آن هم به گونه‌ای است که بیشتر از هر منطقه و استان دیگری، تنوع و تکثر و غنای فرهنگی کشورمان را به نمایش می‌گذارد. همزیستی و درهم تنیدگی تاریخی و دوستانه قومیتها و مذاهب مختلف و بویژه شهروندان کُرد و آذری و شیعه‌ و اهل سنت – تقریباً با نسبت جمعیتی برابر – در این خطه، یکی از..."

این درحالی است که غرب آذربایجان هزاران سال است مامن اصلی ترکان آذربایجان بوده و آثار باستانی مکشوفه‌ای چون تخت سلیمان یا جام زرین حسنلو مملو از نشانه‌های تمدنی ترک‌ها و پروتوتورک‌ها می باشد. در سده‌های اخیر نیز تمامی سفرنامه‌ها و آمار جمعیتی حاکی از اکثریت مطلق جمعیت ترک‌ها در این اراضی است. همچنین شواهد حاکی از حضور اکراد مهاجر در اراضی غرب آذربایجان از زمان جنگ ایران و عراق است. در این دوره اکراد بی‌شناسنامه عراقی در راستای اهداف امنیتی رژیم اسلامی از عراق وارد اراضی غرب آذربایجان شده و اسکان داده شدند. این اکراد که باید برای ادامه حیات خود همواره شکرگذار میزبانان ترک آذربایجانی خود باشند، در نامه مذکور با گستاخی تمام چنین ادامه داده اند: "... تمرکزگرایی بیش از حد و نابرابریهای متعدد منطقه‌ای، کار را به جایی رسانده که من باب مثال کُردها با جمعیتی کثیر – اکثریت مطلق در جنوب و درصدهای بزرگ در مرکز و شمال استان – سهمی بسیار ناچیز و نامتناسب از مدیریت‌های ارشد استان را به خود اختصاص دهند...!"

 باج گیری سازمانهای‌های تروریستی در روستاهای مرزی شهرستان ماکو

در سال‌های اخیر مهاجرت اکراد به شهرستان ماکو با حمایت نهاد‌های دولتی و سازمان‌های تروریستی با هدف تغییر ترکیب جمعیتی این شهرستان سرعت بیشتری گرفته است .
وبلاگ ماکی سسی با ذکر این نکته که حضور و فعالیت مهاجرین کرد در سطح شهر ماکو باعث ایجاد مشکلات عدیده‌ای برای ساکنین بومی این شهرشده، عنوان می کند: قاچاق مواد مخدر و سوخت و باندهای فحشا با حمایت سازمانهای تروریستی کرد سازماندهی می شود .
این گزارش می افزاید: در کلاس‌های درسی ماموستاها در مسجد پیامبر با توزیع کتابهایی همچون “آپو کیست؟” “پ.ک.ک چیست؟” سعی در فریب جوانان و جذب آنان به گروه‌های تروریستی می شود.
در ادامه این گزارش آمده است: چندین خانه در زیر کوه پایه‌های این شهر که جزء اراضی ملی محسوب می شود احداث شده است و مسئولین، اقدام موثری در این باره انجام نداده اند.
در این گزارش با اشاره به زورگیری و باج گیری سازمانهای‌های تروریستی در روستاهای مرزی شهرستان ماکو، نام چندین نفر از افراد مرتبط با این سازمان عنوان شده که به صورت آزادانه و تحت عنوان انجمن اسلامی بزرگ غرب کشور و با بودجه دولتی در حال سازماندهی و تبلیغ سازمان‌های تروریستی می باشند.


چند شیوه آسان برای مبارزه با تروریسم :

- از فروختن منزل، باغ و ملک خود به مهاجرین مطلقا خوداری کنید.

- با پیگیری اخبار منطقه ( سایت‌های اینترنتی، رادیو‌ها ، مجلات و...) از فعالیت‌های منطقه‌ای و بین المللی گروه‌های تروریستی آگاه شوید.

-شنیده‌ها و یافته‌های تاریخی خود را در زمینه جنایات تروریست‌ها در غرب آزربایجان وسایر مناطق آزربایجان را در اختیار دوستان و آشنایان خود قرار دهید.

- در مدارس و دانشگاه دوستان خود را از تاریخ دردناک جنایات تروریست آگاه ساخته و آنها را برای مطالعه تاریخ غرب آزربایجان ترغیب کنید.

- با آگاهی دادن به صاحبان بنگاه‌های معاملاتی و مشاورین املاک محله خود، آنها را از توطئه‌های گروه‌های تروریستی در خرید زمین‌های غرب آزربایجان آگاه سازید.

- تا آنجا که می توانید به هر طرق ممکن از خرید و ساکن شدن مهاجرین در محلات و روستاهای خود جلو گیری کنید.

- تا می توانید از معامله با مهاجرین خودداری کنید.

- از صاحبان صنایع، دامداری ها، مرغ داری‌ها و باغات بخواهید که از به کار گیری و اسکان مهاجرین خود داری نموده و آنها را از مضرات این عمل آگاه سازید.

- خبر فعالیت‌های اقتصادی نامشروع مانند قاچاق مواد مخدر، قاچاق اسلحه، قاچاقاق انسان، ایجاد مراکز فحشا و... که توسط گروه‌های تروریست هدایت می شوند را به ما از غرب آزربایجان ارسال دارید.

سیاست  تورک ستیزی‌ و دشمنی با تورکان  و بهم زدن  ترکیب اتنیکی  در آزربایجان و کشیدن دیوار بین تورکان آذربايجان   جنوبی و  تورکیه برای  احتمال استقلال آزربایجان جنوبی و ترس از  تاسیس دوباره توران یکپارچه یکی‌ از سیاست‌های مشترک  دو رژیم پهلوی و رژیم آخوندی است 

تصاویری چند از تبعید کورد های عراق به آذربایجان غربی طبق معاهده الجزایر از سال 1974 به بعد این گونه شد کوردهای پناهنده و آواره عراق امروز آذربایجان غربی را سرزمین آبا و اجدادیه خود می نامند.(حتما بخواندید مطالب و تصویر واقعیت را نشان میدهد)



دوستانی که از تکنیک اینترنت خوب آگاهی‌ دارند باید این عکس هارا و صفحات اینترنتی که حامل عکس باشد را مستند کرده و از آنها فیلم برداری عکس برداری کنند چون این صفحات مال خود کرد هاست که خودشان ظرف ۲۰۰ سال مهاجرت به این منطقه را به روایت عکس در صفحه‌ای بنام تاریخ کردستان بزرگ درج کرده اند و خودشان اعتراف کرده اند که به مناطق آزربایجان کوچانده شده اند ولی‌ این قوم ممکن است بعد مدتی‌ این صفحات را حذف کند چون اینها گواه مهاجرت آنها به آزربایجان است و تمامی‌ ادعا‌های آنها‌را پوچ می‌کند 

 http://bit.do/SYgU
 http://tinyurl.com/kcqgkj9
همانطور که ارامنه در ۳۰ سال ورود به آزربایجان شمالی یک مجسمه‌ای یادبود بنا نهادند ولی‌ بعد ادعای اراضی‌ ارامنه به آزربایجان آنها همان یادبود و گواه‌های مهاجرت تاریخی‌ را خودشان حذف کردند و مانند ایرانیان برای خودشان تاریخ ۱۰۰۰ سال تراشیدند هرچند که نگرفت ولی‌ توانستند در نیت شوم خود یعنی‌ تصاحب آزربایجان بکمک ایران و روسیه موفق باشند 
 اعتراف مسئولین دست نشانده آذربایجان غربی به مهاجرت بیش از ۶۰۰هزار کرد عراقی به آذربایجان غربی در دهه هفتاد.

http://www.ostan-ag.gov.ir/.../44215/----600---70----.aspx 

معاون سياسي و امنيتي استاندار آذربايجان غربي: آذربايجان غربي با پذيرش و اسكان ۶۰۰ هزار آواره کرد عراقي در سال ۷۰ عملكردي درخشان از خود به جاي گذاشت. این پناهندگان در شهرهای اورمیه، سردشت، پیرانشهر، بوکان، مهاباد و اشنویه اسکان داده شده اند. ۶۰۰ هزار کرد مهاجر بیش از ۲۰ سال پیش معادل همین جمعیت کرد جنوب آذربایجان غربی میباشد که ادعای حضور هزاران ساله در خاک آذربایجان داشته و صاحب خانه‌های تورک خود را مهاجر میپندارند صادق زیبا کلام: حکومت شاه ۳۰۰ هزار کُرد عراقی را در ایران اسکان داد کیسینجر، مشاور امنیت ملی آمریکا در دولت نیسکون به ریچارد هلمز، سفیر آمریکا در تهران: طی سال های ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹ شاه بصورت سختگیرانه ای مفاد معاهده ی الجزایر در خصوص کردها را اجرا و عملی کرد. وی گروههای آواره کُرد را در گروه های چند ده و چند صد نفری در مناطق عمدتاً غیر کُردنشین ایران اسکان داد 
ساواک و دیگر نیروهای امنیتی به شدت مانع از هر گونه فعالیت و تحرک پیشمرگان و کادر رهبری سیاسی حزب در ایران می شدند.
وقوع انقلاب اسلامی و در فاصله بسیار کوتاهی وقوع ناآرامی ها در کردستان ایران تبدیل به بهانه ای شد تا اعضای قیاده موقت (کادر رهبری جانشین ملامصطفی بارزانی) از شورای انقلاب بخواهند تا با مسلح شدن و سازماندهی مجدد آنها جهت آرام کردن شمال غرب و غرب ایران موافقت کند. صادق زیبا کلام استاد دانشگاه تهران و از نظریه پردازان شهیر گروههای نزدیک به اکبر هاشمی رفنسجانی در مقاله ای در سایت “خبرآنلاین” اعلام کرده است که حکومت شاه بیش از ۳۰۰ هزار نفر از اکراد عراقی را در ایران بخصوص( غرب آزربایجان جنوبی) آزربایجان غربی اسکان داده است . در بخشی ار مقاله صادق زیبا کلام آمده است”در سال ۱۳۵۴ که توافق معروف به الجزایر میان رژیم شاه و صدام حسین منعقد گردید و حالت آتش بس میان تهران و بغداد ایجاد شد، رژیم شاه از حمایت های کردهای عراق علیه صدام دست کشید و متقابلا صدام هم به حمایت از مخالفین رژیم شاه پایان داد. نزدیک به ۳۰۰۰۰۰ تن از کردهای عراقی ظرف یکی دو سال به ایران پناهنده شدند. رژیم شاه آنها را در کردان کرج و سایر شهرهای کشورجا داد. این ۳۰۰۰۰۰ کرد ظرف ۳۰ سال بعدی در ایران زندگی کردند. در ایران به مدرسه رفتند، به دانشگاه رفتند، ازدواج کردند و ایرانی شدند.” این سخنان در حالی ایراد می شود در در طول حکومت جمهوری اسلامی نیز همزمان با جنگ اکراد با صدام حسین صدها هزار کرد عراقی و بارزانی در استان آزربایجان غربی( غرب آزربایجان جنوبی) اسکان داده شده اند . اسناد معتبر تبعید کورد های عراق به غرب آزربایجان طبق معاهده الجزایر از سال 1974 به بعد این عکس ها که توسط خود کورد ها در فضای مجازی منتشر شده تمام تصاویر پخش کنید فقط بعضی از دوستان منبع میخواهند  

 هردو این رژیم با اینکه از نظر ایدئولوژی   دینی باهم متفاوت هستند ولی‌ در اشغالگری و  کشور گشائی  و  سیاست‌های کثیف   علیه ملل غیر فارس تحت اشغال ایران  یکسان و  کاملا شبیه و حتی مکمل یکدیگرند  است هردو رژیم زمان زمان به این سیاست  اعتراف هم می‌کنند ولی‌ جالب است  کردها  وعده درست کردن وطن برای خود در آزربایجان جنوبی را از کجا گرفتندکه هنوز از ادعا‌های پوچ خود  و  فارس  پرستی‌  و کمک به  دشمنان ملل غیر فارس و تورک ستیزی‌ دست برنمیدارند 

به امید آزادسازی یک به یک شهر اشغال‌شده توسط اکراد مهاجر,فارس‌های اشغالگر  




منابع:

· تاريخچه اورميه، رحمت‌الله توفيق
· اورميه در گذر زمان، حسن انزلي
· قتل عام در دو سوي ارس، صمد سرداري‌نيا