اشغال گری فارسی و بیماری راسیسم آریایی, مقدس شمردن مرزهای ایران مثل آیات قرآن, در دوران پهلوی و جمهوری اسلامی


به طور کلی، نژاد در رابطه با مشخصات فیزیولوژیکی انسانها تعریف می شود: مثلا رنگ پوست، رنگ موی سر، ویژگی‌های صورت، شکل و شمایل اندام و غیره.

 اما ملیت و اتنیسیتی، در رابطه با مشخصات فرهنگی انسانها تعریف می شود: مثلا زبان، مذهب، آداب و رسوم، سنن، و غیره.
نژادپرستی و یا راسیسم همان پدیده شومی است که از طریق تحقیر، انکار و یا بی‌حرمتی در رابطه با هر یک از اجزا تشکیل دهنده نژاد و قومیت، هر دو، حاصل می شود. در واقع، در ادبیات آکادمیک معاصر نژاد و قومیت به صورت فزاینده‌ای به طور همزمان و به مثابه یک ترم به کار برده می شوند: نژاد/قومیت.

برای مثال، زبان یکی از مشخصه‌های پررنگ و قدرتمند ملیت /اتنیسیتی است. در عین حال، تحقیر و منع زبان انسانها یکی از شنیع‌ترین و وحشی‌ترین انواع نژادپرستی و راسیسم است. به عبارت دیگر، راسیسم می تواند محصول تحقیرها و تبعیض‌های فیزیولوژیک باشد، مثل رنگ پوست، و نیز می تواند محصول تحقیرها و تبعیض‌های اتنیک 
و ملیتی باشد، مثل زبان، آداب و رسوم و غیره.

از مطالعات زبانشناسانه فردیناند ساسور می دانیم که تعریف‌ها در بستری “رابطه دارانه” شکل می گیرند و دارای موقعیت‌های رابطه دارانه هستند. یعنی، هویتها ــ چه در مورد اشخاص و چه در مورد اشیاء ــ در رابطه با همدیگر و یا دیگران تعریف می شوند: 
مثلا زن، هم به لحاظ لغوی، هم به لحاظ مفهومی و هویتی، در رابطه با مرد تعریف می شود؛ سیاه در رابطه با سفید تعریف می شود، خواهر در رابطه با برادر، و غیره. همچنین می دانیم که لئوی اشتراوس مشاهدات زبانشناسانه ساسور در مورد کاتاگوری‌های هویتی را به صورتی آکادمیک در مطالعات انسانشناسانه و جامعه شناختی خود به کار برد و “موقعیت‌های رابطه دارانه” را در شکل گیری آداب و رسوم اجتماعی و نیز هویت‌های جمعی و فردی تشریح نمود. یعنی، همان طوری که ساسور نشان داد که مثلا سیاه در رابطه با سفید، شب در رابطه با روز و ماه در رابطه با خورشید تعریف می شوند
«آنچه از بررسی تاریخ این سرزمین(ممالک محروسه) دانسته می شود این است که از قدیم الایام در این منطقه علی رغم آنچه که طی ۹۰ سال اخیر به خورد ملل غیر فارس داده می شود ، خبری از انسجام جغرافیایی(که راسیسم فارس از آن تحت عنوان کشور ایران یاد می کند) ، وحدت فرهنگی و زبانی ( بر محوریت زبان فارسی) ، نظام سیاسی ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی (حکومت تمرکز گرا) و... نبوده است.

اولین تمدن بشریت به ۷۰۰۰ سال تاریخ برمیگردد که در مناطق اورمیه و‌ نخجوان (قوبوستان ) دیده میشود ولی‌ ۴۵۰۰ سال تاریخ تماماً پاک شده و مابقی ۲۵۰۰ سال را با تحریف و دروغ و جعلی که دامنه وسیع داشته به خورد ما دادند .
از لحاظ جغرافیایی از دیرباز این سرزمین به نام سلسله‌ها و دولتهای حکومتگر که هرکدام چند صباحی بر این سرزمین حکومت کرده اند ، نامیده می شده و پیش از روی کار آمدن/ آوردن رضا خان عنوان جعلی «ایران» هیچ گاه به صورت رسمی بر این سرزمین اطلاق نشده بود. به عنوان مثال در دوران باستان به این سرزمین عناوینی همچون سرزمین خزر‌ها اورارتور‌ها مانا‌ها ,سومر‌ها ,ماد ، سرزمین هخامنشیان ، سرزمین پارت و ... اطلاق شده است.
در دوران بعد از اسلام هم این سرزمین که ابتدا در ترکیب خرمین بعد خلافت عربی خلفای راشدین ، بنی امیه و بنی عباس و بعد در ترکیب امپراتوری‌های تورک غزنویان ، سلاجقه و اتابکان ، خارزمشاهیان ، ترکمانان افشار قاجار صفویه اشکانیان و ... خانات آغ قیونلو قارا قیونلو, آزربایجان (شیروان قرباغ اورمیا گنجه مغان ) بعد مغول ایلخانان و حکومت‌های تورک‌مان ، آل چوپان ، تیموریان و.. قرار گرفت ، به هیچ وجه ایران نامیده نشده بلکه کل این اراضی بیشتر با تفکیک مملکتها با عناوینی همچون مملکت خراسان ، مملکت آذربایجان ، فارس ، عراقین(عجم و عرب) یا جبال ، طبرستان ، دیلم ، سیستان و.. و همچنین در موارد نادر تحت عنوان سرزمینهای شرقی خلافت شناخته می شد.

حتی در دوران دو حکومت متمرکز ساسانیان (که آزربایجان را شامل نمی‌شد ) در دوران باستان و صفویان در دوران بعد از اسلام همین مساله با اندک تفاوتی وجود داشته است که در مبحث نظام سیاسی به آن اشاره شده است.طوری که در این دو دوره هم این سرزمین به نام ایالات و مملکتها و یا بطور کلی با نام سلسله‌های حکومتگر(ساسانیان و صفویان) نامیده می شد. همچنین از دوران حکومت صفویان به بعد است که این نامگذاری به شکل دقیق آن یعنی ممالک محروسه صفوی و بعدها ممالک محروسه قاجار و در مواردی نادر به صورت ممالک محروسه  در آمد. لفظ پرشین هم که از دوران صفوی به بعد توسط فرنگیان دوباره مطرح شد ، یاد آور استعمال لفظ پارس یا پرشین در مقطع کوتاهی از دوران باستان می باشد.

در دوران باستان چون یونانیان و رومیان برای اولین بار به صورت جدی در مشرق زمین با هخامنشیان (پارس ها) مواجه شدند و سلسله جنگهایی تحت عنوان جنگهای مدی(مادی) بین یونانیان و هخامنشیان روی داد. بنابر این به سرزمین هایی که هخامنشیان بر آن حکومت می کردند از طرف یونانیان و رومیها عنوان پارس یا پرشین اطلاق شد که آزربایجان را شامل نمی‌شد. اما این مساله به هیچ وجه امری کلی و همیشگی نبود. بلکه در دوران پارتها (اشکانیان) و ساسانیان هم این سرزمین به نام این حکومتها شناخته می شد. اما نقطه کور مساله که بعضی‌ها از جمله بانیان راسیسم آریایی را در ایران دچار اشتباه کرده و باعث شده که این مساله را وحی منزل و اصل مسلم تاریخی تلقی بکنند ، این است که این مساله احتمالا فقط در دوران هخامنشیان وجود داشته(یعنی در این دوره احتمالایونانیها به این سرزمین پرشین گفتند) و پس از انقطاع تاریخی چند قرنه (حدود ۱۷ قرن) ، دوباره از دوران صفوی به بعد با برقراری روابط تنگاتگ بین صفویان و دول اروپایی ، بتدریج توسط سیاحان و دیپلمات‌های مغرب زمین که به قلمرو صفویان وارد می شدند و اطلاعات خویش را در مورد سرزمینهای شرقی از آثار جغرافیدانان و مورخان باستان همچون بطمیوس ، استرابون ، هرودت ، پلوتارک و... می گرفتند ، لفظ پرشین را بر سر زبانها انداختند و بدین ترتیب این نام به این صورت در متون تاریخی و جغرافیایی جای گرفت. این مساله در مورد آذربایجان هم رخ داد چنانکه در سیاحتنامه‌های اروپایی دوران صفویه از آذربایجان به صورت آتروپاتن یا حتی ماد آتروپاتن یاد شده ، که هر دو ، صورت باستانی این واژه می باشد.

راسیسم فارس از یک سو با توسل به مشتی افسانه و اسطوره از یک سو در داخل ممالک محروسه دم از ایرانیگری زده و ادعا دارد این سرزمین از هبوط آدم تا به حال ایران نام داشته و از طرف دیگر در خارج از کشور در صدد شناساندن این سرزمین با هویت فارس=پارس=پرشین می باشد. این در حالی است که وقتی یک پان ایرانیست در مورد آذربایجان قلم بدست می گیرد از لحاظ جغرافیایی آذربایجان را به سه استان اردبیل و آذربایجان شرقی و غربی محدود می کند. بنابر این قسمتهای شمالی و جنوب شرقی آن را «اران»و «عراق عجم» و مستقل از آذربایجان می پندارد. اما آن طور که از اکثریت منابع جغرافیایی ، تاریخی ، سیاحتنامه‌ها (فهرست اکثر این منابع در آخر این نوشته آورده شده است) و .. دانسته می شود : در سراسر تاریخ ، مملکت آذربایجان با اندک اختلافی به اراضی بین همدان ، دربند ، تفلیس و در قرون اخیر ایروان اطلاق شده است.

با این توضیح که در ادوار مختلف تاریخ از وسعت این حوزه کاسته شده و یا بر آن افزوده شده است. طوری که در دوران صفویان –آن طور که از سیاحتنامه‌های اروپاییان دانسته می شود- مملکت آذربایجان در جنوب شرقی تا ناحیه قم امتداد یافته بود و اراضی ساوه ، آوه ، کرج ، ری ، قزوین ، ابهر ، زنجان و همدان هم جزو خاک آذربایجان به حساب آمده است. اما گاها هم اتفاق افتاده بود که جغرافیدانان قدیم این مناطق را به جز مناطق زنجان و گاها ابهر(که همیشه جزو آذربایجان بوده اند) جزو مملکت عراق عجم به حساب بیاورند. در جانب شمالی هم به ندرت در بعضی منابع به خصوص منابع سه قرن نخست اسلامی از ولایت آران یا اران نام برده می شود که گویا در این دوره وضعیت نیمه مستقلی نسبت به آذربایجان داشته است(البته آن هم نه تمام ولایت که بین رود ارس و دریای خزر واقع شده ، بلکه تنها بعضی از قسمتهای آن چنین وضعیتی را داشته است).
این در حالی است که در تمامی ادوار تاریخی از آران به عنوان یکی از ولایات آذربایجان یاد می شود. اما نویسندگان پان ایرانیست این را به تمامی اعصار تاریخ تعمیم داده و مدعی شده اند که ولایت آران هیچ ارتباطی با آذربایجان نداشته و خود ولایت مستقلی بوده است. این است نگاه پان ایرانیستی به جغرافیای آذربایجان و جغرافیای کشور مجهول الهویه ایران که در اصل باید ممالک محروسه قاجار نامیده بشود.روی هم رفته در بیشتر ادوار تاریخی جغرافیای آذربایجان را می توان با تقسیم بندی‌های جغرافیایی امروزی به این صورت ترسیم کرد : کل اراضی جمهوری آذربایجان(با احتساب قاراباغ اشغالی) به علاوه منطقه دربند که جزء داغستان روسیه قرار گرفته ، منطقه بورچالی که به خاک گرجستان الحاق شده ، ولایات ایروان ، قاپان و زنگه زور ، در ایران استان‌های اردبیل ، آذربایجان شرقی ، آذربایجان غربی ، قسمت‌های شمالی استان کردستان(سیسر ، سنه و بعضی شهرهای دیگر از لحاظ تاریخی همیشه جزء آذربایجان بوده اند) ، از انزلی ، ماسوله ، تالش و آستارا که به استان گیلان ملحق شده ، استان زنجان ، نیمه شمالی استان همدان یعنی مناطق : شهر همدان بهار ، کبودر آهنگ ، اسد آباد ، رزن و... . این نقشه جغرافیای تاریخی آذربایجان در اغلب ادوار تاریخ می باشد. اما از دوران صفویه به بعد مناطقی که امروزه جزء استانهای مرکزی می باشد هم جزء مملکت آذربایجان بوده است : نیمه شرقی و جنوبی استان تهران : ساووج بولاق ، شهریار ، ری ، کرج و رباط کریم. استان قم ، مناطق شمالی استان اراک : ساوه ، مامونیه ، زرندیه و.... استان قزوین.…


از لحاظ نظام سیاسی در ممالک محروسه به استثنای دو دوره ساسانیان و صفویان‌که در این دوران نظام حکومت مرکزی حاکم بوده - همیشه نظام سیاسی ملوک الطوایفی حکمفرما بوده و خبری از نظام شاهنشاهی ۲۵۰۰ ساله مورد ادعای راسیست‌ها نبوده ، بلکه در شاهنامه و دیگر افسانه‌ها باید دنبال چنین حکومتی بود. در این نوع نظام سیاسی که نگارنده آن را نظام ممالک محروسه می نامد ، هر مملکتی علی رغم داشتن استقلال داخلی خویش ، از جهات مختلف وابسته به حکومت مرکزی بوده است. نمونه بارز این نظام سیاسی دوران حکومت قاجارها بوده که معمولا با عنوان نظام ممالک محروسه شناخته می شده است. این نظام سیاسی در قالب قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی در قانون اساسی مشروطیت به رسمیت شناسانده شد ولی هیچ گاه صورت عملی به خود ندید.

از سوی دیگر تحت تاثیر فرهنگ تورکها حکومت غیر متمرکز در ممالک محروسه برقرار بوده و تلقی اشتراکی بودن حکومت با شرکت دادن اعضای خانواده و یا خاندان حاکمیت در ساختار نظام سیاسی ممالک محروسه نقش بارزی داشته است. یعنی سلطان و پادشاه با همکاری شاهزادگان ، ملکه ، زنان ، خویشاوندان قلمرو خویش را مشترکا اداره می کرده است. به این ترتیب که اعضای خانواده و خاندان سلطان هم در دربار و حکومت مرکزی اعمال نفوذ و فشار کرده و هم اینکه به حکومت ایالات و ممالک منصوب می شده اند. این مساله در ساختار نظام سیاسی اکثر حکومتهای تورک از جمله پارتیان (اشکانیان) ، سلجوقیان ، خارزمشاهیان ، تیموریان ، صفویان ، افشارها ، قاجارها و... به وفور دیده شده است. این نوع حکومت بیشتر شبیه نظام آریستوکراسی(حکومت اشرافی) در یونان باستان می باشد تا حکومت مطلقه‌ای که در دوره ساسانیان تجربه شده و همچنین در شاهنامه و افسانه‌های ملت فارس دیده می شود. بنابر این در مورد حکومت مرکزی صفویان مراد مرکزیت یافتن حکومت صفویان با از بین رفتن حکومتهای محلی بوده و به هیچ وجه حکومت مطلقه مد نظر نیست.

این نمای کلی ساختارهای فرهنگی ، سیاسی ، زبانی و تقسیمات سیاسی سرزمینی است - که به کوتاهی و به صورت فشرده مورد بررسی قرار گرفت - در گذشته تاریخی خود به دلیل عدم یکپارچگی و نداشتن انسجام زبانی ، جغرافیایی ، سیاسی ، فرهنگی نام خاصی نداشته و طبق سنت روزگاران گذشته یا با نام ممالک مانند آذربایجان ، خراسان و با نام سلاله‌های حکومتگرش مانند سلجوقیان شناخته می شد. تا اینکه از دوران صفویه به بعد با رسمیت یافتن مذهب تشیع در این سرزمین و با جدا شدن آن از پیکره جغرافیای اسلام عنوان رسمی ممالک محروسه صفوی و یا ممالک محروسه قاجار به خود گرفت و در مواردی نادر ممالک محروسه ایران هم خوانده شده است. بنابر این به هیچ وجه نام رسمی و عرفی این سرزمین کثیر المله پرشین (برگرفته از نام خلق فارس) یا ایران (مرتبط با نژاد و زبان غیر تاریخی و غیر علمی آریا) نبوده است.

در این میان چنانکه مشاهده شد مملکت آذربایجان از دیرباز به صورت سرزمینی مستقل و یا نیمه مستقل با عناوینی همچون آتروپاتکان یا آذربایجان (به صورت دقیق تر از ۳۳۰ قبل از میلاد به بعد) به اراضی بین زنجان ، همدان - دربند - تفلیس و ایروان اطلاق می شده است و زبان تورکی به عنوان زبان بومی این سرزمین و زبان علمی و ادبی آن بوده است. و زبانهای عربی و فارسی هم زبان شریعت و بخشی از زبان ادبیات این سرزمین بوده است.

اشغالگران فارس ادعا می کنند “ایران” اسم فلات نبوده بلکه وطن فارس‌ها بوده که علاوه بر ایران امروز, حبشه عربستان, بحرین, افغانستان, آزربایجان, گرجستان ,عراق, تورکیه… هم جز آن بوده و امروز هم است.
در حالی‌ که فلات یا نَجد در زمین‌شناسی و دانش‌های زمین به جایی  می‌گویند که همواره دارای زمینی تخت و پهن باشد.یا مانند کلمه تورکی “آران”, که به زمین‌های تپه دار و دشت‌ها بلندی میگویند که هم در آزربایجان شمالی هم در آزربایجان جنوبی “آران” فراوان است (ایرانی‌ این کلمه “آران” را هم رنگ فارسی زده ایرانیزه کرده اند) فلات ایران هم از قدیم اسم زمین‌شناسی اقلیمی است که فقط قسمتی از کویر لوت و بخش‌های از افغانستان از نظر اقلیمی فلات ایران نامیده میشد مانند فلات تبت – یا قفقاز که اسم کشور نیستند و نامگذاری اقلیمی جغرافیایی بر منطقه است انگار بگوییم کشور قفقاز )

“فلات ایران”اولین بار در ذهن مالاخولیایی فردوسی  وطن فارس‌ها آرزو میشود . چنگیز خان هم در اداره امپراتوری خود از اسم‌های اقلیمی استفاده کرده و برای اولین بر قسمتی از امپراتوری مغول که فلات ایران هم جز آن بود با همین نام اداره شده است ولی‌ هیچگاه به اسم کشور و یا وطن فارس‌ها نبوده است و حتی در ذهن متعفن فردوسی‌ ، ایران فقط قسمت های منطقه فارس نشین ایران امروزی و قسمت‌های افغانستان بود که دائماً در شاهنامه با تورانی‌ها در جنگ بود ودر خیال خود با فانتزی “رستم “تورانی‌ها را شکست میداد )

شونیست‌های فارس (شونیست :توسعه طلب و کشور گشاها)ادعا می کنند “ایران” با همین مرزها ( نه کمتر حتی بیشتر ) ۲۵۰۰ سال پیش بوجود آمده (نه۹۰ سال پیش) و با بیشرمی و تحریف تاریخ بشریت و ملل  منطقه ,سومر ها، ایلام ها، قوتی ها، اورارتوها وغیره  که بیش از ۸۰۰۰ سال مدنیّت و تاریخ در این جغرافیا ها دارند را انکار می‌کنند و ادعا میکنند آزربایجان,بلوچستان, الاحواز و تورکمنستان و …وطن‌های ملل غیر فارس جز مهریه فارسهاست وملل ساکن آنها ایرانی‌ اند (هویت و وطن جعلی ایرانی‌ =با ملیت آریایی )و یا ادعا می کنند ملل مهاجرند !

حتی در تاریخ جعلی ۲۵۰۰ ساله که برای هویت جعلی ایران-آریایی جعل شده, ۲۰۰۰ سال آن تاریخ جعلی دست تورکها و عرب‌ها,۳۵۰ سال یونانیان‌-افغان‌ها – مغول ها، .دست بوده و فارس‌ها با اینکه برای این حقیقت اسناد کافی‌ و مدارک مستند وجود دارد, ولی با شارلاتان بازی (حتی امروز در قرن ۲۱ عصر ارتباطت و اطلاعات) تاریخ حاکمیت و ملیت ملل منطقه را تحریف و یا انکارمیکنند. آنها را بصورت مهاجر و متجاوزمیخوانند و یا اگر توانستند داشته‌های آنها را به نام خود “ایران-آریایی” تحریف و جعل میکنند.

بنابراین به لحاظ تاریخی آذربایجان جزء لاینفک سرزمین یکپارچه ی ایران (بنا به ادعای راسیسم فارس) نبوده ، به هیچ وجه زبان فارسی نه تنها زبان بومی ، بلکه زبان غالب ادبیات وسایر حوزه‌ها نیز در آذربایجان نبوده وآذربایجانیان جزئی از ملت افسانه‌ای ایرانی نبوده اند. بلکه برعکس آذربایجان خود ملتی جداگانه ، دارای زبانی معین و سرزمینی با مرزهای مشخص بوده است. با این حساب ما آذربایجانیها بر خلاف تخیلات راسیست‌ها به لحاظ تاریخی وظیفه حفظ تمامیت ارضی سرزمین موسوم به ایران را نداشته و گزینه خوبی برای پاسداری از زبان فارسی و مروج آن نبوده و نیستیم و اگر بتوانیم زبان مادری و ملی خویش - تورکی آذربایجانی – را از گزند راسیست‌های فارس که در نظر ما دشمنان بشریت و ترقی هستند ، حفظ بکنیم ، هنر کرده ایم».

تبلیغ و تلقین وسیع افسانه‌های تاریخ امپراتوری ایران باستان از کورش گرفته تا حال حاظر در فاصله زمانی هشت دهه اخیر باعث پیدایش یک نوع اپيدمي بيماري هاي مزمن و اختلال روحی و روانی با حالتی مالیخولیایی (پارانویا) و به یک نوع خود بزرگ بینی و انکار دیگر ملل که به شکل گسترده و توده ایی و سنتی در بین ملت فارس پدیدار گشته است این بینش جاه طلبانه در داخل ایران موجب لطمات و ضایعات و آسیب‌های جبران ناپذیری بر روی فرهنگ و زبان و موسیقی ملتهای غیر فارس و تخریب تارپود و یکپارجگی روابط اجتماعی آنها گردیده است و در ضمن باعث بروز تنشهای جهانی نیز گشته است که تاوان جاه طلبی راسیستی این ملت و حاکمیت فارس را ملت آذربایجان و دیگر ملل غیر فارس با جان و مال خود زیر شعار هموطنی وادار به پرداخت شده اند.


١- جاه طلبی راسیسم فارس در دوران رضا پهلوی
رضاخان میرپنج با توطئه بر علیه حکومت ترک قاجار و با خوش خدمتی و به کمک انگلیسی‌ها حاکمیت را در تهران بدست گرفت بعد از استحکام پایه‌های حکومت و اعلان پادشاهی اقدام به قتل عام تمام گروهها و رهبران محلی ملتهای غیر فارس نمود و به کمک داستان سرایان خود برای فتوحات خود شامل سرزمینهای لت و پار شده و اشغال شده ملتهای غیر فارس تاریخی با هویتی جعلی افسانه سرائی کردند و ایرانش نامیدند و آنقدر تبلیغ و تلقین کردند که جو راسیستی مالیخولیائی خود ساخته حاکم بر جامعه فارس آریائی نژاد برتر و بر اساس و پایه توهمات مالیخولیایی ایجاد امپراتوری ایران باستان و با توجه به مشابهت راسیسم فارس با فاشیسم آلمان نازی درجریان جنگ جهانی دوم رضا شاه را سوق داد تا به ولی نعمت خود انگلیس پشت کند و خودش را به هیتلر نزدیک سازد و صحبت هائی که در آن زمان دهان به دهان می گشت این بوده که اگر رضا شاه بتواند بیست و چهار ساعت در برابر متفقین جنگ جهانی دوم دوام بیاورد چتربازهای آلمان نازی برای نجات او به دادش خواهند رسید که انگلیسها این امپراتور خیالاتی از سلاله کورش را دستگیر و به جزیره موریس تبعیدش کردند.

٢- جاه طلبی راسیسم فارس در دوران محمد رضا پهلوی
بعد از شکست مصدق به کمک آمریکا و انگلیس و بعد از پنج روز دربدری محمدرضا شاه درخارج و با التماس به آمریکا و انگلیس به ایران بازگشت او هم همانند پدر بعد از استحکام پایه‌های حکومت خود باز هم آن جو راسیستی مالیخولیائی پدر ساخته حاکم بر جامعه فارس آریائی نژاد برتر و در اولین فرست به خاطر گران شدن قیمت نفت و کسب کمی قدرت اقتصادی دوباره همان خصلت جاه طلبی راسیستی زد بیرون و با اعلان ایران قدیمیترین امپراتوری باستان دنیا و با تمدن و فرهنگ برتر و بزرگ دنیا و در نتیجه پارسها آقابالاسر دنیا بودند و هستند وخواهند بود که با برپائی جشنهای دوهزار و پانصد ساله و تخصیص میلیارد‌ها دلار برای ارضا جاه طلبی راسیتی و در رویای سبقت از آمریکا و اروپا تمام سران دنیا را به شیراز دعوت کرد و محمد رضا شاه با یک ژشست راسیستی بر سر قبر دروغین کورش در حضور سران همه کشورهای دنیا خواست برتریت نژاد پارس آریائی و قدمت این ملت مالیخولیایی فارس را به معرض نمایش جهانیان بگذارد البته شاه در رویاهای راسیستی خود هرگز تصوری از زندگی مشقت بار ملتهای غیر فارس محروم و مهاجر حلبی آبادهای اطراف تهران نداشت با خیال خام اینکه قتل عام آذربایجان در بیست یک آذر ١٣٢٥ فراوش شده در رویای برپائی امپراتوری افسانه‌ای جهانی بود
باد غبغب شاه بر سر گور دروغین کورش یک فخر فروشی و دهن کجی بدون پشوانه‌ای بود به آمریکا و اروپا که البته با مطرح کردن حقوق بشر توسط جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا از حزب دمکرات و با شروع اولین عصیان در بیست ونهم بهمن هزاروسیصدوپنجاه و شش تبریز شیرازه حکومت از سلاله کورش از هم پاشید و این امپراتور خیالاتی هفته‌ها در آسمانها در پرواز بود و هیچ کشوری اجازه فرود به هواپپمای ایشانرا نمی داد تا دل سادات در مصر به رحم آمد.

٣- جاه طلبی راسیسم فارس در دوران حکومت جمهوری اسلامی:
خمینی وقتیکه در فرانسه بود با قول ایجاد یک جمهوری دموکراتیک به بهشت زهرای تهران آمد و حاکمیت را بدست گرفت البته بعد از ایجاد سپاه پاسداران با یک رفراندوم به حاکمیت خود استحکام بخشید جو راسیستی مالیخولیائی حاکم بر جامعه فارس آریائی نژاد برتر او و اطرافیان او به شکل پیوند با تشیع سرخ علوی پدیدار گشت و شروع جاه طلبی راسیستی و روح بلعیدن سرزمینهای دیگر ملل و الحاق آنها به ایران به شکل حادتری عود کرد و به بهانه صدور انقلاب به عراق جنگ هشت ساله ایران و عراق شروع گردید که باعث مرگ هزاران آذربایجانی در باتلاقهای جنوب برای آزادی خرمشهر گردید با ارسال بودجه این ملت به فلسطین و لبنان باعث ظهور فقر و گرانی و بیکاری در آذربایجان گردید .
بعد از خمینی، خامنه‌ای میلیارد‌ها دلار جهت تغلیظ اورانیم و با رویای ساختن بمب اتم جهت ارضا روح جاه طلبی راسیستی خود اختصاص داد و در رویای سبقت از آمریکا و اروپا و ضرب شست نشان دادن به آنها که ما ملت فارس آریائی اشرف مخلوقات هستیم و با چاپ کلماتی بر روی اسکناس پنج هزار تومانی، همچون دیگر اسکناس ها، نقشه ایران چاپ شده که وسط آن نشان انرژی هسته‌ای و با حذف دریاچه اورمیه پایین آن خلیج عربی‌ جعل شده به ‘خلیج فارس’ به زبان انگلیسی حک شده است. در میانه نقشه همچنین روایت جعل شده از پیامبر اسلام به خط فارسی شکسته به چشم می خورد که نوشته است: ” دانش اگر در ثریا هم باشد، مردانی از سرزمین پارس بدان دست خواهند یافت".با شروع اولین قیام ملی‌ تورکان ضد راسیستی در خرداد ماه هزاروسیصدوهشتاد و پنج در آذربایجان پایه‌های حکومت امپراتور خیالاتی از سلاله کورش به لرزه در آمد.


٤- کشورهای مترقی جهان نیز به ماهیت راسیسم فارس در ایران پی برده اند
قدرتهای بزرگ دنیا هم صدای پای هیولای فاشیزم را در ایران شنیده اند و پی به بعد راسیستی حکومتهای فارس برده اند که این حکومتها چه بشکل سلطنتی یا اسلامی و یا حتی در آینده با هر مرام و عقیده‌ای درنهایت تمام راهها به حاکمیت راسیسم فارس ختم خواهد شد که در موضع ضعف خصلت نوکرتم چاکرتم دارند و بعد از کسب یک قدرت نیم بند به رویای ایجاد حکومت امپراتوری جهانی ایران باستان مشابه افسانه‌های مالیخولیایی کورش و خشایارشا می افتند و موجب مو دماغ شدن در مقابله با سیاست آرامسازی جهانی می شوند راسیستهای فارس مثل بچه‌ای می مانند تا اگر یک دقیقه چشمت را از چمش بر داری بو ی گند راه می اندازد و جایش را خیس می کند و باعث زحمت بزرگترها می شود و البته قدرتهای جهانی کاملا به خصلت و شگردهای فارسهای راسیست کویر نشین که با استعمار و استثمار دیگر ملل غیر فارس دست به این گنده گوئی‌ها می زنند واقفند و بطبع می دانند که بعد از رهائی ملل تحت ستم دیگر این کویر نشینان نه نفتی دارند که به آن بنازند و نه آن ملت آذربایجان را دارند که آنها را در جنگ و انقلاب مثل گوشت دم توپ استفاده کنند و خود را از خطر حمله متجاوز برهانند و لذا با آزادی تمام سرزمین‌های اشغالی ملتها از چنگ حاکمیت فارس راسیست در ایران و از جمله آذربایجان و دیگر ملل و در واقع فروپاشی ایران همانند اتحاد جماهیر شوروی این جرثومه تکبر و خود بزرگ بینی راسیسم فارس را در مرکز خاورمیانه و در کنار بزرگترین چاههای نفتی خلیج فارس برای همیشه به گورستان تاریخ خواهد سپرد.


توضیح مختصر در رابطه با توجیه آذربایجانی‌های معتقد به حفظ مرزها و مقدس شمردن مرزهای ایران مثل آیات قرآن

آذربایجانی‌های معتقد به حفظ مرزهای ایران که با شعار های   "واقع گرا باشیم "، " از خون ریزی جلو گیری کنیم " ، "گرفتن رضایت اروپا "...  سعی‌ دارند ایرنگریی کنند و  به استقلال طلبان آزربایجان می‌گویند که تجزیه ایران را فراموش کنید تا  اروپابا شما حرف بزند باید عرض کرد که اروپائی‌ها برخلاف فرهنگ عقیم  ایرانی‌ که اکثرا با تحکم و تعیین تکلیف مأبانه حرف می زنند و نظرات خود را بنحوی آیه گونه بیان می کنند و مخاطبین مخالفت را مورد تهدید قرار می دهند نیستند بلکه در فرهنگ اروپائی به علت رعایت دقیق دمکراسی علی الخصوص در ارگانهای سیاسی سیاستمداران دقیقا مثل بندبازها روی طناب دمکراسی راه می روند و در جلو چشم هزاران تماشگر تیزبین و موشکاف که با کوچکترین خطا با کله ازآن بالا به پائین سقوط می کنند و کلا در صحبت با اروپائی‌ها شما هرگز حالت تعیین تکلیف یا تهدید مشاهده نمی کنید

٥- تعیین تکلیف ملت آذربایجان در قبال گرایشات حاد جاه طلبی راسیسم فارس
ملت آذربایجان در هموطن بودن با ملت فارس جز ضرر مالی و جانی هیچ سودی نصیبش نشده است ما ملت ترک ملت حساب گری هستیم و تجارت و تاجرمنشی درخون ما است ما خوب می دانیم یک من ماست چقدر کره دارد و یک چیز دیگر ما آذربایجانی‌ها فراموشکار نیستیم وقتی خرمشهر را برایتان آزاد کردیم شهدایمان را فراموش نکردیم ما فرزندان بیگناهمان را فراموش نمی کنیم و باز تکرار می کنم از آنجائی ملت حساب گری هستیم چیزیکه نصیب ملت ما گشته را هم مد نظر قرار می دهیم فیلم تحقیر آمیز مسعود ده نمکی به نام فیلم اخراجی‌ها که از ملت ما در جبهه جنگ موجوداتی ترسو بوگندو و احمق و هالو به صحنه نمایش گذاشته شده و استقبال شدید دولت و ملت فارس را هم در مد نظر داریم و بنا بر این بنظر نمی رسد که یکپارچگی ایران تداوم پیدا کند چون هیچگونه نمودی و نقاط مشترکی تفاهمی در بین نیست.
 چون اولا ما مجبوریم بزبان فارسی حرف بزنیم چون آنها زبان ترکی را اصلا زبان آدمیزد حساب نمی کنند و هرگز نمی خواهند یاد بگیرند و ما هم اگر با لهجه حرف بزنیم نیشخند تحقیر آمیزی برایمان خواهند زد که تا مغز استخوانمان بسوزیم و اگر هم برخلافشان حرف بزنیم بلافاصله ترکه خر گفتنهایشان نصیبت ما خواهد شددر کجای دنیا شما شاهد زندگی یک تجاوز شده را با متجاوز در زیر یک سقف شده اید.
آنها با قوم خواندن ملت تورک آزربایجان حقوق ملی‌ ملت تورک را انکار می‌کنند و در نتیجه مهمترین حق ملت تورک آزربایجان "حق تعیین سرنوشت ملت‌ها "را هم از آنها سلب می‌کنند باینکه فاشیزیم فارس با مشکل بزرگتری دست به گریبان است آنهم به رسمیت شناختن ملت تورک آزربایجان در جغرافیای آزربایجان شمالی در سازمان ملل و تمامی‌ دولت‌های دنیاست است .
تجربه تاریخی نشان داده هر کشور مستعمره‌ای که زودتر توانسته استقلال وطنش را بدست بگیرد سریعتر توانسته ازنظر اجتماعی و اقتصادی تکامل یابد و تا زمانیکه شاهرگ و شریانهای اقتصادی آذربایجان جنوبی به ایران یعنی فارس متصل می باشد البته هیچ فرقی نمی کند چه نوع حکومتی حاکم باشد در نهایت ملت ما آذری ((هویتی که آنها مانند برچسب به ما میزنند که اشغالگری را مشروع کنند))و ملت درجه دو محسوب خواهد شد و هرگز طعم زندگی و آزادی را نخواهد چشید بهتر است تا مابقی حیثیت ملیمان هضم و جذب نشده تکلیف خود را با ایران و راسیسم اصلاح ناپذیر فارس یکسره کنیم.