اشغال سیاسی و نظامی آزربایجان جنوبی و الحاق به کشور باسمه‌ای ایران- کودتای ۱۲۹۹


۳ اسفند مصادف با ۹۷ مین سالگرد کودتای اسفند ۱۲۹۹رضاخان پالانی و آغاز اشغال سیاسی و نظامی ایرانیان بر روی ممالک محروسه قاجار می‌باشد .



بعد از اشغال شمال آزربایجان توسط روسها، آزربایجان جنوبي تا انقراض سلسله قاجار به صورت مملکت خودگردان با حفظ خاکهاي تاريخي خود در ترکيب ممالک محروسه قاجار به حيات خود ادامه داد، اما جدا شدن قسمت شمالي آن، ضربه شديدي بود بر پيکر آذربايجان کهن و روحيه مردم غيرتمند آنبوده و از همه مهمترتجزیه آزربایجان باعث تضعيف نفوذ و موقعيت تورکها و آذربايجان در ممالک محروسه قاجار شد.سلسله تورک قاجاریه ۱۳۰ سال (از ۱۱۷۴ تا ۱۳۰۴) بر خاک‌های "ممالک محروثه قاجار" حکم راندند و به طور متوسط هر شاهی اندکی بیش از ۱۸ سال فرمانروایی کرد. این سلسله تورک با آقامحمدخان قاجار شروع شد. با فتحعلی شاه، محمدشاه، ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه و محمدعلی شاه قاجار دوام یافت و با هفتمین شاهش؛ احمد شاه قاجار، به پایان رسید.

سرزمينهاي تحت حاکميت قاجار "ممالک محروسه قاجار" ناميده ميشد و از چهار مملکت مستقل و کاملا خودگردان، همچون آزربایجان؛ خراسان و  چند ايالت خود مختار، گيلان و... تشکيل شده بود.

بسیاری از این پادشاهان قاجار ،شخصا عاشق پیشرفت و ترقی ملت و مملکتی بودند که بر ملل آن فرمان می راندند و در تامین رفاه و آرامش مردم تلاش‌های بیسابقه‌ای انجام دادند اما وقتی پول و سیاست انگلیسی‌ها رضاشاه رابه روی کار آورد و سپس چاشنی پان ایرانیسم و فارسیسم بر سیاست افزوده شده، سیاست ایدئولوژیک دولتی به سمت تحقیر قاجاریه حرکت کرد.
در بررسي نقش استعمار بريتانيا در کودتاي۱۲۹۹و صعود سلطنت فارس پهلوي، توجه به تمايز سياست‌ها و عملکرد دولت لندن، که بيانگر ديپلماسي رسمي امپراتوري بريتانياست، و حکومت هند بريتانيا اهميت بنيادين دارد.
کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ را می‌توان  آغاز استعمار و حاکمیت انگلیس بر چندین وطن ملل با دست نشانده خود ( فارس‌ها ) دانست چرا که با انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، امپراطوری سلسله تورک قاجار روابط و صلحنامه هآش بی‌ اعتبار شد  و هنگام آن رسیده بود که رقیب دیرینه امپراطوری تورک‌ها ، انگلیس بدون نیاز به تقسیم منابع با رقیب به تدریج حضور گسترده خود را در اراضی‌ تحت حاکمیت تورک ها  اللخصوص وطن مادری آنها آزربایجان که جایگاه تشکیل  دولت‌های قوی در تاریخ  بود را بیش از پیش تثبیت نماید. هدف از کودتای ۱۲۹۹ تنها براندازی احمدشاه نبود بلکه کودتا در قدم اول به مثابه اولین کیش برای مات کردن آخرین  شاه تورک به شمار می‌رفت  در قدم دوم  براندازی سلسله تورک از قدرت و دولت داری و اشغال آزربایجان پایگاه سیاسی امپراتوری تورکان  و قدم سوم استعمار منابع ثروتمند چندین مملکت ممالک محروسه (الاحواز- آزربایجان- گیلکستان - آزربایجان - تورکمنستان- بحرین - افغانستان- خراسان ...) و اداره  سیاسی آنها بدست ۱ دست نشانده انگلیس بود.



لرد کرزن و قرارداد ۱۹۱۹
حسن وثوق (وثوق‌الدوله) (۱۲۵۲ ش - بهمن ۱۳۲۹) چند دوره نخست‌وزیر دولت قاجار بود. وی برادر احمد قوام (قوام‌السلطنه که آزربایجان را در ۱۳۲۵ به خون کشید) بود.


او در دوره دوم نخست وزیری‌اش (مرداد ۱۲۹۷ تا تیر ۱۲۹۹) پس از ۹ ماه گفتگوی محرمانه با بریتانیایی‌ها، در ۱۸ مرداد ۱۲۹۸ با بیانیه‌ای خبر از بستن قراردادی میان بریتانیا و دولت قاجار  نامور به قرارداد ۱۹۱۹ داد. بر اساس این قرارداد همه امورات کشوری و لشکری قاجار زیر نظر مستشاران انگلیسی و با مجوز آنان صورت می‌گرفت.

وی در زمان نخست‌وزیری رابطهٔ خوبی با احمدشاه نداشت ولی به سفارت انگلیس نزدیک بود و در دورهٔ دوم نخست‌وزیری‌اش به شدت از سوی انگلیس پشتیبانی می‌شد.

در جریان کوشش برای تصویب قرارداد ۱۹۱۹ متهم به دریافت رشوه از دولت انگلیس شد که به راحتی‌ هم اثبات شد. پس از موفق نشدن در تصویب قرارداد ۱۹۱۹ به اروپا رفت. در دوره اشغال دولت قاجار توسط رضا پالانی,دولت انگلیس  بخشی از پولی را که برای قرارداد گرفته بود از او پس گرفت.
(وثوق در ۱۳۱۴ مدتی رئیس فرهنگستان زبان فارسی بود)قرارداد ۱۹۱۹ يک قرارداد سلطه‌گرانه و تحقيرآميز استعماري بود که نمي‌توانست مورد قبول دولت مرد تورک آگاه و غيرتمند قرار گيرد و به اين دليل با مخالفت شديد گروهي از رجال وطن‌دوست و خوشنام مواجه شد. اين پديده را تنها زماني مي‌توان تبيين کرد که تمايزات دروني دولت لويدجرج و دو گرايش موجود در آن در زمينه استراتژي آتي امپراتوري بريتانيا در خاورميانه شناخته شود. يک گرايش راوينستون چرچيل، وزير جنگ، نمايندگي مي‌کرد و گرايش ديگر را لرد کرزن وزير امور خارجه.


جمعی از مقامهای سیاسی و نظامی انگلیسی در قاهره پس از کودتا - نشسته از چپ مالکم استونس، والتر کنگر، هربرت ساموئل، وینستون چرچیل، سر پرسی کاکس، آیلمر هالدین، ژنرال آیرونساید، پرسی رادکلیف

گرايشي که چرچيل سخنگوي آن بود: با شناخت واقعيت‌هاي موجود، راهکارهايي را براي کاهش هزينه‌هاي سنگين نظامي ناشي از حضور قشون بريتانيا در منطقه جستجو مي‌کرد. اين در زماني است که تعداد بيکاران در بريتانيا به دو ميليون نفر رسيده و اين کشور در وضع اقتصادي وخيمي قرار داشت. هزينه‌هاي نظامي بريتانيا در بين‌النهرين چنان سنگين بود که در اوايل سال ۱۹۲۱ برنامه دولت لويدجرج را براي احداث ۲۰۰ هزار خانه مسکوني در انگليس به شکست کشانيد. يکي از دستورات کار کنفرانس قاهره (مارس ۱۹۲۱) کاهش هزينه‌هاي نظامي در عراق بود. در اواخر سال ۱۹۲۱، انتشار گزارش کميته گدس (منسوب به سر اريک گدس رئيس کميته مزبور)، که مسئوليت مبارزه با اسراف را به عهده گرفته بود، وخامت اوضاع اقتصادي بريتانيا را آشکارتر ساخت. طبق اين گزارش، براي بهبود اوضاع، دولت بريتانيا بايد مبلغ ۸۶ ميليون پوند از بودجه کليه وزارتخانه‌هاي خود را کاهش مي‌داد که ۵/ ۴ ميليون پوند از اين صرفه‌جويي شامل سه وزارتخانه جنگ، درياداري و هوايي مي‌شد و براي تحقق اين امر بايد سه وزارتخانه جنگ، درياداري و هوايي در يک وزارتخانه (وزارت دفاع) ادغام مي‌گرديد.

با طرح چرچيل، بريتانيا تصميم به خروج تدريجي نيروهاي نظامي خود از بين‌النهرين گرفت و امير فيصل را نامزد حکومت عراق کرد. سرانجام، در کنفرانس قاهره مسئله فيصل به‌طور نهايي حل شد و در ۱۳ مارس ۱۹۲۱ چرچيل طي تلگرافي به لويدجرج نوشت: «فيصل بهترين و ارزان‌ترين راه حل است.»


اين حکومت جديد  و کشور جدید (عراق) از اراضی‌ امپراتوری عثمانی منافع استعمار بريتانيا را در منطقه، بدون تحميل هيچ خرجي بر دولت بريتانيا، تأمين مي‌کرد . 

همین سناریو را برای امپراتوری قاجارهم نوشته بودند و از یک امپراطوری چندین مملکته و چند ملیتی یک دولت و یک کشور جعلی ایران را ساختند و حاکمان وفادار به‌خود  (هم پهلوی هم جمهوری اسلامی) تعیین کردند.همین کار را با امپراتوری عثمانی هم کردند ولی‌ در آناتولی همه نقشه انگلیسها با موفقیت انجام نشد.بقول چرچیل برای نابودی امپراتوری عثمانی و به دست گرفتن تمام آناتولی (اشغال وطن تورک ها) محاسبه دقیق کرده بودم الا حساب یک چیز را نکرده بودم آنهم مصطفی کمال پاشا( آتاتورک) بود.

گرايشي که لرد کرزن سخنگوي آن بود:


طبق طرح لرد کرزن (قرارداد ۱۹۱۹) بريتانيا در قبال دولت تورک قاجار  تعهدات مالي و سياسي متعددي را مي‌پذيرفت و از جمله دو ميليون پوند به دولت تورک قاجار وام مي‌داد (نيمي از اين مبلغ به عهده دولت لندن و نيم ديگر به‌عهده حکومت هند بريتانيا بود.) اداره دولت تورک قاجار در چارچوب قرارداد فوق ساليانه ۳۰ ميليون پوند هزينه جديد بر دولت بريتانيا تحميل مي‌کرد. (هم سِر هارولد نيکلسون و هم سِر رونالد شاي، نويسندگان زندگينامه‌هاي لرد کِرزن که هر دو از مورخين نامدار انگليس‌اند، اين رقم را به‌عنوان هزينه اجراي طرح قرارداد ۱۹۱۹  ذکر کرده‌اند.) به‌علاوه،‌ در صورت اجراي قرارداد ۱۹۱۹، وضع سياسي گذشته کم‌و‌بيش حفظ مي‌شد و اين امر تحقق طرح‌هاي کانون‌هاي فوق‌الذکر را با دشواري‌هاي فراوان از جمله مقاومت سرسختانه احمد شاه قاجار مواجه مي‌کرد.  و سرانجام به شکست کامل انجاميد. به‌عبارت ديگر، گزينه کودتاي ۱۲۹۹ و در پي آن تأسيس سلطنت فارس اقلیت و وابسته به انگلیس برای ۱۰۰ سال «ارزان‌ترين راه‌حل» براي دولت بريتانيا و بهترين براي چرچيل و دوستان او بود. 


طبق اسناد بانک شاهي، از آوريل ۱۹۱۹ تا مارس ۱۹۲۰ مخارج دولت بريتانيا در امپراطوری قاجار ، که از طريق بانک فوق پرداخت مي‌شد، ۱۴۳ ميليون قران بود که ۲۹ درصد آن به‌عنوان کمک به دولت  قاجار  اعطا مي‌شد، ۶۵ درصد هزينه‌هاي نظامي بريتانيا در امپراطوری قاجار بود و ۶ درصد هزينه‌هاي ديپلماتيک. در اولين ماه‌هاي پس از کودتا، يعني از آوريل تا سپتامبر ۱۹۲۱، کل مخارج دولت بريتانيا در امپراطوری قاجار  به ۱۶ ميليون قران کاهش يافت؛ از اين مبلغ هيچ پرداختي به دولت امپراطوری قاجار  صورت نگرفت، ۹۲ درصد هزينه‌هاي نظامي و ۸ درصد آن هزينه‌هاي ديپلماتيک بود.

 به اين ترتيب، اهميت کودتاي ۱۲۹۹ در کاهش فشارهاي مالي بر دولت بريتانيا آشکار مي‌شود.

 سفارت انگلستان در تهران ۱۲۹۹
با ابطال قرارداد ۱۹۱۹ وزارت جنگ و وزارت هندوستان بریتانیا به طرح کودتای ۱۲۹۹ روی آوردند و به تهیه مقدمات آن پرداختند. دولت انگليس که موفق به تحميل قرارداد ننگين ۱۹۱۹ بر دولت قاجار نشده بود و از پيشرفت نتايج مشروطيت و شروع نهادينه شدن دمکراسي و همراهي احمد شاه با اين روند، شديدا نگران بود، با ترتيب دادن کودتايي در سوم اسفند سال ۱۲۹۹ نوکر و دست نشانده خود، رضا پالاني، مهتر سابق سفارت انگليس در تهران، را بر اريکه قدرت نشاندند و حاکميت را به اقليت فارس منتقل کردند. طبق يادداشتهاي آن زمان، فقط ۸% جمعيت ممالک محروسه را اقليت فارس که تا آن زمان تاجيک ناميده ميشدند، تشکيل ميدادند. با شروع حکومت دست نشانده رضا پالاني ممالک محروسه دربست در اختيار انگليس قرار گرفت.
 يکي از اهداف انگليسي‌ها از به روي کار آوردن رضا پالاني از بين بردن حاکميت و نفوذ تورکها در ممالک محروسه بود. انگليسي‌ها صدها سال با تورکهاي عثماني، تورکان حاکم در هند، قاجار و... در نزاع بودند، و با توجه به سابقه تاريخي تورکان در خلق امپراتوري ها، در همه جا سعي ميکردند تا نفوذ تورکها را کم کنند تا آنها نتوانند زماني دوباره متحد شده و منافع استعمارگران غرب را تهديد کنند.

علاوه بر آن در ممالک محروسه قاجار اين تورکان بودند که سرسختانه در مقابل نقشه هاي سلطه گرانه انگليس مي ايستادند، مثلا قشقايي‌ها در جنوب, کلنل محمد تقي خان پسيان در خراسان, شیخ محمد خياباني در آذربايجان و ...   همچنين همه ايده هاي آزادي خواهي، سوسياليستي و ضد استعماري نيز، که در تضاد با اهداف امپرياليستي انگليس بود، هميشه از طرف تورکان مطرح ميشد، مثلا انقلاب مشروطيت، نهضت خياباني، و... لذا تورک ستيزي و محو آذربايجان مهمترين وظيفه اي بود که بر عهده رضا پالاني گذاشته شده بود. همه نقشه‌ها توسط انگليسي‌ها و ایدئولوژیستهای پان فارسیسم کشيده ميشد و رضا پالاني آنها را اجرا ميکرد.(که بعد‌ها رضا پالانی با نزدیک شدن به هیتلر آریایی و مسلنی فاشیست کم کم از کنترل انگلیس خارج شد و انگلیس رضا پالانی را همانطور که آورده بود با تیپا از تخت سلطنت انداخت و به مرگ  در انزوا ( جزیرهٔ موریس)محکوم کرد و پسرش را این بار ماشه استعمار خود قرار داد و بعد‌ها این ماشه  را با ماشه خمینی تعویض کرد )

در جنگ روانی که سازمان اطلاعات بریتانیا به منظور بسترسازی برای وقوع کودتا در ممالک محروسه  به راه انداخته بودند، بزرگنمایی خطر بلشویسم و به تبع آن خطر نهضت جنگل، خطر آزربایجان و کردیزه کردن آزربایجان بدست فرانسه ومقاومت محلی بدست کاظم خان , تبلیغ بی‌ لیاقتی تورکان در حاکمیت ، بی‌ سواد بودن یا عامل روسیه معرفی کردن مشروطه خواهان و نمایند گان مجلس ,بیشتر شدن قدرت‌ها حاکمان ایالت‌های خود مختار ممالک محروسه قاجار از جمله شیخ خزعل حاکم الاحواز،... نقش مهمی داشت. انگلیسیها به خوبی می‌دانستند و اذعان داشتند که «خلق و خوی ملل مسلمان در ممالک محروسه قاجار مستعد ویروس بلشویسم نیست»، اما آنچنان بر خطر بلشویسم تأکید می‌کردند که بسیاری از ملل در ممالک محروسه قاجار باورشان شده بود.

انگلیس، به طور مستقیم و غیرمستقیم، می کوشید از هر گونه اقدام بومی و ملی تورکها برای اصلاح امور و به جریان افتادن فرایند رشد و توسعه به دست نیروهای اصیل دولت قاجارو مجلس ملی‌ مشروطه خواهان (که اکثریت نمایندگان آزربایجانی و تورک بودند)را جلوگیری کند تا سرانجام بتواند مفاد قرارداد را در قالب کودتا به عنوان پاسخ نابسامانیهاهای خود انگلیس ساخته بر جامعه تحمیل کند. البته آن دولت با شناختی که از رجال دولت قاجار و گرایشهای سیاسی آنها داشت، می دانست که در جریان کودتا، از همکاری بخش قابل توجهی از مشروطه خواهان  بهره مند نخواهد شد.



سید ضیاءالدین طباطبایی
گفته می‌شود هنگامی که نیروهای قزاق به رهبری رضاخان و سید ضیاءالدین طباطبایی، سحرگاه سوم اسفند ۱۲۹۹ وارد تهران شدند، در جریان بگیر و ببندهای آنها، برخی از بازداشت‌شدگان قبل از کودتا که در زندان به سر می‌بردند، هنگامی که توانستند از زندان فرار کرده و به خیابان بیایند، چنین پنداشتند که اشغال‌کنندگان تهران، حتماً همان بلشویکهایی هستند که مدتها خبر ورود قریب‌الوقوع آنها به تهران بر سر زبانها افتاده بود! از این رو، برای اینکه از شرّ اشغالگران رها شوند، برای خوشایند آنها فریاد « زنده باد بلشویسم» سر می‌دادند!حتی امروز فارس‌ها هم از دروغ‌ها و جو‌های سیاسی انگلیس ساخته در ماه‌های قبل از کودتا استفاده می‌کنند تا به غصب حکومت از تورکان و اشغال وطن چندین ملت،و هویت ساختگی ایرانی‌ مشروعیت بخشند و به تاریخ جعلی  کشور تازه تاسیس ایران ,بدست نشانده انگلیس بودن خود(فارس ها) از تاریخ ۱۲۹۹ تا به امروز و نبودن حاکمیت فارس‌ها ماقبل آن, بزک حقوقی تاریخی‌ بزنند.عمده‌ترین هدف کودتا در قدم اول عاری کردن احمدشاه از قدرت نظامی قزاق که اکثریت  تورک‌های آزربایجان آن را تشکیل می‌دادند بودو در قدم دوم گرفتن حکومت از تورک‌ها و ایجاد یک حکومت فارس وابسته به انگلیس بود . برای عملی شدن این مقصود ضروری بود که ابتدا کلنل استاروسلسکی فرمانده نیروهای قزاق خلع ید شود. ژنرال آیرونساید ماجرای به دام انداختن کلنل استاروسلسکی را چنین شرح می‌دهد :

" او [کلنل استاروسلسکی] به محض اینکه دید افرادش از دومین تنگه به سلامت عبور کرده‌اند برای عزیمت به قزوین و تهران با اتومبیل خود به راه افتاد. در اداره پست قزوین توقف کرد و طی تلگرافی به شاه اطلاع داد که با اتومبیل به زودی به تهران خواهد آمد. بعد در تلگرام مفصل دیگری به افرادش دستور داد در شمال قزوین اردو بزنند."



مأموران شنود ما تلگراف او به شاه را مخابره نکردند و در تلگراف دوم هم دست بردند و مقصد افراد قزاق را آق بابا ذکر نمودند... استاروسلسکی در این ضمن به تهران وارد شد، به حضور شاه رسید. در آنجا به او گفته شد که از پست خود برکنار شده و تمامی افسران و نفرات باید از بریگاد قزاق جدا شده عازم بغداد گردند.

او بعد از شنیدن اخراجش به فوریت خود را به نزدیکترین شعبه تلگراف رسانیده و طی تلگرافی از قزاقان می‌خواهد در آنجا جمع شوند. این دهکده در نیمه راه قزوین به تهران و در شمال جاده اصلی واقع است. بنا بود در آنجا با فوج قزاق دیدار کند و دستورات بعدی را ابلاغ نماید. مأموران شنود، طبق معمول در این تلگراف هم دست بردند و در تلگراف ساختگی به افسران روسی و افسران جزء دستور داده شد در ساختمان حکومتی قزوین به دیدار استاروسلسکی بروند و افراد قزاق در اردوگاه آق بابا بمانند. در نتیجه وقتی استاروسلسکی به آنجا رسید یک خودرو زره‌ پوش ما، در انتظار او بود تا او را سوار کند و نزد سایر افسران روسی که در بازداشت ما به سر می‌بردند ببرد. ۲

پس از برکناری کلنل استاروسلسکی امور بریگاد قزاق به سرهنگ اسمایس واگذار شد. او یکی از افسران ارشد انگلیسی و عضو سازمان جاسوسی و اطلاعات انگلیس بود که برای آموزش ارتش جدید دولت قاجار ــ که در قرارداد سر پرسی کاکس پیش‌بینی شده بود ــ به تهران آمده بود.

در این گیرودار مجلس شورای ملی دولت قاجاریه یکی از اعضای خانواده سلطنتی به نام سردار همایون را به فرماندهی بریگاد قزاق منصوب کرد. سردار همایون در ملاقاتی که با ژنرال آیرونساید داشته است صراحتاً می‌گوید که سرباز نیست و علت انتخاب او برای فرماندهی قزاقها « تضمین وفاداری آنان نسبت به شاه بوده است.»  

عموماً دولت‌های تورک سران نظامی و حتی سربازان و نظامیان خود را از ایل‌های تورک  جمع آوری میکردند.اما پیش از این ژنرال آیرونساید و سرهنگ اسمایس به منظورعملی کردن کودتا رضا پالاني فارس که به عنوان مسئول قسمت نگهبانی قزاق در در طویله‌های سفارت هلند بود را شناسایی کرده بودند. هنوز مدت زمان زیادی از انتصاب سردار همایون نگذشته بود که سرهنگ اسمایس به توصیه ژنرال آیرونساید وی را به مرخصی روانه می‌دارد تا در غیاب او رضاخان به تحکیم موقعیت خود بپردازد و فرماندهی نیروی قزاق را برعهده بگیرد. با رضاخان که از نظر درجه ارتشی بسیار پایین بود گفت وگویی داشتم ــ ۱۲ فوریه ۱۹۲۱ ــ و او را به فرماندهی مطلق قزاقها  گماردم. به او گفتم که به تدریج از تحت کنتزل من خارج شود و باید همراه سرهنگ اسمایس مقدمات رویارویی با شورشیان رشت را پس از خروج ستون از منجیل فراهم کند. در حضور اسمایس گفت و شنودی طولانی با رضا داشتم.۵

با قرار گرفتن رضا پالاني در رأس نیروی نظامی، اهرم اجرایی کودتا توسط انگلیس شکل می‌گیرد. اردشیر جی‌ مامور انگلیس مسئول کوردینات این کودتای ضد تورک و ضد آزربایجانی تعیین میشود  اما این جریان بدون حمایت عناصر داخلی و نیروهای سیاسی میسر نمی‌شد. برای همین خائنین به دولت امپراطوری قاجار(الخصوص اقلیت فارس‌ها ) و مقام‌های متزلزل که قابل خرید بودند شناسی‌ شد  سید ضیاءالدین طباطبایی یکی از قسم‌خوردگان کودتا و مهره اوّل انگلیس تنها غیرنظامی این جمع است که در تحقق یافتن کودتا نقش شایان توجهی دارد.

می‌گویند پنج نفر( فارس) برای انجام کودتا با یکدیگر متحد شده و همقسم شده پشت قرآن را هم مهر کرده‌اند... این پنج نفر عبارت بودند از : سیدضیاءالدین، رضاخان میرپنجه، ماژور مسعودخان، سرهنگ احمد آقاخان ــ امیراحمدی ــ و کلنل کاظم   ــ‌سیاح ــ سید ضیاءالدین هم هنگام طرح اعتبارنامه‌اش در مجلس دوره چهاردهم چنین بیان کرده است : 
دو روز پیش از کودتا من رفتم به شاه‌آباد. جلسه‌ای تشکیل شد در شاه‌آباد از بنده و آقای رضاخان میرپنج و از آقای احمد آقاخان که آن وقت سرهنگ بود و از آقای ماژور مسعودخان و از آقای کاظم  . من آنها را دیدم؛ چه دیدم و چه صحبت کردیم و چه تصمیم گرفتیم، از اسرار ماست؛   ۷

یحیی دولت‌آبادی، سیدضیاءالدین مدیر روزنامه رعد و رفقای کمیته‌ای او ــ کمیته آهن یا کمیته زرگنده ــ را قوه سیاسی برای اجرای کودتای سید ضیاءالدین ــ رضاخان می‌داند۸ و محمودخان مدیرالملک، مسعودخان سرهنگ، منوچهرخان طبیب و میرزا کریم خان گیلانی را از اعضای آن معرفی می‌کند . کمیته‌ای تحت عنوان کمیته آهن یا کمیته زرگنده در تهران نیز به منظور تأمین این هدف شکل گرفت. ریاست این کمیته کودتا بر عهده سید ضیاءالدین طباطبایی و محل تشکیل جلسات نیز در زرگنده منزل وی بود.

اعضای اصلی کمیته زرگنده عبارت بودند از:«سید ضیاءالدین طباطبایی فارس ، میرزا محمودخان مدیرالملک (محمود جم)، دکتر منوچهرخان طبیب ژاندارمری (شوهرخواهر کلنل کاظم سیاح)فارس، میرزا موسی خان رئیس خالصجات، سرهنگ مسعود کیهان, ملک الشعراء بهار خراسانی، میرزا کریم خان رشتی، دکتر مؤدب الدوله، سید محمد تدین، ایپکیان ارمنی ... وستهال [ وستداهل] سوئدی ».  این کمیته دارای سه عضو انگلیسی یعنی ژنرال سر ادموند آیرونساید، کلنل هنری اسما یس و سر والتر اسمارت نیز بوده است.

یحیی دولت آبادی، کمیته زرگنده را قوه سیاسی برای اجرای کودتای می‌داند و محمودخان مدیرالملک، سرهنگ مسعود کیهان، منوچهرخان طبیب و میرزا کریم خان رشتی را از اعضای آن معرفی می‌کند و معتقد است: «... کمیته زرگنده مرکز سیاست انگلیس است .»




اردشیر جی ریپورتر، مشاور ارشد هند - بریتانیا در تهران
اردشیر جی ریپورتر، مشاور ارشد هند - بریتانیا در تهران،و مقام ارشد سازمان جاسوسی بریتانیا در خاورمیانه خواهان تأسیس دولت وابسته به انگلیس الخصوص دولت فارس بود. او در خاطراتش برای معرفی کردن رضا خان به آیرونساید برای خود اعتبار قائل می‌شود.در کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و حوادث بعدی آن شبکه مفصل جاسوسی و اطلاعاتی حکومت هند - بریتانیا در ممالک محروسه قاجار ، که از سال ۱۸۹۳ میلادی/ ۱۳۱۰ ق. یعنی از سه سال قبل از قتل ناصرالدین شاهبه وسیله سِر اردشیرجی اداره می‌شد، نقش اصلی و تعیین‌کننده داشت. این شبکه بود که رضا پالانی را برکشید و پرورش داد و تمامی مقدمات کودتا را فراهم آورد و سپس مسیر دشوار او را در تأسیس سلطنت پهلوی هدایت و هموار کرد.

حتی به گفته اردشیر جی رضا پالانی را با حمایت‌ها و نفوذی‌های خود توانستند بدون لیاقت و ارتقا درجات ارتشی در مدت کوتاه دو سال  از یک نگهبان ساده قزاق در طویله‌های دیپلمات‌های خارجی‌(هلند) به درجه میر پنجی در ارتش قزاق (درجه ارتشی در قاجار و سمنی که به تورک میر آلای گفته میشد) برسانند.البته در کودتا سرلشکر سِرادموند آیرونساید (بعدها: بارون آیرونساید اول)، فرمانده نیروهای نظامی انگلیس مستقر در شمال امپراطوری قاجار (نورپرفورس)، نیز نقش داشت؛ چون به گفته اردشیر تجربه نظامی رضا پالانی برای موفقیت در این عملیات کودتا در حد میر پنج نبود و ارتقا ارتشی و با کمک نفوذی‌هایانگلیس در دربار به میر پنجی و سپس بعد از کودتا به زور به مقام سپاه سالاری (فرمانده جنگ و کّل قوای قزاق ) آمد . 
 رضا پالانی یک نگهبان ساده قزاق در طویله‌های دیپلمات‌های خارجی‌(هلند)

آیرونساید تنها مدت کوتاهی در منطقه  بود. او از ۴ اکتبر ۱۹۲۰ تا ۱۷ فوریه ۱۹۲۱، یعنی کمتر از چهار ماه و نیم فرمانده نورپرفورس بود که مأموریت جنگ با بلشویک‌ها را به عهده داشت. وظیفه اصلی‌ او طرحریزی و هدایت نظامی عملیات کودتا به علت بی‌ تجربگی رضا پالانی بود .وی در طول زندگی‌اش نیز ارتباطی با منطقه خاورمیانه و دولت‌های تورک نداشت و بنابراین نقش او در کودتا نمی‌تواند همسنگ و حتی قابل مقایسه با نقش اردشیر ریپورتر باشد که به عنوان رئیس شبکه اطلاعاتی بریتانیا در ممالک محروسه قاجار تا زمان کودتا ۲۸ سال در خاورمیانه اقامت داشت و بر حوادث مهمی چون انقلاب مشروطه و غیره تأثیرمنفی‌ نهاده بود.
البته آیرونساید به عنوان فرمانده نیروهای نظامی انگلیس در شمال سهم معینی در کودتا داشت ولی او مجری دستورهای وزیر جنگ وقت بریتانیا، یعنی سِر وینستون چرچیل، بود. بعدها همین چرچیل، به عنوان نخست وزیر وقت بریتانیا، نقش سرنوشت سازی در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ایفا کرد. اردشیر ریپورتر در سال ۱۹۳۳ در تهران فوت کرد. شبکه اردشیرجی از سال ۱۹۱۳ به وسیله میرزا کریم خان رشتی با رضاخان مرتبط شده بود و به نوعی تعلیمات سیاسی وی را برعهده داشت.  اردشیر جی درباره نقش سید ضیاءالدین طباطبایی می‌نویسد : 
« فقط می‌گویم که آنچه را هم که سید ضیاءالدین طباطبایی به عهده داشت به خوبی انجام داد و محرک او هم خدمت به هدف ما بود ولی شاید بیش از آنچه لازم و یا مطلوب بود تظاهر به همگامی با سیاست انگلیس می‌کرد.»
ژنرال آیرونساید و ژنرال هالدین بر روی رودخانه دجله، پس از کودتا سرکوب شیخ مستقل الاحواز

ژنرال آیرونساید به رضاخان تأکید می‌کند که : «در قدم اول و بدون اطلاع ما اقدام قهرآمیزی برای سرنگون کردن شاه  صورت ندهد و به دیگران هم اجازه و امکان چنان اقدامی را ندهد ... [رضاخان] به من قول داد که به خواسته‌های من عمل کند.»


برخلاف عقیده اردشیر جی سید ضیاءالدین با پنهانکاری و مخفی داشتن اسرار کودتا نه تنها تظاهر به همگامی با سیاستهای بریتانیا نداشت بلکه به عنوان یک عنصر داخلی سیاسی بزرگترین خدمت را در جهت اهداف استعمارانجام داد و این رضاخان بود که در حضور حاج میرزا یحیی دولت‌آبادی و دکتر مصدق و دیگران به صراحت از حمایت بی‌دریغ بریتانیا برای عملی ساختن کودتا سخن گفته بود. 
سید ضیاءالدین در دفاع از خود و کودتا بارها گفته است که وقایع از اسرار است و مجبور نیستم درباره آن مطلبی بگویم و بدین طریق مطلبی از اسرار را افشا نکرده است. غافل از اینکه تلگرافات متبادله بین وزیر مختار انگلیس و وزیر خارجه انگلیس و نگاهی به یادداشتهای روزانه آیرونساید دیگر جای هیچ گونه شبهه و ابهامی باقی نمی‌گذارد که کودتا، مارک لندن و ماهیت آنتی تورک را داشته است و فارس‌ها فقط به عنوان ماشه استفاده اشده اند.
به طوری که حاج میرزا یحیی دولت‌آبادی در حیات یحیی صریحاً از قول سردار سپه چنین نوشته است که سردار سپه در حضور مستوفی‌الممالک، میرزاحسن مشیرالدوله، دکتر مصدق، تقی‌زاده،‌ علاء، و دو تن از وزرای دولت یعنی مخبرالسلطنه و فروغی اظهار داشته : مثلاً خود مرا انگلیسیها روی کار آوردند؛ ولی وقتی روی کار آمدم به وطنم خدمت کردم.همین مطلب را هم دکتر مصدق با کمی اختلاف بدین عبارت گفته است : "... به خاطر دارم که سردار سپه نخست‌وزیر، در منزل من با حضور مرحومان مشیرالدوله و مستوفی‌الممالک و حاج میرزا یحیی دولت‌آبادی و آقایان مخبرالسلطنه و تقی‌زاده و علاء اظهار کرد مرا انگلیسیها آوردند ولی ندانستند با چه کسی سروکار دارند."
اگرچه ژنرال آیرونساید خود را معمار کودتای ۱۲۹۹ می‌شناسد.اما بدیهی است کودتا بدون مساعدت و حمایت نیروهای داخلی و خاصه کمیته زرگنده (که آنها خائنین به قاجار بودند) و اعضای آن که همواره با سفارت انگلیس مرتبط بودند محقق نمی‌شد. میرزا کریم خان رشتی که یکی از مرموزترین اعضای کمیته زرگنده است، صریحاً به نقش واسطه‌گری خود میان سفارت انگلیس و رضاخان اشاره کرده است. ۱۴

علاوه بر نقش ژنرال آیرونساید تأثیر اردشیر جی بر رضاخان در به ثمر رسیدن کودتا موضوعی است قابل توجه و شایان تأمل.  کودتا بدون حمایت مالی و لجستیکی پرسنل ارتش بریتانیا در قزوین امکان آغاز نداشت. قزاق‌ها خود از دریافت پول و حمایت انگلیسی به خود می‌بالیدند. علی‌رغم آنچه سید ضیا اعلام کرد،   اما بدیهی است که پرسنل ارتش بریتانیا در کودتا شرکت داشتند و هیچ‌یک اسناد در انکار و رد دخالت نیروهای بریتانیا قابل اثبات نیست.


کودتا که با هدف  استقرار دیکتاتوری نظامی فارس و با شرط حاکم بودن سیاست‌های انگلیس شکل گرفته بود در یکی دو روز همه سرجنبانان را دستگیر کرد و به فعالیت همه جراید، بدون استثنا خاتمه داد.کاظم خان سیاح یکی از دست اندرکاران کودتای ۱۱۲۹۹ بود.وی اصلا یک فارس ولی‌ بمدت ۱۰ سال در ارتش عثمانی خدمت کرده بود و سپس اخراج شده بود زمانی که نیروی قزاق به فرماندهی رضاخان میرپنج از قزوین عازم تهران بود او ریاست ستاد ستون را برعهده داشت.  

 کاظم خان سیاح
نیروهای قزاق به فرماندهی رضاخان وارد تهران شدند و ادارات دولتی و مراکز نظامی را اشغال کردند.پس از فتح تهران در ۴ اسفند رضاخان اعلامیه‏ای در ۹ ماده صادر کرد که درآخرین ماده آن کاظم خان سیاح را به سمت کماندانی (فرماندار نظامی) تهران انتخاب کرد و همچنین از درجه سروانی به سرهنگی (کلنل) ارتقا یافت، در این سمت بود که نظمیه را خلع سلاح و عده‏ای از رجال کشور را به دستور سیدضیاءالدین دستگیر و زندانی کرد. در ۶ فروردین ۱۳۰۰ به ریاست رژیمان نمره یک ژاندارمری یوسف‏آباد منصوب و در ۲۷ اردیبهشت ماه از طرف وزیر جنگ رضاخان، به ریاست ارکان حرب (ستاد ارتش) برگزیده شد   ۱۷

در آستانه کودتا سیدضیاءالدین طباطبایی فهرست حاضر شده در سفارت انگلیس  از اسامی دهها تن از رجال  امپراطوری قاجار را در اختیار رضاخان میرپنج قرار داد تا بلافاصله پس از انجام کودتا دستگیر و زندانی شوند. بدین ترتیب مدت کوتاهی پس از کودتا و از واپسین ساعات شامگاه چهارم حوت (اسفند) ۱۲۹۹ دستگیری   از خانواده سلطنت، از اعیان و اشراف، متنفذین، آزادیخواهان و برخی علمای مخالف آغاز شد و در طی حدود شش روز قریب به هفتاد تن از رجال سیاسی و سلطنتی  دستگیر و زندانی شدند. در میان دستگیرشدگان اسامی افراد زیر به چشم می‌خورد : سیدحسن مدرس، میرزا احمدخان قوام‌السلطنه (قوام‌السلطنه مدتی بعد دستگیر شد)، فرمانفرما، نصرت‌الدوله، عین‌الدوله، سعدالدوله، سهام‌الدوله، حشمت‌الدوله، قوام‌الدوله، مجدالدوله، ممتازالدوله، محتشم‌السلطنه، نصیرالسلطنه، مشارالسلطنه، وثوق‌السلطنه، ممتازالملک، لسان‌الملک، یمین‌الملک، سردار رشید، سردار معتضد، سرهنگ گیگو، امیرنظام، کلهر، میرزا یانس، محمدقلی سهراب‌زاده، اسعد سهراب‌زاده، سید محمد اسلامبولچی، محمدولی خان سپهسالار، سالار لشکر، شیخ محمدحسین یزدی، شیخ محمدحسین استرآبادی، آقاضیاء و سید محمد تدین.


گفته می‌شد فهرست بازداشت‌شدگان پیشاپیش درهماهنگی با سفارت بریتانیا در تهران تهیه شده است. بسیاری از بازداشت‌شدگان را وعده دادند که در قبال پرداخت مبالغی هنگفت‌ آزادی خود را باز خواهند یافت. با این احوال قریب به اتفاق محبوسین از پرداخت پول خودداری کردند. گروهی دیگر از بازداشت‌شدگان را برای جلوگیری و پیشگیری از مخالفت آنان با کابینه کودتا دستگیر کرده بودند. چنانکه طی یک ماهه نخست عمر دولت کودتا در اعتراض به واقعه مذکور دهها تن دیگر نیز به خاطر مخالفت با اوضاع پیشامد کرده راهی زندان شدند. علی دشتی، فرخی یزدی، لسان‌السلطنه مؤدب همایون، میرزا قوام، میرزا هاشم آشتیانی، سیدغلامحسین خان، دکتر مشعوف، حاج محمدحسین معین‌الرعایا، رهنما مدیر روزنامه رهنما، فدایی، عباسخان رأفت، یاور اکبر میرزاباشی، ملک‌الشعرا بهار و سردار معظم خراسانی از دیگر دستگیرشدگان آن روزگار بودند.



در فاصله کمتر از دو ماهی که از عمر کودتا می‌گذشت تمام زندانها و بازداشتگاههای تهران مملو از زندانیان شد تا جایی که مجبور شدند عده‌ای از محبوسین را به شهرها و مناطق دیگری تبعید کنند. چنانکه سیدحسن مدرس به قزوین تبعید و در آن شهر زندانی شد که تا پایان دوران کودتای سیاه در آنجا محبوس بود.

علاوه بر مخالفان و فعالان سیاسی گروهی از زندانیان این روزگار شامل صاحبان ثروت و متمولینی بودند که حکومت امیدوار بود با اخذ مبالغی هنگفت آزادیشان را به آنان بازگرداند. حاج حسین آقا امین‌الضرب و امیرنظام همدانی از شاخص‌ترین این گروه از زندانیان بودند که نفر اخیر با پرداخت ۲۵ هزار تومان پس از یک هفته زندان را ترک کرد.
در همان زمان شایع شد که سیدضیاء قصد دارد گروهی از زندانیان متنفذ و صاحب قدرت را اعدام کند. اما این خبر که گویا برای مرعوب ساختن زندانیان و احتمالاً اخذ وجوهی از آنان بر سر زبانها افتاده بود به دنبال اعتراض احمدشاه به سرعت فروکش کرد و رضاخان طبق دستور شاه که گفته بود « فوراً از این اعمال قبیح جلوگیری نمایید و نگذارید که چنین اتفاقی رخ بدهد» خبر مذکور نیز به سرعت رنگ باخت.

بدین ترتیب تا پایان دوره کابینه سیاه محبوسین کماکان در بازداشت بودند. پس از پایان این دوران سه ماهه میرزا احمدخان قوام‌السلطنه که خود از محبوسین بود یک روز پس از انتصاب به مقام ریاست‌الوزرایی تمام زندانیان را آزاد کرد : « آزادشدگان با حالت تأثرآوری که هر بیننده‌ای را محزون می‌نمود به مجلس غصب شده تسوست کودتاچیان [شورای ملی] وارد شده در حالتی که برخی از آنها موهای سرشان بلند و لباسهایشان مندرس و برخی دیگر پیر و ناتوان و بیچاره و کسل، عصازنان در صحن دوم [مجلس] مجتمع گشته بودند. به علاوه عده‌ای از کسان محبوسین و آزادیخواهان و ملیون نیز حضور به هم رسانیدند...».
بدین ترتیب برای صاحب منصبان انگلیسی تقاضای ده قطعه نشان شیروخورشید و برای ژنرال آیرونساید نیز نشان درجه اول شیر وخورشید با حمایل سبز تقاضا می‌شود که دولت به پاس عملی شدن کودتا به آنها اعطا نماید.


 تغيير نام ممالک محروسه قاجار به "ايران"
مراسم جشن سالگرد کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ با حضور جمعی از رجال، معتمدین و مقامات دولتی در تبریز پایتخت آزربایجان جنوبی اشغالی سال ۱۳۰۳ 



 رضاخان توانست مقدمات تصویب انقراض قاجاریه را فراهم کند و در تاریخ ۹ آبان ۱۳۰۴ این کار را عملی کرد.
پس از کودتا سید ضیاءالدین طباطبایی، مسعود کیهان را به وزارت جنگ منصوب کرد، اما کشمکش‌ها بین مسعود کیهان و رضا خان باعث شد که او در هفت اردیبهشت استعفا دهد و احمدشاه با زور کودتا رضاخان را با لقب سردار سپه به وزارت جنگ منصوب کند. 
رضاخان سردار سپه تا سوم آبان ۱۳۰۲ در این سمت بود؛ و در این مدت نیروهای قزاق و ژاندارمری ونظمیه را ادغام کرد و ارتش ملی تحت کنترل یک نفر را به وجود آورد تا بتواند همه نیرو‌های نظام وابسته به شاه را بدین ترتیب تحت کنترل خود در آورد در قدم بعدی در سوم آبان ۱۳۰۲ رضاخان پالانی با فرمان ناچار احمدشاه قاجار به نخست‌وزیری منصوب شد و شاه را پس از چند روز به اروپا فرستاد و هزینه سفر شاه را خود از ا‌نگلیسی‌ها مهیا کرد و عملاً امپراطوری را به رضاشاه سپرد. رضاشاه در این مدت پایه‌های قدرت خود را استوار کرد و به کوشش برای سرنگونی حکومت قاجارپرداخت.
بعد از آشکار شدن نیت رضا پالانی و دیده شدن دست‌های آشکار انگلیس خانواده سلطنتی و روشنفکران و نمیندگان مجلس مشروطه ملی‌ با او به مخالفت پرداختند حتا در بیشتر ایالت‌های ممالک محروسه قاجار زمزمه حکومت‌های ملی‌ ملل بگوش می‌رسید که احمد شاه با فدرالیزه شدن امپراطوری و همراهی با مشروطیت همواره چراغ سبز نشان میداد و این رضا پالانی و صاحبانش را نگران میکرد مقاومت جدی خانواده احمد شاه، از سوی مادرش ملکه جهان صورت گرفت.


او به تنهایی تصمیم به مبارزه با رضاخان گرفت و به این منظور از پاریس به عتبات عالیات سفر کرد تا حکم و فتوی مفسد و خارج از دین بودن بودن نخست‌وزیر را به هر قیمتی از مراجع عراق به دست آورد. این موضوع گرچه محرمانه انجام شد ولی‌ سازمان اطلاعات انگلیس این موضوع را به رضا قلدور (لقبی که از ملکه جهان گرفت) رساند و رضا پالانی تا این را فهمید دست بکار شد .

Image result for ‫ملکه جهان‬‎
 ملکه جهان
خانواده سلطنتی را دستگیر کرد ملکه جهان هنگامی به عراق رسید که رضاشاه در مجلس مؤسسان دولت قاجار را ساقط اعلان کرده بود. اغلب نمایندگان شهر تهران (که بر خلاف سایر شهرها در فرایندی نسبتاً دموکراتیک انتخاب می‌شدند) با این تغییر مخالفت نمودند. سپس با تشکیل یک مجلس مؤسسان ساختگی که هیچ یک از خان‌ها و اصیل زاده‌های قاجار و ایل‌های تشکیل دهنده دولت قاجار نبود ، در ۲۱ آذر ۱۳۰۴، سلطنت   به « رضا پهلوی» واگذار شد. انتخابات این مجلس در فرایندی کاملاً غیر دموکراتیک انجام شد و کسانی مانند سید ابوالقاسم کاشانی به نمایندگی رسیدند و در مدح رضا پالانی و سلطنت وی، نطق‌های پرشوری کردند. در بیست و چهارم آذر ۱۳۰۴ خورشیدی، رضاخان پهلوی در مجلس مؤسسان ساختگی خود حاضر شد و با ادای سوگند به قرآن رسماً به عنوان سردودمان پهلوی پادشاهی را از تورکان بعد از ۱۳۰۰ سال بکمک انگلیس غصب کرد و‌هات وطن مادری تورکان آزربایجان به همراه ۴ مملکت دیگر را به اشغال حاکمیت خود در آورد و به عنوان اولین حکم فارس در منطق در سال ۱۳۰۴ بر تخت مرمر دزدیده نشست.
 سال ۱۹۲۸ احسان اللّه خان کاریکاتورهایی از رضا شاه کشید و در آنها او را عروسک «امپریالیسم انگلیس» خواند
آزربایجان جنوبی ازبیست و چهارم آذر ۱۳۰۴ خورشیدی، ۱۵ دسامبر ۱۹۲۵ با کار آمدن رژیم  فارس  وتشکيل ایران قلابی  تا به امروز  زیر اشغال ایران  می‌باشد.پس از سال ۱۹۲۵ و لغو  ممالک محروسه قاجار و تشکيل دولت باسمه‌ای  ايران توسط رضاخان پهلوی  آزربایجان جنوبی به زور سرنيزه به کشور شاهنشاهی ايران الحاق گرديد- نام دولت ايران برای اولين بار در سال ۱۹۳۶ توسط به اصطلاح مجلس ملی رضاخان تصويب شد.بعد از انحلال سلسله قاجار، ممالک محروسه قاجار به ممالک محروسه پهلوي تغيير نام داده شد و بعد از چندين سال جنگ بر عليه حکومت هاي خودگردان ممالک محروسه، و از بين بردن آنها، در سال ۱۹۳۶ اسم "ايران" را که از لابلاي افسانه هاي شاهنامه پيدا کرده بودند بر روي ممالک محروسه گذاشتند. ایران طبق شاهنامه وطن رویایی فارس‌هاست که آزربایجان و الاحواز و بلوچستان و تورکمنستان جز آن نیست .


براي هويت زدايي از تورکان ، زبان فارسي را که زبان مردم اقليت بود رسمي کردند، آموزش به زبان تورکي را ممنوع، آثار باستاني تورکان را نابود، چاپ و داشتن کتب تورکي را ممنوع؛ تاريخ تورکان و ايران را کلا جعل و صدها کار غير انساني ديگر در اين راستا انجام دادند.ايدئولوژي موهوم و بي اساس آرياگرايي را نيز از همين دوران وارد ايران کردند، و با اجير کردن دهها مزدور، براي قوم موهوم آریایی تاريخي ۲۵۰۰ ساله با شکوه! نویسند و در جهت ضدیت با دین مبین اسلام، عقاید زرتشتی گری را برجسته نمودند تا به حاکميت نامشروع و دست نشانده آنها مشروعيت تاريخي درست کنند.در نتیجه این سیاست، همه زشتی ها، کجی ها، بی‌اخلاقی ها، عقب ماندگی ها، نا کارآمدی ها، بی‌لیاقتی‌ها و همه صفات بد و غیر انسانی به این سلسله نسبت داده شد و اگر تلاشی برای ترقی و پیشرفت کشور و ملل شده بود، به پای چند تن از افراد مورد حمایت شاه قاجار نوشته شد.

پول و زور حکومتی هم به پشتیبانی سیاست رسمی دولتی و ایدئولوژیک آمد. هزاران اسناد و مدارک بر علیه پادشاهان قاجار حعل شد. کتاب‌های ناسیونالیستی ایران پرستانه، آماج خود را تحقیر قاجاریه قرار دادند و قلب و تحریف تاریخ قاجاریه، به پرستیز استادی در دانشگاه‌ها بدل گشت.در نتیجه این سیاست، همه زشتی ها، کجی ها، بی‌اخلاقی ها، عقب ماندگی ها، نا کارآمدی ها، بی‌لیاقتی‌ها و همه صفات بد و غیر انسانی به این سلسله نسبت داده شد و اگر تلاشی برای ترقی و پیشرفت کشور و ملل شده بود، به پای چند تن از افراد مورد حمایت شاه قاجار نوشته شد.اساتید دانشگاهی، برده‌های حلقه بگوش سیاست ایدئولوژیک دولت‌های پهلوی شده و همه حقایق تاریخ قاجار را انکار کردند و همه ترقی و پیشرفت را به رضا و محمدرضا شاه,و بعد‌ها به خمینی و خامنه‌ای  نسبت دادند.



اگر نام نیکی بود به امیر کبیر، قائم مقام فراهانیداده شد و شاهان تورک قاجار در سیل حمله قرار گرفتند تا کودتا علیه آن سلسله را توجیه کنند.دانشگاه ها، به دور از روش‌های علمی، فراموش کردند که  این دو (پدر و پسر) بر روی ساختمانی کار می کردند که بنیان‌های اساسیش را قاجارها ریخته بودند و کشتی ممالک محروثه، برای حرکت به سوی توسعه، ترقی و دموکراسی حاضر بود اما رضاشاه و دخالت‌های انگلیس، قطار توشعه و پشیرفت قاجاریه را از ریل خارج کرده و به بیراه برد. 

در باره علاقه و تلاش این سلسله برای توسعه تکنولوژیکی و علمی ممالک محروثه باید دقت کنیم که صدها دانشجو را برای تحصیل علم به دیگر کشورها روانه کرد. دارالفنون را تاسیس کرد. استادان دالفنون را از دیگر کشورها استخدام کرد. ارتش نوین که رضاشاه هم یکی از کادرهای آن بود را تاسیس کرد. چاپخانه مدرن، روزنامه، روزنامه نویسی، دوربین عکاسی، دوربین فیلمبرداری، ترن، اتومبیل، واکسناسیون و ... ده‌ها مورد دیگر از نمادهای ترقی و پیشرفت غربی را به ایران وارد ساخت  و در خیابان‌ها برای مردم نمایش داد تا تک تک مردم را با دانش و تکنولوژی روز آشنا شوند.در باره دموکرات بودن قاجارها، تنها کافی است بدانیم که بر عکس همه انقلاب هایی که در شرق و غرب انجام گرفته و ده‌ها و صدها هزار قربانی داده است، انقلاب مشروظیت در ایران بدون خون ریزی و کشتار مردم (حتی یک نفر در این انقلاب کشته نشد) به امضای شاه رسید.بعد از تحریف تاریخ و ممنوعیت هویت نوبت به جعل اراضی‌ و وطن تورکان می‌رسید, پس از الحاق  آزربایجان جنوبی، رژيم ايران به تقسيم اراضی آزربایجان جنوبی وپيش کشی آن به ايالات ديگر پرداخت. مملکت آزربایجان جنوبی را به استانهاي مختلف تقسيم و اسم  آزربایجان را از روي آنها برداشتند تا کلا اسم  آزربایجان از ذهن تورکان زدوده شود.



انگليسي‌ها رضا پالاني پس از بوجود آوردن يک حکومت مرکزي مستبد، بدستور اربابانش تقسيم اداري کشور را عوض کرد. در تاريخ ۱۶/۸/۱۳۱۶ به موجب قانون مجلس رضا شاه، تقسيمات کشور و همچنين اسامي تاريخي ايالات حذف و کشور ايران به شش استان شمال غرب، غرب، شمال، جنوب، مکران و شمال شرق تقسيم مي شود.
نامهای تورکی شهرها و روستاها حتی اسامی کوه‌ها و رودخانه‌ها به فارسی تغيير يافت و سخن گفتن به زبان تورکی در مدارس و شهرها ممنوع گرديد. بعد در آذرماه همان سال با تجديد نظر در تقسيمات سابق، کشور  باسمه‌ای  موسوم به ايران به ده استان تقسيم شده و بصورت مضحکي بر اساس شماره هايي از يک تا ده نام گذاري مي شود. تبريز مرکز استان سوم و اورميه مرکز استان چهارم شده حدود آذربايجان و نام آذربايجان بطور کامل از نقشه کشور حذف مي شود.در سال ۱۹۲۸ احسان اللّه خان کاریکاتورهایی از رضا شاه کشید و در آنها او را عروسک «امپریالیسم انگلیس» خواند. تعدادی از این کاریکاتورهای چاپ سنگی با پست به نشانی‌های مختلف  از جمله به برخی ادارات دولتی فرستاده شد.



منابع و مأخذ:

۱. خاطرات سری آیرونساید: به انضمام ترجمه متن کامل شاهراه فرماندهی. تهران، مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی و مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۷۳، ص ۲۱۹.

۲. همان، صص ۲۰۰-۲۰۱.

۳. همان، ص ۲۰۲.

۴. همان، ص ۲۰۳.

۵. همان، ص ۳۵۹.

۶. همان، ص ۳۶۵.

۷. حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، تهران، نشر ناشر، ۱۳۶۳. ج ۱، صص ۲۱۴-۲۱۵.

۸. یحیی دولت‌آبادی، حیات یحیی، تهران، انتشارات عطار و فردوسی، ۱۳۶۲. ج ۴، ص ۲۲۷.

۹. همان، ص ۱۵۱.

۱۰. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی: جستارهایی از تاریخ معاصر ایران. تهران، انتشارات اطلاعات، ۱۳۷۰. ج ۲، ص ۱۴۸.

۱۱. همان، ص ۱۴۹.

۱۲. حسین مکی، جلد اول، ص ۱۵۷.

۱۳. خاطرات سری آیرونساید، همان، ص ۱۶۷.

۱۴. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، انتشارات اطلاعات، ۱۳۷۰. ج ۱، ص ۸۳.

۱۵. سند شماره ۷، از مجموعه اسناد پهلویها ج ۱.

۱۶. خاطرات سری آیرونساید، همان، ص ۳۶۰.

۱۷. محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۳. ج ۲، صص ۱۹-۲۰.

۱۸. سند شماره ۴، از مجموعه اسناد پهلویها ج ۱.



Yorumlar