«خانم دکتر اولجاي افشار اورومي»،نخستين زنان تورک‌گراي تاريخ معاصر تورک دختر و فرزند سوم جمشيدخان افشار اورومي مجدالسلطنه، برجسته‌ترين رهبر و شخصيت تورک در قرن بيستم،


دکتر اولجاي افشار اورومي يک شخصيت آگاه تورک، داراي شعور ملي تورک حقيقتا فوق العاده براي زمان و زمانه‌ي خويش و به واقع يکي از نخستين زنان، حتي از نخستين شخصيتهاي تورک‌گرا در تاريخ معاصرملت تورک ما بوده است. 



اين اطلاعات و داده‌ها در تاريخ سياسي و فرهنگي تورک و تشکل هويت ملي مدرن تورک بويژه ربع اول قرن بيستم، همچنين در تاريخ فمينيسم تورک داراي اهميت بي‌نظير هستند. مخصوصا با توجه به اين واقعيت تلخ که دوره‌ي مذکور از تاريخ معاصر خلق تورک از سوي دو دسته‌ي تاريخ‌نگاران ايران‌گرا عمدا بايکوت و سانسور و از حافظه‌ي تاريخي ملت تورک زدوده شده است.

اين دستجات به هنگام اشاره به هويت ملي شخصتيهاي تورک آن و ديگر دوره‌ها و از جمله فرزندان جمشيدخان افشار اورومي، مستوره و هايده و اولجاي و جلال و توران نيز، با معرفي کردن آنها به صورت «ايراني» که صرفا يک هويت تابعيتي است، و يا «آزربايجاني» که صرفا يک هويت جغرافيايي است، سعي به انکار هويت قومي-ملي «تورک» و مخفي نگاه داشتن تورک بودنشان مي‌کنند. به عنوان نمونه کار به جائي رسيده است که سايتهاي ايراني-فارس در معرفي مستوره افشار اورومي، اين زن و شخصيت تاريخي برجسته‌ي تورک، ادعا مي‌کنند که وي بعدها زبان تورکي و ... را هم ياد گرفت. 


چنانچه سايت بيداري زنان در باره‌ي شخصيت برجسته‌ي تورک، مستوره افشار اورومي چنين دروغ‌پراکني مي‌کند: «وی دختر مجدالسلطنه افشار، از روشنفکران ارومیه و مادرش، دختر امامقلی میرزا ملک قاسمی از شخصیت‌های آزادیخواه آذربایجان بود. دوران کودکی را در تفلیس گذراند و زبان روسی را آموخت. سپس در استانبول، زبان تورکی و فرانسه را نیز فراگرفت...». زهي بي‌شرمي و گستاخي! حال آن که تورکي زبان مادري و ملي مستوره افشار، و زبان بيگانه و خارجي که وي بعدها آن را ياد گرفت زبان فارسي بود.


جمشيدخان بکشلو افشار اورومی از رهبران سياسي و نظامي تورک و شخصيتهاي برجسته تاريخ معاصر آزربايجان كه توسط تاريخ نگاري فارسگرا و روس پرست از صحنه تاريخ وحافظه تاريخي ملت تورک بالكل حذف شده است، جمشيدخان بکشلو افشار اورومي (مجدالسلطنه)، والي آزربايجان نيمه مستقل- تحت الحمايه امپراتوري عثماني ويا “حكومت اتحاد” (بيرليك يؤنه‌تيمي) است.  


“جمشيدخان افشار بکشلو اورومي” (“جمشيد اردشير افشار”) ملقب به مجدالسلطنه، فرزند “اردشیر خان بكشلو سرتیپ افشار” از روشن ‌انديشان و از نظاميان دلاور اورمو (اورميه)، از دولتمردان و سياستمداران، از ثروتمندان و بزرگان آزربایجان است.

مجد السلطنه افشار ارومي، يکي از برجسته‌ترين شخصيتهاي پيشگام دوره‌ي ظهور خودآگاهي ملي تورک در آزربايجان، حتي نخستين رهبر جنبش ملي دمکراتيک تورک در درامپراطوری ممالک محروسه قاجار (که امروز ایران نام گذاری شده ) است.

مجدالسلطنه افشار اورومي در آغاز قرن بيستم و به همراه تقي رفعت يكي از دو سيماي برجسته نخستين تشبث استقلال آزربايجان جنوبي- حاكميت نيمه مستقل آزربايجان جنوبي تحت الحمايه عثماني (حكومت اتحاد) – در سال پاياني جنگ جهاني اول ١٩١٨ است.مجد السلطنه در مقاله‌ي خود از زادگاهش «اورميه» همواره به شکل «ورميه» وطن هزاران ساله تورک‌ها (مین ایللر تورک یوردو )ياد مي‌کند.


وي دردرامپراطوری ممالک محروسه قاجار  و آزربايجان کمابيش داراي همان مقام و نقشي است که محمدامين رسولزاده در شمال آراز(ارس) حائز آن بود. با اين تفاوت که مجد السلطنه افشار ارومي علاوه بر سياستمدار، روشنفکر، اهل قلم و ژورناليست بودن مانند رسولزاده، يک نظامي نيز بود که عملاً و با سلاح به دفعات متعدد به دفاع از خلق تورک و و وطن تورک‌ها آذربایجان در مقابل متجاوزين روس، کرد، آسوري و ارمني برخاسته بود. در منابع تاريخي اغلب وجه نظاميگري مجد السلطنه ذکر شده، اما به ديگر وجوه مهم وي يعني اهل قلم، محقق، ژورناليست و تورکي‌نويس بودن وي اشاره‌اي نمي‌شود (مجد السلطنه افشار ارومي موسس نخستين نشريه‌ي ملي- سياسي تورک در تاريخ تورک ائلي-جنوب آزربايجان است که تحت نظارت و با سرمايه و کمکهاي مالي خود وي منتشر مي‌شد)

🔴جمشيدخان افشار بکشلو اورومي سياستمدار و نظامي تورکي است كه در يكي از بحراني ترين برهه هاي تاريخ آزربايجان جنوبي در تضمين امنيت ملت تورک و دفاع از شهرهاي تورک در مقابل متجاوزان نقش به سزایی ايفا نموده است. 

مجدالسلطنه افشار اورومی هنگامی که نائب الحکومه اورمیه و محتملا پیشتر از آن زمانی که حاکم خوی بود، با اتخاذ تدابیر سیاسی و نظامی، اکراد یاغی و شورشی را که شهرها و روستاهای ترک در غرب آزربایجان را مدام مورد تهاجم و غارت قرار می دادند مطیع ساخت. در سال ١٩١۵ موقع عقب نشینی نیروهای نجات بخش خلیل پاشا سردار عثمانی به واسطه فشار روسها و مانند بسیاری دیگر از مبارزین تورک، مجبور به ترک شهر اورمیه و رهسپار شدن به حیات تبعید گردید. 


او در معیت اردوی خلیل پاشا و همراه با همسر خود و فرزندانش آزربایجان را ترک و به استانبول پایتخت امپراتوری عثمانی مهاجرت نمود و چند سالی در آن شهر زیست. در سال ١٩١٨ با گروهی از فدائیان ترک آزربایجان جنوبی که مانند وی در سالهای قبل به استانبول مهاجرت کرده بودند، در ترکیب نیروهای مسلح متحد تورک (مرکب از داوطلبان آزربایجان جنوبی- اردوی عثمانی) به وطن برگشت.

در آزادسازی تبریز از اشغال اردوی روسیه تزاری اشتراک نمود و پیروزمندانه وارد این شهر شد. پس از آن بی درنگ به جبهه جنگ با اشرار و متجاوزین ارمنی و آسوری در غرب آزربایجان شتافت و ضربه ای کاری بر ستون فقرات نیروهای مسلح داشناک-جیلو در حال فرار وارد نمود. در بازگشت، از سوی عثمانیان به سمت والی آزربایجان منصوب و در راس حاکمیت آزربایجان جنوبی نیمه مستقل-تحت الحفاظه عثمانی قرار گرفت. 
او در این مقام به جمعیت اتحاد اسلام آزربایجان جنوبی پیوست و ارگان این جمعیت، روزنامه تماما تورکی و ملی  را منتشر ساخت. پس از شکست روسیه در جنگ جهانی اول و خروج اردوی عثمانی از آزربایجان جنوبی، به قفقاز رفت و در تفلیس پایتخت جمهوری گرجستان – که در آن موقع مرکز فرهنگی قفقاز بود- رحل اقامت افکند.

🔴حكومت اتحاد تنها تشكل حكومتي در تاريخ معاصر آزربايجان جنوبي است كه بر اساس هويت ملي تورک و دفاع از منافع ملي ملت تورک ايجاد شده است مبناي هويت ملي دو حركت مشروطيت آزربايجان و آزادستان “ملت آزربايجان”، و مبناي هويت ملي حكومت ملي آزربايجان بر اساس آذربایجان گرایی و مام میهن بود و بر هویت ملی‌ “تورک “و استقلال ملی‌ تورکان آذربایجان به عنوان یک ملت مستقل و غیر ایرانی‌ نتوانسته بوددند مسئله را تئوریزه کنند در حالی‌ کی‌ حرکت” اتحاد آذربایجان” هم بر اساس مام میهن یعنی‌ وطن آذربایجان ” و هم بر اساس هویت ملی‌ ملت و ملیت تورک آذربایجان فعالیت سیاسی میکردند .

همه آذربایجان تجزیه شده یعنی‌ آذربایجان جنوبی – آذربایجان شمالی – آذربایجان شمال غربی (ارمنستان امروزی) آذربایجان شرقی‌ (شهر‌های قارس ارزوروم و ایگدیر … در تورکیه )و استان ازربیجانی کرکوک و اربیل (قبل از ایجاد ایران و عراق) را زیر نام وطن آذربایجان و زیر چتر ملیت” تورک آذربایجان ” متحد میکردند. 

 مجدالسلطنه افشار اورومي همچنين موسس نخستين نشريه ملي-سياسي تورک در تاريخ آزربايجان جنوبي است كه تحت نظارت و با سرمايه و كمكهاي مالي خود وي منتشر مي شد.حيات و فعاليتهاي اجتماعي، سياسي، نظامي و مناصب دولتي مجدالسلطنه افشار اورومي صرفا در دفاع از ملت و ملیت تورک وتورک گرایی و آذربایجان پرستی‌ خلاصه مي شود. وي در دوره جنبش مشروطه و علي رغم كسوت نظامي – اميرتوماني (ژنرالي) خويش، همسو و همكار با آزاديخواهان بود.

🔴با اينهمه و بر خلاف رهبران فارسگرا وپان ایرانیست, محور مشروطيت آزربايجان و قيام آزاديستان، مجدالسلطنه افشار اورومي در هيچ عمل سياسي و يا نظامي ماجراجويانه، غير عملي، ايدئاليستي و غير ملي اي چون تلاش براي نجات ايران، سپر بلا كردن آزربايجان براي ايران و يا قيام به نام ملت ايران شركت نكرد.


🔴اما هر جا كه ملت تورک هويت تورک و وطن آزربايجاني در معرض تهاجم و اشغال و قتل و كشتار و امحاء دشمنان و بدخواهان بود؛ در مصاف نيروها و اردوي اشغالگر روسيه تزاري، اشرار و متجاوزين ارمني-قاچاق، جانيان و اشقياي آسوري-جيلو و حاميان انگليسي آنها، غارتگران كرد-سيميتقو و همه فارس انگاران نوكيسه؛ مجدالسلطنه افشار اورومي بي درنگ در آنجا بنام و براي دفاع از ملت تورک آگاهانه و داوطلبانه، در لباس دولتمرد، سياستمدار، نظامي، روشنفكر و يا پوبليسيست حضور داشت. بدين سبب نيز در تاريخ نويسيهاي ايران گرايانه و روس پرستانه ذكري از مجدالسلطنه افشار اورومي در ميان نيست.

🔴كوتاه در باره جمشيدخان افشار اورومي دقيقا متضاد “هويت ملي ايراني” كه بر مبناي سه ركن “فرهنگ استبداد”، “فارسگرائي” و “شيعيگري” است مي باشند.

در عرصه انديشه و باورها، جمشيدخان افشار اورومي با “آزاديخواهي” خود بر عليه “فرهنگ استبدادي”، با اعتقاد به “اتحاد اسلام” بر عليه “شيعيگري” و با اعتقاد به “هويت ملي تركي” بر عليه “فارسگرائي” قيام نموده است.

 👈در مصاف اشرار و جانیان آسوری و ارمنی، متحدان روسیه و انگلیس

در سالهای جنگ جهانی اول و دهه پیش از آن، دستجات و نیروهای مسلح آسوری و ارمنی متحد روسیه تزاری و انگلیس، سالهای مدید غرب آزربایجان را به خون و آتش کشیده به کشت و کشتار مردم بی دفاع ترک و غارت و تاراج روستاها و شهرهای ترک بویژه اورمیه و حوالی آن می پرداختند. هدف آنها از این خونریزیها، الحاق مناطق ترک نشین مذکور به دو دولت مسیحی (ارمنستان بزرگ و آشورستان) که قرار بود توسط دول اروپائی در این بخش از آزربایجان تاسیس گردد و همچنین گشودن جبهه ای جدید در شرق برای تسهیل تهاجم روسیه تزاری و متحدانش بر علیه عثمانی بود.

🔴در این دوره طبق برآوردهای ارتش ترکیه اقلا بین ١۵٠ تا ١٨٠ هزار تن از ترکهای غرب آزربایجان توسط نیروهای ارمنی-آسوری  متحد روسیه تزاری و همچنین عشایر گوناگون کردهای مهاجر قتل عام شدند. طبق تخمین مجله بلیژنی وستوک به سال ١٩٣٠، در این دوره ١۵ درصد از جمعیت آزربایجان جنوبی یعنی قریب به ١۵٠ هزار تن کشته شدند:

“اکثریت قریب به اتفاق خانه های شهریان غارت شد، هست و نیست آنها از دست رفت.تمام روستاها و دهات ترک در غرب آزربایجان تخیله و ویران گردید. باغات و مزارع مردم پایمال شد، دار و ندار دهاتیان از دستشان رفت. بازار شهرها بارها و بارها غارت گردید، مال التجاره تجار و کسبه از بین رفت. ….”

در چنین وضعیتی ما مجدالسلطنه را دوباره در شکل ناجی توده ترک می بینیم. به عنوان مثال در کتاب آزربایجان در جنگ جهانی اول – ص ٢١٢ (توحید ملکزاده دیلمقانی) از جنگ محمود چؤکوی با نام “حمله مجدالسلطنه”، پس از آزادسازی اورمیه توسط نیروهای عثمانی در آوگوست ١٩١٨ و در تعقیب قوای مسلح ارمنی و آسوری فراری سخن گفته می شود: “حمله مجدالسلطنه: …در قوشاچای (میاندوآب) ارامنه ١٣ اسیر عثمانی را به شهادت رساندند. در ادامه تعقیب ارامنه، در محمود چؤکوی در درگیری به مدت ٧.۵ ساعت بیش از ۴٠٠ ارمنی کشته و ۴ توپ به غنیمت گرفته شد. در بین مقتولین ٢ افسر انگلیسی نیز به چشم می خورد. در این جنگ یک افسر با ٢٠ سرباز عثمانی شهید و ١۴ سرباز به اسارت ارامنه درآمد. اردوی مسیحیان پس از رسیدن به سایین قالا با اردوی ٣٠٠ نفری انگلیسیها به جنوب فرار کرده و در مسیر بیجار به قوای انگلیسی می رسند”.

👈جنگ سولو تپه

در اکثر منابع تاریخی مربوط بدان سالها، حادثه ای معروف به سولوتپه (سئوگیلی تپه) به کرات نقل می شود: “… اورومی به دست عثمانیها آزاد شد و آنجا را لشگرگاه گردانیدند. مسیحیان طبق اوامر افسران انگلیسی در صدد برآمدند از طریق سولدوز، قوشاچای، سایین قالا، تیکان تپه و از مسیر بیجار خود را به قرارگاه انگلیسیها در همدان برسانند. (در آن موقع این بخش از آزربایجان یعنی ازسایین قالا و تیکان تپه و بیجار به جنوب تا خود همدان آزربایجان در اشغال و کنترل ارتش انگلیس بود).

🔴کاروان مسیحیان شامل ٢٠ هزار نفرات مسلح داشناک-قاچاق-جیلو و بین ٣٠-٢۵ هزار تن میسحی شهری از اورومی و محال اطراف آن خارج و به سوی محال سولدوز حرکت کردند. در میان نیروهای مسیحی کونسول ایالات متحده آمریکا در اورمیه دکتر شئد، که یکی از عوامل اصلی و طراحان قتل عامهای ترکان انجام شده توسط نیروهای مسیحی بود نیز جای داشت. آنها اموال و اشیاء قیمتی دهها شهر و روستای تورک را که تاراج و غارت کرده بودند نیز به همراه داشتند.


🔴از همان روز اول حرکت از اورومی میان خودشان بی ترتیبی رخ داد. هیچ کس جز به فکر خود نبود. در راه به جان یکدیگر افتادند و در نتیجه آن تعدادی از آنان مخصوصا اطفال و پیرها تلف شدند. قاچاقها [شبه نظامیان و داشناکهای متجاوز ارمنی قفقاز و عثمانی] و جیلوها [باندهای مسلح آسوری عثمانی] نیز مایه بدبختی مسیحیان شهری شدند. هر کس از مسیحیان شهری اسب و یا عرابه و درشکه داشت قاچاقها و جیلوها از دست آنها گرفته و در فرار سبقت می کردند.عثمانیها قدری تعقیبشان کردند. کسانی از آنان که در پشت سر بودند کشته شدند و یک دسته از زنان و اطفال را دستگیر کرده بازگشتند. در سولدوز اهالی منطقه و افراد مسلح ایل قاراپاپاق آنها را محاصره می کنند. جیلوها خود را با وضع بسیار فلاکت باری از محاصره نجات می دهند.

🔴در ساوجبلاغ دست به شرارت زده و به قتل و غارت شهر می پردازند. در نتیجه عده ای از سران و ریش سفیدان و معتمدین شهر به مشکلات زیاد شبانه از شهر خارج شده خود را به سولدوز می رسانند و به ایل قاراپاپاق پناهنده می شوند. به دنبال آن افراد مسلح قاراپاپاق برای نجات ساوجبلاغ رهسپار می شوند. در این بین نماینده ای از انگلیسیان وارد سولدوز شده و به رئیس ایل قاراپاپاق برای رفع مزاحمت از جیلوها اخطار می دهد.

تهدید می کند که و گرنه نیروی مسلح انگلیسی مستقر در مرز حاج عمران به سولدوز حمله خواهد کرد. با این حال پس از آن در راه کسی از ترکان و اکراد به جلوگیری از آنها نپرداخت و به آنها تعرض ننمود. با این وضعیت کاروان عظیم مسیحیان از ساوجبلاغ (مهاباد) گذشته به سولو تپه که نزدیکهای قوشاچای (میاندوآب) است رسید و به طرف سایین قالای افشار یعنی محل اقامت انگلیسیها روان شد.

🔴در این ایام مجدالسلطنه افشار اورومی در ترکیب نیروهای متحد مسلح ترک مرکب از داوطلبان آزربایجان جنوبی (فدائیان و آزادیخواهان ترک که به استانبول مهاجرت نموده بودند) و اردوی عثمانی از آنجا حرکت کرده به تبریز وارد و آنرا آزاد کرده بود. مجدالسطنه چون از فتح اورومی و مغلوبیت مسیحیان در مقابل قوای عثمانی در آنجا نیز یقین کرد و خط فرار آنها را هم کاملا می دانست، با یک عده دسته سوار از مبارزین ترک محلی داوطلب در قریه حسین آباد در کمین نشسته منتظر رسیدن مسیحیان شد.

🔴کم کم جلو آمده و قله های کوه سولو تپه در نزدیک قوشاچای را نیز گرفت. کلیه قوای داوطلب مجدالسلطنه که یک عراده توپ هم همراه داشت، از شصت نفر تجاوز نمی کرد. همین که مسیحیان با آن ازدحام و عجله وارد دره سولو تپه گردیدند، مجدالسلطنه و نفرات وی یک دفعه از کمینگاه بلند شده با توپ و تفنگ آنها را گلوله باران نمودند. مسیحیان غافلگیر و تعداد زیادی از آنها کشته شدند. هر کس به نجات جان خویش می کوشید. بسیاری، زن و فرزندان خود را گذاشته جان خود را از معرکه به در بردند. هر کس که سواره بود خود را به میان آتش گلوله زده یا مرده و یا خود را نجات داد، ….. “

🔴توپی که مجدالسلطنه همراه آورده بود، از آنجائی که پشت سر هم به کار می انداختند لوله آن شکاف خورده از کار افتاد و چند تن از تفنگچیان ترک آن از جمله غلام بیک ترکمانی از اهالی اورمیه هدف گلوله مسیحیان گردید. سواره نظام مسیحیان پس از اکتشاف خط و قرارگاه حمله، برگشته به حمله متقابل دست زد. 

مسیحیان در مقابل مجدالسلطنه مقاومت جزئی نموده تا کلیه بازماندگان جیلو و داشناک از دره گذشته باز با هئیت اجتماع راه فرار را گرفته و رفتند. عده ای که توانستند از دست مجدالسلطنه خلاص شوند در حوالی سایین قالا دوباره مورد تعرض تفنگچیان چارداول و افشار گردیدند.
🔴 اما نهایتا خود را به سایین قالا (صائین قلعه) آزربایجان رسانیدند. کاروان مسیحیان به محض ورود به سایین قالا انتقام مغلوبیت سولو تپه را از توده بی دفاع ترک گرفته شهر را قتل عام و غارت کردند. سپس به طرف تیکان تپه حرکت کرده و در آن جا به قوای انگلیس ملحق شدند و از آنجا به همدان پایگاه انگلیسی ها گریختند”. (احمد اورمواوغلو- اورمو سوی قیریمی: سولو تپه ساواشی).

👈نتایج عملیات سولوتپه

هر چند نبرد سولو تپه دارای صحنه های بسیار دلخراش و فوق العاده رقت آوری است، اما در حافظه تاریخی مردم مستاصل غرب آزربایجان به صورت گرفته شدن قصاص خون بیش از ١٨٠ هزار تن از همشهریان و هموطنانشان که در شهرهای اورمو، سلماس، خوی، ماکو، قوشچی، کهنه شهر، سولدوز و…. بدست مسیحیان داشناک، قاچاق و جیلو از دم تیغ گذرانده شده بودند ثبت گردید. کسروی نیز این حوادث را “جانگداز” نامیده اما اضافه می کند که “کسانیکه هزار سال در کشوری آسودی زیسته و با همه جدائی در کیش همه گونه مهربانی از مردم دیده بودند، چه سزیدی که نمک ناشناسی نمایند و همینکه پای بیگانگانی به کشور رسید، به آنان گرائیده و با هم میهنان خود بدخواهی نمایند و به دلخواه بیگانگان تفنگ بدست گرفته خون مردم بریزند؟ به چنین کسانی کیفر سختی بایستی و آنچه می دیدند و می کشیدند کم بوده و آنچه دل مرا به درد می آورد، حال زنان و کودکان است که گناهی نمی داشتند” (تاریخ ١٨ ساله آزربایجان، جلد پنجم. س ٨٠-٨۶).

🔴به باور مردم مجدالسلطنه قصاص همشهریهای خود و بویژه انتقام دو قتل عام فجیع مردم اورمیه توسط نیروهای جیلو و داشناک (٢٢ فوریه، ٢ آوگوست، ١٩١٨) را از جلوها-داشناکها گرفت و توانست بخشی از اموال و دارائیهایشان را که توسط داشناکها و جیلوها غارت و تاراج شده بود، به آنها بازگرداند.

اما در واقع مجدالسلطنه به عنوان یک استراتژیست نظامی با انجام عملیات سولو تپه، ضربه ای نهائی بر نیروهای مسلح داشناک و جیلو زد و امکان تبدیل این فرار به عقب نشینی ای تاکتیکی و بازگشت و قابلیت حمله نظامی مجدد آنها در آینده– مانند آنچه بارها قبل از آن اتفاق افتاده بود- را تماما از بین برد و گزینه فرار را نیز برای آنان بسیار هزینه دار کرد. آزربایجان جنوبی پس از نبرد سولوتپه هرگز – در ابعاد گسترده گذشته- مورد تجاوز دوباره نیروهای مسلح ارمنی-آسوری قرار نگرفت.
🔴در واقع نیز طبق یادداشتهای ژنرال دنسترویل، انگلیسیها به مسیحیان دستور داده بودند که ستون عثمانیان در جنوب دریاچه را شکافته و خود را به سایین قالا رسانیده و از اسکاندران بنگالی-هندی انگلیسها که در آنجا مستقر بود، اسلحه و مهمات کافی گرفته دوباره به اورمیه مراجعت نمایند و جلو عثمانیان در آزربایجان غربی را بگیرند و بدین ترتیب سراسر خط همدان-اورمیه در دست انگلیسها بیفتد و آزربایجان را دو شقه کرده پیوستگی عثمانیان با تبریز را ببرند و “آنچه عثمانیان اندوخته اند بدست آنها بیافتد”. اما عملیات سولو تپه به فرماندهی مجدالسلطنه همه بافته های آنها را پنبه کرد.مجد السلطنه در مقاله‌ي خود که در آن ٣٦ تن از شعراي تورک را ذکر کرده است، شعر تورکي در امپراطوری ممالک محروسه قاجار (که امروز ایران نام گذاری شده ) را به سه «دوره‌ي شاه اسماعيل و پيش از آن»، «دوره‌ي بعد از شاه اسماعيل تا قاجار»، و «دوره‌ي قاجاريه» تقسيم مي‌کند. 

وي عصر مغول را زمان تعميم تورکي‌نويسي؛ عصر تيموريان را زمان ترقي نظم و نثر تورکي و عموماً فرهنگ تورک و رسميت زبان تورکي؛ عصر پس از سقوط تيموريان را زمان انحطاط زبان و ادب تورکي و تورکي‌نويسي به سبب بروز کشمکشهاي مذهبي و اختلافات ديني؛ و نهايتاً عصر قاجار را زمان شکوفائي مجدد طبع کتب و تاليفات تورکي توصيف مي‌کند.


🔴مجد السلطنه در آغاز مقاله‌ي خود تذکر مي‌دهد که صرفاً به شعراي معتبري اشاره خواهد کرد که اشعار و ديوانشان را شخصاً ديده و خوانده و بر وقايع و احوال خصوصيشان واقف است. همچنين به هنگام ذکر بسياري از شعراي تورک (مولانا لطفي، آصفي، آللاهوئردي، امير عليشير نوائي، سلطان حسين باهاديرخان، قوسي، طرزي، ..)، يادآوري مي‌کند که وي آثار آنها را در کتابخانه‌ي خود دارد. کتابخانه‌ي مشهور مجد السلطنه که داراي اسناد و نسخه‌هاي کتب و نشريات ناياب و پربها بود، به همراه کلکسيون اشياء عتيقه‌ي وي، بعدها توسط اشغالگران روس در اورميه به تاراج رفت.

نخستين پرچم ملي تورک در جنوب آزربايجان: پرچم اتحاد اسلام (بيرق بيرليک)– ١٩١٨

«بيدق‌های آن مجلس را هم مرکب از شير و خورشيد و ماه و ستاره قرار داده بودند». ... شبانه از خوی با جمعی محترمان و ده نفر سواره‌ي حکومت جليله و چهار پنج چرخه‌ي درشکه و «بيرقهای گوناگون دائر بر اتحاد و مبارک باد عيد ملی» حرکت نمودیم ..... اهالي مملکت ما هم ...، دامن محبت و دوستی «تورکان» را محکم گرفته و از نام و نژاد قدیمی خود [تورک] یادها کرده و افسانه‌ها می‌خواندند. و اثبات می‌کردند که ما نيز قدیماً از «ایل و اولوس تورکان» بوده و از «خاک پاک تورکستان قدیم» بوده و هستيم ....». (ميرزا ابوالقاسم امين الشرع خويي)

۱- با شکست جنبش مشروطه، متعاقب تصاحب مديريت آن توسط مراکز و جريانات ضدتورک همسو (قوميتگرايان فارس، باستانگرايان و نژادپرستان آريائي، تورکان الينه شده و فارس‌زده، وزارت مستعمرات بريتانيا و سازمانهاي اطلاعاتي اين دولت، دولتمردان فراماسون، اليگارشي پارسي هندوستان و سران زرتشتي فارسستان، ميسيونرهاي مسيحي اروپائي، بسياري از شرق‌شناسان غربي، برخي از رهبران بابي و بهائي، توسعه‌طلبان ارمني و داشناکسوتيون،........)، ميراث‌ربائي-فرهنگ‌دزدي فارسي  و غصب و تحريف تاريخ تمدن تورک در آزربايجان به صورت يکي از روشها و منابع عمده‌ي فراهم آوردن ملزمه‌ي مادي و معنوي لازم براي ساخت «ملت جديد ايران» در آمد.

 در اين ميان، پرچم تورکي-آزربايجاني قاجاري-مشروطيت نيز به عاقبت شوم تمدن تورک گرفتار شد و به طور روزافزوني هويت و شناسنامه‌ي پارسي-ايراني-آريائي و زرتشتي کسب کرد. قلب ماهيت و تغيير شناسنامه و هويت پرچم اصلاً تورکي و آزربايجاني قاجاري-مشروطيت توسط حرکت مشروطيت و ايران‌گرايان فارس‌محور و تغيير در عملکرد نمادين آن از سوي فارسها و دولت ايران، باعث گرديد که تورکان  و آزربايجانيان دو سوي ارس در واکنشي اعتراضي تدريجاً از آن اعراض نمايند. در جنوب آزربايجان، نخستين ضربه‌ي جدي و آگاهانه بر اين پرچمِ اکنون پارسي-ايراني-آريائي-زرتشتي، با طرح بيرق جديدي از طرف «مجلس اتحاد اسلام» در عرفه‌ي جنگ جهاني اول وارد شد.

۲- مجلس-حزب اتحاد اسلام (در منابع گوناگون از آن به صورت مجلس، حزب، انجمن، .... نام برده مي‌شود) در تورک‌ائلي - جنوب آزربايجان معادل «جمعيت اتحاد» در قفقاز، «جمعيت دفاع اسلام» در کرمانشاه ، «هئيت اتحاد اسلام» در گيلان و ... بود. اتحاد اسلام مرحله‌ي نخستين رهائي از اسلام فارسي-شيعه‌ي امامي، تشکل هويت ملي تورک و تورک‌گرائي مدرن در ميان تورکان آزربايجان-تورک‌ائلي بشمار مي‌رود. شعبات مجلس-حزب اتحاد اسلام در زمان حکومت نيمه‌مستقل- تحت الحمايه‌ي عثماني «اتحاد» (بيرليک) و يا واليگري-رهبري جمشيدخان افشار اورومي مجدالسلطنه (٨ ژوئن ۱۹۱۸ تا اول اکتبر ۱۹۱۸) در اغلب شهرهاي عمده‌ي تورک‌ائلي- جنوب آزربايجان (اورميه، خوي، سلماس، تبريز، همدان، اردبيل، ...) تاسيس شده بود. 

صدر عثماني مجلس-حزب اتحاد اسلام در اورميه «خليل پاشا» سردار عثماني و ناجي غرب آزربايجان و در تبريز «يوسف ضياء بيگ» قفقازي سرهنگ ارتش عثماني [اصلاً اهل شمال آزربايجان و برادر عبدالله شايق، استاد مشهور دانشگاه باکو]، صدر آزربايجاني آن در اورميه «حاج فضل الله ناصحي» و در تبريز «ميرزا علي هئيت» بود. «ميرزا ابوالقاسم امين الشرع خويي» از اعضاء هئيت رئيسه‌ي اتحاد اسلام و «بهجت بيگ» مباشر آن در خوي، رهبر حرکت «اتحاد اسلام» در همدان «شيخ علي ثقه الاسلام همداني» بود. «روشني بيگ» و «بهاء بيگ» از اعضاي مشهور مجلس اتحاد اسلام در تهران بودند. 

ارگان مطبوعاتي مجلس-حزب اتحاد اسلام، آزربايجان (آزرآبادگان ؟) نام داشت و توسط جمشيدخان افشار ارومي - مجدالسلطنه صدر حکومت اتحاد، به مديريت محسن رفعت و سردبيري تقي رفعت، به زبان تورکي در تبريز به صورت هفتگي منتشر مي‌شد.

مجد السلطنه از نخستين محققان تورک در امپراطوری ممالک محروسه قاجار (که امروز ایران نام گذاری شده ) امپراطوری عثمانی است که براي اول بار به آثار تورکي برخي از شعرا اشاره مي‌کند. از جمله وي در اين مقاله نمونه‌اي از شعر «شوکت بخاري»، شاعر تورک بخارائي مقيم اصفهان را داده است. شوکت بخاري تاثير بزرگي بر شعر تورکي در عثماني (شيخ غاليب، قوجا راغيب پاشا، آرپا اميني‌زاده مصطفي سامي، …)، تورکستان و شبه قاره‌ي هند داشت.



شريه‌ي فرياد چاپ اورميه شماره‌ي يازده خود به تاريخ ٢١ ماي ١٩٠٧ يعني ١٠٩ سال پيش را، به گزارش ناآراميها و هيجانات مربوط به مطالبه‌ي امضاء قانون‌نامه‌ي اساسي در دارالشورا و دارالخلافه اختصاص داده است. در اين شماره متن يک خطابه‌ي سياسي تورکي از دانش‌آموزان مدرسه‌ي معرفت اورميه به همراه متن يک تلگراف فارسي از دانش‌آموزان همان مدرسه به انجمن ايالتي آزربايجان در تبريز و جواب فارسي انجمن به آن درج شده است.


 اين تلگراف و بويژه خطابه‌ي تورکي دانش‌آموزان، داراي ارزش تاريخي فوق العاده‌اي است. زيرا دانش‌آموزان اورميه در هر دوي اين اسناد به يادگار مانده از دوره‌ي مشروطيت آزربايجان صراحتا هويت ملي تورک خود را ذکر و بر آن تاکيد کرده‌اند. اين در حالي است که در دوره‌ي مشروطيت در ميان نخبگان و روشنفکران و سياسيون و تحصيل‌کردگان مرکز و شرق آزربايجان، بر خلاف هويت مذهبي-اسلامي و هويت ايراني-فارسي که هويتهاي اصلي و مقبول و داراي پرستيژ بودند، هويت ملي تورک فرم نگرفته بود و خريداري نداشت. چنانچه در جواب انجمن ايالتي تبريز به دانش‌آموزان اورميه‌اي نيز، اشاره‌اي به هويت ملي تورک نمي‌شود.

مجد السلطنه در دو جا از حمايت و توجه مظفرالدين شاه قاجار به شعراي تورک (رشيد افشار ارومي، لعلي) سخن رانده است. اين تثبيت، با تورک‌گرائي معلوم مظفرالدين شاه همخوان است. مظفرالدين شاه قاجار، مانند مجد السلطنه افشار ارومي از نسل نخستين نخبگان تورک‌گرا درامپراطوری ممالک محروسه قاجار (که امروز ایران نام گذاری شده ) و آزربايجان بشمار مي‌رود.

Yorumlar