ميرزا احمدخان محسني دوغدو آبادي معروف به عمادالملک، رئيس معارف آزربایجان در دورهي سلطنت رضاشاه که بين سالهاي ۱۳۰۵- ۱۳۱۲شمسي (۱۹۲۶ــ۱۹۳۳ميلادي) هفت سال مقام رياست کل ادارهي معارف و اوقاف و صنايع مستظرفهي آزربايجان را بر عهده داشت، يکي از کساني است که براي نسلکشي زباني تورکي و امحاي زبان و مظاهر فرهنگي تورک از مدارس و مطبوعات و تئاترها و حتي محاورات روزمره در آزربايجان عناد سماجتگونهاي داشته است.
در کتاب «گذشته چراغ راه آینده است» جملهاي منسوب به وي بدين مضمون درج شده است: «هر کس که تورکي حرف ميزند، افسار الاغ به سر او بزنيد و او را به آخور ببنديد». در روايتي ديگر گفته ميشود که محسني «تکلم به فارسي را معادل حرف زدن مثل آدم» (و تکلم به تورکي را معادل حرف زدن مثل حيوان) شمرده است.
در دورهي حاکميت رضاشاه، فارسسازي تورکان و بويژه نسلکشي زباني تورکي از آزربايجان در راس اهداف استراتژيک دولت ايران بود و عاجليت تمام داشت. به همين سبب علاوه بر واليان آزربايجان، روساي ادارهي معارف آزربايجان هم از ميان فاناتيکترين و به لحاظ انساني- اخلاقي نازلترين عناصر ضد تورک اغلب فارس که کينه و نفرت عميق از زبان و هويت و فرهنگ تورک داشتند انتخاب ميشدند. از نمونههاي مشهور اينگونه افراد که ياد هر کدام با يک نوآوري نژادپرستانهي ضد تورکي در حافظهي تاريخ ثبت شده است «عبدالله مستوفي» والي آزربايجان (سرشماري تبريز را «خرشماري» خوانده است) و «حسن ذوقي» رئيس معارف آزربايجان بين ۱۹۴۰-۱۹۳۷ («صندوقهاي جريمه» براي تکلم به زبان تورکي در مدارس را باب کرده است) ميباشند.
در منابع ديگر هم به تورکستيزي احمد محسني اشاراتي شده است. از جمله م. ع. فرزانه در نوشتهاي بنام «چشمانداز انساني و دموکراتيک گونهي معلم و مربي اشکان آويشن در برخورد با مسئلهي همبستگي و الفت ملي» روايتي نقل ميکند که در آن محسني تکلم به فارسي را معادل حرف زدن مثل آدم (و لابد تکلم به تورکي را معادل حرف زدن مثل حيوان) شمرده است [ائديت شد]: «محسني در راستاي مبارزه با زبان تورکي علاقهي شديدي به تشکيل کنفرانسها و مجالس ديد و بازديد داشت و در اين باره آن چنان قاطع و سختگير بود که يکبار دستور داد علي منصور استاندار وقت را که تاخير ورود داشت به مجلس سخنراني راه ندهند.
ادارهي فرهنگ يک قهوهچي شوخ و خوشبرخورد به نام آقا مش حسين داشت که اغلب فرهنگيان او را دوست داشتند و سر به سرش مي گذاشتند. در يکي از اعياد نوروز که محسني طبق رسم همهساله در تالار آئينه، فرهنگيان را افتخار شرفيابي و عرض تبريک داده بود، آقا مش حسين سيني چائي را در تالار ميگرداند و طبق معمول به يکي متلک ميگفت و از آن يکي متلک ميشنفت. و البته همهي اين بگومگوها به تورکي انجام ميشد. محسني که مش حسين را زير نظر داشت، يک دفعه با صداي بلند، بطوري که حاضران اجلاس همه بشنوند، ميگويد: حسين، پسر تو اينهمه سال اينجا هستي، چهار کلمه فارسي ياد نگرفتي که مثل آدم حرف بزني؟ سکوتي بر جلسه مسلط ميشود و لحظهاي بعد آقا مش حسين سيني به دست و تبسم مليح در گوشهي لب با صداي رسا ميگويد: حضرت اشرف بشقين ها، خيلي بشقين ها (يعني به بخشين ها) شما چند سال است اينجا تشريف داري و خودتان هم ماشاالله، ماشاالله دوقتور پروفسور هستي، چهار کلمه تورکي ياد نگرفتي که مثل آدم حرف بزني، من با اين گرفتاري و پريشان خيالي چطور ميتوانم فارسي ياد بگيرم؟!»
کتاب «گذشته چراغ راه آينده است» منبع جملهي منسوب به احمد محسني را مقالهي «پيام به پيشهوري» به قلم نوشاد چاپ شده در روزنامهي کيهان، شمارهي ۸۶۳، مورخهي ۲۶ر۱۰ر۱۳۲۴ ذکر ميکند. «نوشاد» مذکور، «عبدالرحمن فرامرزی» از موسسين روزنامهي کيهان چاپ تهران است. مقالهي «پيام به پيشهوري» بعدها در ترکيب ۱۴۵ نوشته از وي در کتابي به نام «استاد فرامرزی و قضیهي آزربایجان» دوباره منتشر شده است.
عبدالرحمن فرامزي علي رغم آنکه يک لار و سنّي (و نه فارس و شيعه) بود، با اينهمه يک فارسگراي افراطي و نژادپرست ايراني و تورکستيز تمام عيار، به عبارت ديگر يک مانقورت لار بود. وي در لزوم ريشهکن کردن زبانهاي غير فارسي از ايران، از جمله زبان مادري و ملي خود لاري چنين مينويسد: «نگارندهي این سطور خود دارای یک لهجهي محلی هستم که مردم مرکز یا سایر شهرستانهای ایران آن را نخواهند فهمید. آن لهجه لارستانی است.
ولی اگر امروز کسی با زبان لاری ورقهای چاپ کند او را خائن میدانم! اتفاقاً وقتی هم مقالهای در این موضوع نوشته و پیشنهاد کرده بودم که مردم باسواد و روشنفکر هر شهرستان یا ناحیهای بکوشند زبانهای محلی را از بین برده و حتی در خانوادهي خود نیز با زبان مرکزی یا فصیح صحبت کنند… بزرگترین شیرازهي وحدت یک ملت، وحدت زبان آن ملت است و کسانی که در نقاط دوردست کشور از ضعف حکومت مرکزی استفاده کرده، برای اجرای هوای نفس یا گول زدن مردم بیسواد دست به چنین کاری میزنند، بدانند که به خود و خانوادهي خود، به افتخارات آباء و اجداد و به عظمت کشور خویش خیانت میکنند»
مدارج علمي و لياقتهاي بروکراتيک احمد محسني مسالهدار هستند. معلوم نيست فراگيري طب در تهران که وي با استناد به آن در تهران طبابت ميکرد در يک موسسهي صلاحيتدار و با دريافت پاياننامه و درجهي دکتراي پزشکي بوده و يا در آن سالها وي يک حکيم تجربي بدون تحصيلات رسمي شمرده ميشد.
گفتههاي محسني به عنوان رئيس ادارهي معارف در بارهي افسار زدن به کودکان تورک و بستن آنها به آخور، و فارسي را زبان آدم و در نتيجه تورکيگوئي تورکان را عملي مغاير با آدميت ناميدن، بسيار فراتر از دريدگي و شونيسم زباني، بلکه مصداق ادبيات نفرت و نژادپرستي سيستماتيک و نهادينهاند.
اقدامات و اجرائيات وي به ويژه در توسعهي مدارس فارسيزبان در آزربايجان اتنيک - تورکائلي و ديگر مناطق تورکنشين، به موازات ممنوع ساختن تحصيل و تعليم و تعلم به زبان تورکي، مصداق نسلکشي زباني و نسلکشي بر عليه ملت تورک اند. البته نژادپرستاني مانند احمد محسني نميتوانند درک کنند آنچه يک مدرسه را تبديل به آخور ميکند، نه سخن گفتن کودکان تورک به زبان خودشان تورکي در آن، بلکه تحميل زبان بيگانهي فارسي بر آنها در آن مدارس است. اينکه اسناد و منابع تاريخي مربوط به اين رفتارهاي نژادپرستانه و جانيانه در ايران منتشر نميشوند و در منابع فارسي، مثلاً در بيوگرافي احمد محسني اشاراتي به جنايات فرهنگي وي بر عليه ملت تورک نميشود، همه دليل بر آنند که نخبگان فارس مسئول، بلکه شريک جرم در جنايت نسلکشي زباني و نسلکشي بر عليه ملت تورک در ايران ميباشند.
حکايتهاي شهربانو:
سخن از زبان مادري به ميان آمد، بياختيار ياد خانم معلم و قلک سفالياش افتادم ... هر کسي که اشتباه ميکرد و کلمهاي به زبان مادري (ترکي) ادا ميکرد، ميبايست يک ريال داخل قلک بياندازد. مگر بچهي آن وقتها چقدر پول توجيبي ميگرفت که يک ريالش را هم توي قلک خانم معلم بياندازد؟ با يک ريال ميتوانستيم مداد يا مدادتراش يا پاککن و دفتر بيست برگي کوچک بخريم. انصاف نبود که به گناه نکرده مجازات شويم.
نويسنده: شهربانو باقرموسوي(حکايتهاي شهربانو-زن متولد ماکو) - پنجشنبه ٢ اسفند ۱۳۸٦
Yorumlar