فدرالیسم تجربه ای که نه تنها در آزربایجان بلکه در کل جهان شکست خورده!



 بعضی از سیاستمداران در جهان امروز, آلترناتیوی که برای حل مسئله ملی ارائه داده و در مقابل مقوله استقلال خواهی ملل قرار میدهند ،مقوله فدرالیسم است.

پدیده فدرالیسم هرچند تلاش در قدرت نمائی مقابل سیل عظیم استقلال خواهی ملی ملل مستعمره دارد، ولی هم از نظر علمی و تئوری، هم از نظر عملی و سیاسی و هم از نگاه تاریخی شکست خورده است.
در چند سال اخیر,مخصوصاً ماه گذشته ، مکررا کلمات “فدرالیسم"ویا" ایران فدرال " را از طرف پان ایرانیستها، نئوپان ایرانیستهای آزربایجانی تبار ،جریانات سراسری ایرانگرا و حتی از زبان سران جمهوری اسلامی هم به شکل‌های مختلف میشنویم.
واقعا چرا؟چه اتفاقی افتاده که همه این دشمنان قسم خورده ملت آزربایجان، یکباره به فکر استفاده از گفتمان فدرالیسم افتاده اند؟
آیا فدرالیسم قدرت حل مشکلات ملی و اتنیکی ملل غیر ایرانیک و غیر فارس در جغرافیای ایران را دارد؟
آیا تضمینی برای احقاق حقوق ملل در آینده ایران فدرال است؟
آیا ایران پتانسیل و ظرفیت فدرال شدن را دارد؟
اصلا فدرال و فدرالیسم چیست؟
فرق فدراسیون با کنفدراسیون در کجاست؟
قبل از جواب به سوالها بهتر است در مقدمه به معنی دو کلمه مجزا اما مترادف "دولت" و " حاکمیت " اشاره کوتاهی داشته باشیم . در ادبیات سیاسی ایران معنی اصطلاحات "دولت و حاکمیت" بمانند هزاران اصطلاح سیاسی و واژه های حقوقی ، بطور واژگونه و غلط تعریف و تفهیم میشود.
در علوم سیاسی و حقوق بين المللی،و همچنین در تعریف اداره کشورهای دموکراتیک، واژه دولت زیربنایی ترین سیستم سیاسی و دارای پایه های ساختاری حفظ ارزش‌ها و منافع ملی را تشکیل میدهد که حاکمیت و حکومتها ،بطور دوره ای آن دولت را اداره میکنند.
با توجه به نوع ایدولوژیکی و ساختار دولت‌ها ، حاکمیتهای مختلفی میتواند بوجود آید.برای مثال سیستم دولت پادشاهی مشروطه با سیستم دولتی جمهوری متفاوت بوده در نتیجه نوع حکومت و اختیارات امور هم با تغییر سیستم‌ها و از کشور به کشور فرق هایی دارد‌.
تعریف سیستم دولت و حکومت در علوم سیاسی تورک و دولتمداری کشورهای تورک هم به همین گونه است.
مثلا در یک قرن گذشته، دولت جمهوری ترکیه را حاکمیت های مختلف اداره کرده اند. امروز این حاکمیت را حزب عدالت و توسعه و حزب حرکت ملی گرا مشترکا تشکیل داده و دولت ترکیه را اداره می‌کنند. در انتخابات آتی می‌تواند حزب های دیگری برنده انتخابات شده و حکومت جدید دیگری در سیستم دولت ترکیه برپا شود.حاکمیتها قابل تغییر است ولی دولت‌ها و سیستم دولتمداری ثابت می‌ماند.مگراینکه با انقلاب سیستم دولت ها دستخوش تغییر شود.
اما در ادبیات سیاسی و همچنین علوم سیاسی و دانشگاهی ایران میبینیم که بجای اصطلاح حکومت از اصطلاح دولت استفاده میشود و بلعکس .
برای همین است که امروز ملت اگاه آزربایجان منطبق بر قوانین حقوق بشری و اساسهای دموکراتیک جامعه جهانی صریحا اعلام میکند که آزربایجان نیاز به دولت مستقل دارد نه حکومت آزربایجان در داخل دولت ایران.
حال با این توضیح کوتاه ، به ماهیت و معانی فدرالیسم و همینطور به تجربه های جهانی بدست آمده از فدرالیسم نگاهی بیاندازیم.
فدرالیسم یک مفهوم سیاسی، از ریشه لاتین فویْدوس یا فدرتینLe foedu به معنای قرارداد یا توافق و گاهی به معنی پیمان و منشور است .
اصطلاح فدرالیسم در علم سیاست برای توصیف یک سیستم دولتی و حکومتی به کار می‌رود .
اگر به هرم قدرت دولتهای فدرال بنگریم میبینیم که حاکمیتها در ساختار دولت فدرال بر روی دولت مرکزی بنا می‌شوند.
حاکمیت فدرال خود به دو نوع اساسی تقسیم میشود
انواع حکومتهای فدرال عبارتنداز :
۱)فدرال جغرافیای_ملی
۲)فدرال اتنیکی مللی
دسته اول فدرالیسم ملی جغرافیایی,حکومتهای فدرالی هستند که مبنای آن، تقسیم جغرافیایی یک ملت واحد است و تقسیمات ملی‌ – اتنیکی و ملیتی، ملل دیگر را در نظر نمی‌گیرند.
بسیاری از دولتهای فدرال و حاکمیتهای منطقه ای آنها مانند استرالیا ،امریکا، هلند و آلمان جزو این گروه هستند.
به این گروه از دولتهای فدرال که از یک ملت و ملیت واحد و یکسان میباشند، دولتهای فدرال "جغرافیای-ملی‌ "گفته می‌شود.در فدرالیسم جغرافیایی روی واحدهای این نوع فدرال اسامی گوناگونی مانند واحدهای ایالتی، استانی ، ولایتی و غیره گذاشته اند.
در واقع این دولت‌ها از ادغام واحدهایی یکسان درست شده‌اند که از قبل به صورت مستقل وجود داشتند.یا اینکه علت بوجود آمدن این دولتهای فدرال، متحد کردن مردمی از یک ملت واحد میباشد که در واحدهای متفاوت انظباتی غیرمتفق و غیر متحد زندگی می‌کردند ولی از زبان یا فرهنگ و یا دین مشترک بهره می‌بردند.دولتهای فدرال جغرافیای گاهی در قالبهای اقتصادی و یا گاهی قالبهای انظباتی و سیاسی از سیستم فدرالیسم بهره میبرند.
این نوع روش اداری برای کشورهای تک ملیتی و بزرگ بسیار مفید بوده است.
دسته دوم فدرال، فدرالیسم ملی اتنیکی است: این نوع فدرال نه تنها تفاوت‌های ملی‌- اتنیکی را به رسمیت می‌شناسند، بلکه این تفاوت‌ها را در ایدئولوژی و مبانی دولت خود لحاظ می‌کند.
این گونه دولتهای فدرال را دولتهای فدرال ملی-اتنیکی‌ می‌نامند.
دولتهای فدرال اتیوپی-هند - بلژیک – اسپانیا – بریتانیا و کانادا نمونه‌هایی از این سیستم فدرالیسم اتنیکی و مللی هستند.
در این نوع فدرال، ممالک و ملل یک حکومت محلی و مجلس خودگردان دارند که در چهارچوب دولت مرکزی موجودیت خود را ادامه می‌دهند.
نام واحد های آنها، مملکت ها و یا جمهوری های خودگردانی (territorial autonomy) است.

فدرالیسم اتنیکی در جهان امروز با یک شیوه اداره شناخته میشود .
روش اداره فدرالیسم شکل نابرابری از حاکمیت و تقسیم قدرت بین اتنیکها (Asymtric)است که حتی در دموکراتیکترین کشورهای غربی یک ملت از دیگر ملتها از استقلال درونی و قدرت مرکزی بیشتری برخوردار است‌. سیستم فدرال در کشورهایی مانند کانادا،بریتانیا ،هند،روسیه، اسپانیا مصداق چنین فدرالیسمی هستند.

علت این نابرابری در تاریخ برپایی فدرالیسم و در ساختار سیستم فدرالیسم نهفته است.

اگر به کشورهای فدرال اتنیکی نگاهی بیاندازیم خواهیم با وجود تقسیم قدرت باز یک ملت حاکم، قدرت مرکزی را در دست گرفته و استقلال و قدرت بیشتری دارد. این ملت حاکم در طول تاریخ، ملتهای دیگر را استعمار و آسیمله کرده و امروز سیستم فدرالیسم را نه برای اعاده حقوق ملی ملل تحت ستم ، بلکه بخاطر روبرو شدنش با مقاومت ملتهای تحت مستعمره مجبورا و یا در ظاهر قبول کرده و برای ادامه استعمار و حفظ تمامیت سلطه ارضی ملت حاکم، مجبور به ایجاد دولت فدرالیسم شده اند.

یعنی تاریخا قبول شدن ایده فدرالیسم درکشورهای فدرال امروز ربطی به“حق استقلال ملی ملل ” و یا حقوق ملی ملل نداشته و ندارد و نتوانسته اند با دولت فدرال مشکل ملی اتنیکها را حل کنند.
گرچه عملا امروز سیستم فدرالیسم یک مکانیزم شکست خورده در سطح جهانی است ولی اخیرا میبینیم بعضی ها اصرار دارند این نسخه شکست خورده را برای فردای آزربایجان جنوبی بچینند.
اما جالب است که همین حضرات نسخه پیچ،حتی در تبلیغ فدرالیسم خودشان نوع فدرالیسم را برای آزربایجان و ملل دیگر غلط تعریف میکنند، و سعی دارند زیر نام فدرالیسم ملل را فریب دهند.پان ایرانیست‌های که فدرالیسم را تبلیغ میکنند، ناصادقانه برای ملل غیر فارس ، نمونه های فدرالیسم جغرافیایی همچون آلمان تک ملیتی را نمونه ایران آینده نشان میدهند.یا نمونه سوئیس کنفدراسیون که ربطی به فدرالیسم ندارد.
انها علانا و عملا فدرالیسم را نه برای اعاده حقوق ملی ملل، بلکه برای حفظ تمامیت ارضی ایران و حفظ سلطه گری ایرانی در وطن ملل غیر ایرانی همچون آزربایجان جنوبی تبلیغ میکنند.
با اینکه فدرالیسم جغرافیایی اصلا موضوع آزربایجان و ملل غیر ایرانیک و غیر فارس در ایران نیست ولیکن خود نسخه فدرالیسم اتنیکی-ملی علاوه بر آزربایجان در سطح جهانی و در کشورهای دموکراتیک و در دنیای مدرن هم سیستمی شکست خورده‌ای است .
از نظر تاریخ جهانی،متلاشی شدن دیروز فدرالیسم ملی در اتحاد جماهیر شوروی و یوگسلاوی و همچنین استقلال طلبی امروز فالامانها در بلژیک فدرال- استقلال طلبی کِبک در کانادا، -اسکاتلند، ولز و ایرلند شمالی در بریتانیا،- استقلال طلبی کشمیریها و تامیل نادوها و سیکهای پنجاب در هندوستان، -چچنی‌ها در روسیه_کاتالان ها در اسپانیا نمونه هایی کوچک از ضعف سیستم فدرالیسم اتنیکی در حل مسئله ملی در سطح جهانی بوده و حتی در کشورهای دموکراتیک و پیشرفته فدرالیسم از حل مشكلات ملل عاجز است.

برای همین است که از نظر سیاستمداران جهان فدرالیسم اتنیکی تجربه ای است که در کل جهان شکست خورده و قادر نیست دردهای ملی ملل را معالجه کند بلکه فدرالیسم مسکنی است که دردهای ملی ملیتها را برای مدتی تسکین میدهد .
جالب است که اشاره کنیم همه فدرالیستهای کشورهای دموکراتیک امروز استقلال طلب شده اند.
بد نیست بدانیم که رهبری #استقلال طلبان کاتالونیا, باسک, اسلواکی, #کردستان عراق, بوسنیا, کوزوو و ... همه زمانی فدرالیست بودند اما درجریان مبارزه دریافتند که تنها استقلال کامل منافع ملیشان را تامین می کند.
 وقتی به آمارهای جهانی چشم می اندازیم میبینیم که که در سی سال گذشته بیش از ۷۰%کشورهای استقلال یافته از کشورهای فدرال جدا شده و ۳۰% مابقی از اشغال کشورهای دیگر استقلال یافته ا‌ند.


قبل از پرداختن به ضعفهای اساسی و سیاسی سیستم فدرالیسم، لازم است كه به یک نکته مهم اشاره شود.آن نکته فرق بین فدراليسم (فدراسيون) با كنفدراليسم (كنفدراسيون) است.
همانطور که اشاره کردیم بعضی از پان ایرانیست ها به غلط و به عمد فدرالیسم جغرافیایی را بجای فدراليسم اتنیکی نمونه نشان میدهند ،بعضی از پان ایرانیستها هم برای فریب ملل نمونه های کنفدراسیون را بجای فدرالیسم تبلیغ میکنند.
از نظر حقوق بين المللي در كنفدراسيون ملتها و دولتهای مستقل ، برای منافع ملی یکسانشان باهم متفق شده و پیمان بسته اند.آنها بهنگام ایجاد کنفدراسیون استقلال ملی و دولت مستقل خود را از دست نمیدهند .

در حاليكه در فدراليسم و فدراسیون هیچ ملت و اتنیکی حق داشتن دولت ملی و مستقل را ندارد بلکه یک حاکمیت محلی زیر دولت مرکزی و یا در بهترین حال یک حاکمیت محلی زیر دولت مشترک را داراست که اختیارات در بسیاری امور ملی خود را ندارد.
برخلاف تبلیغات ایرانیها، سوئیس یک فدراسیون و فدرال نیست بلکه کنفدراسیون میباشد که این کنفدراسیون در سال ۱۲۹۱ میلادی تاسیس شد و در سال ۱۸۱۵ میلادی به شکل مدرن آن در آمد. این کنفدراسیون به مفهوم مدرن غربی یک کشور یا یک ملت واحد نیست و در طول تاریخ هیچ موقع هم از در طرف یکی از ملل عضو برای یکسان سازی ۳ ملت تشکیل دهنده دیگر اقدامی نشده است.
 نمونه کنفدراسیون دیگر در سطح بزرگتر و ساده تر اتحادیه اروپا میباشد که هیچ یک از کشورهای اروپایی عضو، دولت مستقل خود ، ارتش ملی خود ، زبان ملی خود ، سیاست خارجی و داخلی خود را فدای اتحادیه اروپا نکرده اند، فقط بعلت نیازهای مشترک اقتصادی ، بخاطر منافع مشترک در سیاستهای بانکی و گمرکی و همچنین بعلت داشتن ضرورت یکسان در امنیت انرژی و امنیت ملی باهم متحد و متفق شده اند. 

با اینکه همه کشورهای های عضو اتحادیه اروپا ، منافع اتحادیه را تامین میکنند ولی قبل از آن به منافع ملی خویش را بر منافع اتحادیه ارجحیت میدهند.در این نوع کنفدراسیون هر عضو اتحادیه مانند بریتانیا میتوانند از این اتحادیه براحتی جدا شود .
حال نگاهی به ضعفهای اساسی و سیاسی فدرالیسم اتنیکی-ملی بیاندازیم علت ناموفق شدن فدرالیسم در آزربایجان را برررسی کنیم:
امروز با توجه به اهمیت ژئوپلیتیکی آزربایجان ، وضعیت اضطراری هویت ملی ملت تورک ، با نگاه به وضعیت وخیم طبیعت و معیشت ملت آزربایجان ،و همچنین با در نظر گرفتن تجربه تاریخی آزربایجان، میبینیم که سیستم فدرالیسم در خوشبینانه ترین سناریو و با دموکراتیکترین اساسها و در بهترین فرمش، قادر به حل معضلات اساسی و دردهای ملی آزربایجان جنوبی نخواهد بود.
بزرگترین ضعف در سیستم سیاسی فدرالیسم چندین ملیتی این است که مهمترین صلاحیتها، ارگانها و اختیارات در حیطه اراده دولت مرکزی قرار میگیرند و هیچ قدرت تضمینی برای حفظ حقوق ملی ملل وجود ندارد.
خلاصه این صلاحیتها و اختیارات اساسی شامل مواردی زیر میباشند:
۱ - نداشتن اختیار در امور مربوط به سیاست خارجی يعني عدم موجودیت وزارت خارجه و نبود قدرت مقابله با متجاوزین خارجی یا مقابله با تجاوز ملت همسایه و همچنین محروم شدن از داشتن و طراحی سیاستهای خارجی بر اساس منافع ملی ملل

۲ -نداشتن اختیار در امور دفاعی ، یعنی نداشتن وزارت دفاع و نداشتن نیروهای نظامی زمینی، هوائی، دریایی، همچنین محرومیت از داشتن کارخانه‌های تسلیحاتی و در نتیجه نداشتن قدرت مقابله در مقابله تهدید های ملی

۳ - محرومیت در امور اقتصاد خارجی، عدم اختیار در برنامه ریزی دراز مدت اقتصادی ، ناکام ماندن از سیاستهای اقتصادی بین المللی و بین جمهوریها و نداشتن اختیارات در سیاستهای پولی وسرمایه‌های مالی و بانکی

۴- نداشتن امور استخباراتی و اطلاعاتی و چنین موسسات امنیتی که بعنوان بزرگترین ضعف در امنیت ملی یک ملت است

۵ - نداشتن سیاست و اختیارات برای حفظ محیط زیستی و بحران‌های منطقه ای همچون سیل ، بی آبی ، آفت‌های طبیعی
۶ – نداشتن اختیارات گمرک و نداشتن نظارت در گردش سرمایه های تجارتی و همچنین نداشتن اختیارات در امور راه وترابری داخلی و خارجی و بین‌المللی و نیز محرومیت از پروژه های جهانی ترانزیتی و گذر انرژی

۷ –نداشتن اختیارات بر سرمایه های ملی و ثروت‌های ملی همچنین اجبار به تقسیم سرمایه ها و ثروت‌های ملی با ملل دیگر.

۸-نداشتن قدرت مقابله با حملات آسیملاسیون فرهنگی و هویتی ،ضعیف شدن در مقابل جنگهای تبلیغاتی و روانی از طرف ملت حاکم

۹-نداشتن اختیار در تعیین مرزها و حدودهای ملی ، نداشتن قدرت دفاع حفاظت از تجاوز به مملکت و یا کنترل ترکیب جمعیتی و حفظ تمامیت ارضی وطن

 ۱۰)نداشتن اختیارات در امور پستی و تلگراف , محروم شدن از کنترل مخابرات و تکنولوژی مدرن ارتباطاتی.
موارد نامبرده بخصوص امور دفاعی ونیروهای مسلح و دفاعی کشور، اقتصادخارجی کلان ، سیاست پولی و بانک مرکزی ، امور مالی _ مالیاتی کشور و سیاست خارجی اساسی‌ترین و مهمترین ارگان و پایه‌های هردولت و تضمین حاکمیت یک ملت هستند. سلب این اختیارات و صلاحیتها ازملت تورک معنایی جز سلب حقوق حاکمیت و حق دولتمداری از ملت تورک را ندارد.
 با فرض برآمدن سیستم فدرال در جغرافیای باسمه ای و چندین ملیتی ایران ، پارلمان و دولت مركزي ايران بر همه امور كلي كشوراز جمله ارتش، اقتصاد كلان، ذخاير ارضي و سرمایه های انسانی، سياست و روابط بين المللي، پروژه هاي كلان، آموزش عالي و بسياري از موارد ديگر نظارت و قدرت اجرايي خواهد داشت.
یعنی در بهترین نوع یک سيستم فدرال در ایران، فقط بخش کوچک از قدرت اجرايي سه قوه مجريه، مقننه و قضايي به ايالاتها منتقل خواهد شد؛ يعني قدرت محلی بصورت محدود و کنترل شده تقسيم خواهد شد نه بطور مساوی
 در ایران قدرت دولت هر چقدر تمرکززدایی شود باز دولت مرکزی ايران به اندازه داشتن قدرت سرکوب و نابودی متمرکز خواهد ماند !
 به عبارت دیگر زیر نام فریبنده "تقسیم قدرت"،سپردن اختیارت حیاتی ذکر شده آذربایجانیها بدست ایرانیها و دولت ایران، ملت تورک را به سطحی نازلتر میراند .
زیرا دولت ایران میتواند همانند سال ۱۳۲۵ توسط همان اختیارات نامبرده، ایالات فدرال را زیر نفوذ وکنترل خود گرفته و هر زمان اراده کند آنها را مانند، جمهوریهای سابق یوگسلاوی، فلسطین خودمختار در کناره غربی رود اردون و غزا، حکومت ملی آزربایجان در ۱۳۲۴و غیره رابه خاک و خون بکشد و یا با شیوهای مسالمت آمیز و با توسل به توانمندیها و صلاحیتهای اقتصادی، مالی و پولی ایالات و جمهوریهای فدرال را به شیو ه‌های خشن و غیر خشن تحت کنترل خود درآورد.
ویل کیملیکا، Kymlicka, Will فیلسوف سیاسی کانادایی، استاد فلسفه در دانشگاه کوئینز می‌گوید فدرالیسم چندملیتی گاهی روابط بین گروه‌های اتنیکی را سیاسی‌تر و تیره تر از قبل کرده، و اعضای گرو‌ه‌های ملیتها را بیش از قبل حساس و مستعد سوءتفاهم و بدفهمی نسبت به یکدیگر کرده احتمال جنگ را میافزاید.
اگر ملل قبلا مشکلات اتنیکی داشته اند سیستم فدرالیسم آنرا تشدید و تحریک میکند. کیملیکا صریحا می‌گوید فدرالیسم چندملیتی احتمال جدایی را نه تنها بیشتر از قبل افزایش می‌دهد، و میل جدایی را از دستور کار سیاسی احزاب در نظام‌های دموکراتیک خارج نمی‌کند، بلکه آزادانه تر ، جدایی طلبان در تلویزیون و رسانه‌ها و روزنامه‌ها حضور خواهند داشت و آزادانه برای ورود به نهادهای انتخابی دولت و پارلمان رقابت می‌كنند تا به هر طریق به استقلال ملی برسند.و این عمل تنش را بین دو ملت حاکم و خودمختار به حد جنگ داخلی تشدید می‌کند.
یعنی فدرالیسم چند ملیتی «مسئله جدایی» (the problem of secession) را حل نکرده است، فقط مسله استقلال را برای مدتی یا حداکثر چند دهه آنرا به تاخیر میاندازد اما حرکت استقلال خواهان را نه تنها ضعیف نمیکند آن حرکت سیاسی را رادیکالتر هم میکند. ملت حاکم را تحریک میکند تا همه امکانات سیاسی و تبلیغاتی و حتی نظامی خود را بکار بگیرد تا حاکمیت خود در منطقه ملت خود مختار از دست ندهد.کیمیلکا میگوید تنها پارامتر مهم در موفقیت نسبی و اندک فدرالیسم در کشورهای چندملیتی در غرب را وجود نهادی همچون ناتو و کنفدراسیون اتحادیه اروپا میباشد و موفقیت تنها کشور سوئیس را در وجود قرارداد بیطرفی جهانی ، مقر شدن سازمان ملل و قدمت کنفدراسيون ۴۰۰ ساله میداند نه دولت فدرال ."
طبق آمار تاریخی در ۹۰٪کشورهای فدرال، تعیین مرزها در بین ملل همیشه دچار اختلاف،خونریزی، اشغال و غصب بوده است .برای همین است که در جهان امروز هیچ فدرال طلبی در هیچ کجای جهان نمی تواند ادعا کند که فدرالیسم قدرت، توان و ظرفیت تحقق این حقوق ملی ملل ستمدیده و تحت استعمار خود را داشته باشد و اختلافها را عمیقتر میکند..
در صد سال گذشته دولت ایران با سیاست‌های تجزیه وطن ملتها ،با سیاستهای از بین بردن ترکیب جمعیتی اتنیکها و ملتها ، با سیاست‌های فارسیزه و ایرانیزه کردن هویت و وطن ملل ،با سیاست‌های مهاجرت‌های اجباری زمینه هر گونه اختلاف و اشغال را بین ملل آماده‌ کرده است.
بعنوان مثال یکی از سناریوهای محتمل حاضر شده در ایران فدرال این است که دولت ایران میتوانددر یک سیستم فدرال ایرانی، همانند مسله خونین قاراباغ در فدرال شوروی سابق، ملل را به جان هم بیاندازد و یا به بهانه تامین امنیت ملی و یا به بهانه جلوگیری از جنگ داخلی که خودش افروخته ،اختیارات ملی یک ملتی را سلب کند و وطنش را دوباره اشغال کند.
یا در بهترین حالت دولت مرکزی میتواند با هزینه های هنگفتش آسیمیلاسیون را به شیوه دیگر به پیش ببرد .بعنوان مثال حتی اگر در مناطق مختلف غیر فارس مدارس بصورت آموزش به زبان مادری باشد باز مرکز قادر است با حملات تبلیغاتی و شیوه های جنگ روانی، جوانان ملل را فریب داده و به استعمار خود ادامه دهد مشکلات ناشی از آسیملاسیون جوانان اسکاتلند و ایرلند شمالی در مقابل تبليغات انگلیس نمونه بارز این موضوع است.
یعنی در بهترین حال میبینیم که فدرالیسم طبل توخالیست که زخم ستمهای ملی را معالجه نمیکند فقط درد و زخم ستمهای ملی را برای چند سال تسکین میدهد.
حال اگر بخواهیم این ضعفها را در مورد آزربایجان مورد بررسی قرار داده به تاریخ صد ساله آزربایجان نگاه کنیم میبینیم که دلیل اصلی استقلالخواهی اکثریت بزرگی از فعالین حرکت ملی آزربایجان حداقل۵ دلیل اساسی است.
,دلیل اول ضعفهای اساسی وو ده محرومیت و محدودیت های ملی در سیستم فدرالیسم است که بالا ذکر شد و هیچ مطابقت با منافع ملی ملت تورک آزربایجان ندارد.

دلیل دوم آزربایجانیها، عقب ماندگی مفرط سیاسیون ایرانی ،غیر دموکراتیک بودن جامعه ایرانی ، آریایی محور بودن و اعتقادات فاشیزم در ایرانیان است


دلیل سوم عدم وجود طرف مذاکره قابل اعتماد و نداشتن هیچگونه تضمین برای اجرای فدرالیسم است ملت تورک آزربایجان, تجربیات تلخ تاریخی آزربایجان از فدرالیسم است آزربایجان ۲ بار فدرالیسم اتنیکی و یکبار فدرالیسم جغرافیایی را تجربه کرده و هر ۳ بار با شکست سنگین مواجه شده و هر بار ۵۰ سال آزربایجان را عقب برگردانده است.
دلیل چهارم منافع ملی آزربایجانیها است که حکم میکند که هرچه زودتر به جرگه کشورهای مستقل بپیوندند.
تنها استقلال کامل و تمام عیار آزربایجان است که میتواند منافع ملی ملت تورک آزربایجان، تمامیت ارضی آزربایجان، آینده مطمن و رهایی کامل نسل های آینده آزربایجان را تأمین کند.
دلیل پنجم خواست همپا شدن آزربایجان با دنیای مدرن و جوامع دموکراتیک و موفق است آزربایجان به حد کافی در این زمان مستعمرگی صد ساله، هزینه های انسانی و ملی سنگینی را متحمل شده است. 



اگرآزربایجان به فکر آزادی مطلق و بدون " اما و اگر" است ! باید کشورهای دموکراتیک موفق را الگو خود قرار دهد و امروز همه این کشورهای موفق در واقع کشورهای مستقل با دولت ملی و دموکراتیک هستند.



حال سوال اینجاست ! چرا اخیرا برخی منفعت طلبان آزربایجان همصدا با فاشیستان پارصی ناگهان دریافته اند که گویا فدرال خواهی و دموکراسی در کشور موسوم به ایران در حال گسترش و شکل گیریست!؟


ملت آزربایجان از نظر تاریخی، دولت حاکم شده پهلوی بر ممالک محروسه قاجار، قانون ایالتی و ولایتی مشروطه و اصل ۹۰ تا نود سوم را ، دولت حاکم جمهوری اسلامی اصل پانزده و نوزده قانون اساسی را بیاد دارد ملت تورک پیمانها و قرارهای ما بین دولت پهلوی ایران با جمهوری خودمختار و دمکراتیک آذربایجان را که کم وبیش در راستای منافع ملی آذربایجان بودند و ایرانیان زیرپا گذاشته اند را به یاد دارد و حتی در حافظه تاریخی ملت تورک نقض قرادادهای ما بین تهران و تبریز در سال ۱۳۲۵، حمله دولت فاشیست ایران به جمهوری خود مختارآذربایجان به رهبری پیشه وری و همچنین فجایع و قتل عام دهها هزار تورک، سرنگون کردنحکومت نیمه مستقل و خودمختار آذربایجان به کمک غرب ثبت شده است.


آیا با این تاریخ و تجربه تلخ میشود گفت طرف مقابل آزربایجان قابل اعتماد است ؟آیا آزربایجانی باید همان راه شکست خورده فدرالیسم را برای بار چهارم طی کند؟


آیا اصلا کشور موسوم به ایران ظرفیت دموکراسی و فدرالیسم را دارد که بخاطرش خون داده شود؟
هر دانش آموز دبیرستانی هم میداند که در کشور باسمه ای ایران ظرفیت نهادینه شدن دموکراسی همچو بریتانیا ، کانادا وجود ندارد .
بر کسی هم پوشیده نیست که وقتی از هویت ایرانی صحبت میشود مقصود ملیت ، تاریخ ، زبان پیشینه‌ای یا همان فارسهاست که با نام ایرانی خلط کرده اند. از کودتای انقلاب مشروطه تا بدین روز فارسها زیر هویت مجعول ملت ایرانی استتار کرده و به بهانه اتحاد هویت جعلی ایرانی و تاریخ جعلی ایرانی را بر ملل تحمیل کرده‌‌اند.

یعنی اگر به ساختار سیستم ایران با دقت نگاه کنیم ، میبینیم که خود موجودیت ایران واصل هویت ایرانیت تضاد با دموکراسی دارد و ایران نه تنها پتانسیل فدرالیسم را ندارد بلکه ساختار هویت ایرانی باید ابتدایی ترین اصول دموکراسی و حقوق ملل را نابود و محو کند تا به حيات خود ادامه دهد‌.


اولین شرط دموکراسی در ایران ,شناختن و رسمیت دادن به موجودیت ملتها آن طور که خود ملتها خودشان را می‌شناسند و معرفی میکنند، میباشد .

 برای این امر،هم ایرانیان در اولین قدم باید از انکار هویت مجعول و نامفهوم "ملت ایرانی" آغاز کنند و در قدم دوم بارسمیت دادن به هویت ، ملیت و تاریخ ملتهای تورک ، عرب ، تورکمن، بلوچ و غیره باید دست‌کم ۵ ملیت و ملت را بجای ملت ایران و هویت ملت ایرانی جایگزین کنند.


بعنوان مثال در مورد ملت تورک آزربایجان ، باید واژه های جعلی مانند" اقوام و قوم" "؛"آذری"؛"ترکزبان"؛"ترکتبار"؛"ترکنشین"؛"زبان محلی یا قومی"؛"گویش قومی"؛"موسیقی محلی یا قومی "؛ و غیره را دور ریخته و استفاده علمی و مخاطب گرفتن درست ملت تورک آزربایجان را آغاز کنند و آزربایجانی ها را "نه بعنوان "قوم"بلکه بعنوان ملت به رسمیت بشناسند همانطور که در سازمان ملل و در تمامی کشورهای دموکراتیک، ملت آزربایجان بعنوان ملت کامل شناخته می‌شود .


دومین شرط برای ایرانیان ، نفی تمامیت ارضی ایران و رد مالکیت بر تمام ایران توسط ایرانیکها و فارسی زبانهاست .
ایرانیها نه تنها باید با برسمیت شناختن تمامیت ارضی همه وطنهای ملل غیر ایرانیک و غیر فارس همچون آزربایجان جنوبی، بلوچستان غربی، الاحواز العربیه ، تورکمنستان جنوبي ( تورکمن صحرا) و قشقایی یورد یک تعریف جدید از نام و سیستم دولتی جغرافیای ایران را ارائه دهند بلکه همه تحریفها و تجزیه های اراضی اتنیکها که طی ۱۰۰ سال دولتمداری ایرانی مرتکب شده و در نتیجه امروز منجر به اختلافهای اتنیکی شده را به گردن بگیرند.


سومین شرط به تضمین در رسمیت شناختن ملل و حق تعیین سرنوشت ملت‌هاست. یعنی‌ ایرانیها حتی در سیستم فدرال باید به حق استقلال خواهی‌ ملت‌ها احترام گذارند و این اصل را بعنوان تعهد به سازمان ملل دهند .چون هماتطور که اشاره کردیم ایرانیان به هیچ تعهد و یا عهدنامه و یا قرارداد دو طرفه با ملل اسیر در ايران عمل نکرده و نخواهند کرد.تجربه های تاریخی و علائم موجودیت نژاد پرستی در ایران نشان می‌دهد که این شروط قابل پذیرش و اجرا از طرف فارسها و ایرانیکها نیست و هیچ موقه هم نخواهد شد.

حتی بر فرض دموکراتیزه شدن معجزه واری ایرانیها( که امری نشدنیست) باز میبینیم در میدان عمل و در صداقت هم فدرالیست‌ها جز شعار دادن ، هیچ‌گونه برنامه دولتی و عملی برای گذار از سیستم متمرکز به یک سیستم غیر‌متمرکز فدرالی ارائه نداده‌اند.چون هدف آنها فدرالیسم و حقوق ملل نیست بلکه هدف فریب ملل زیرنام فدرالیسم هست.


از طرف دیگر در عمل و سخن,غیر حرفه‌ای و غیر سیاسی و ناصادق بودن فدرال طلبان آزربایجانی تبار هم نشان می‌دهد تنها استراتژی آنها حفظ تمامیت ارضی ایران و فریب دادن ملت تورک آزربایجان است و نه بازپس‌گیری حقوق ملی آزربایجان!


اگر دقت کنیم فدرالیستهای آزربایجانی تبار هم همانند شونیسم فارس ،برای ملت آزربایجان، جز شعار دادن و دعوت از ملت تورک برای موج سواری در جریانات ایرانگرا کاری نکرده، اند حتی در حد حرف زدن هم هیچ برنامه سیاسی، اقتصادی و دولتی از آینده آزربایجان و ایران ارائه نداده اند.


با آنالیز لایه های سیاسی حرکت ملی آزربایجان خواهیم دید که دو دسته فدرال طلب سعی در نفوذ به حرکت ملی آزربایجان دارند اما جالب است که همه آنها فدرالیسم را نه برای حل معضل سیاست فاشیستی یکسان سازی - فارس سازی ملل دیگر ، نه برای احقاق حقوق غصب شده ملت تورک آزربایجان و ملل دیگر, بلکه فقط و فقط برای حفظ تمامیت ارضی ایران پذیرفته اند و سعی واهی در پیشروی سیاسی در درون حرکت ملی آزربایجان دارند.

فدرالیستهای آزربایجانی بعضا با استناد غلط به کشورهای غربی همچون سوئيس و با نطق‌های تزئینی دموکراسی از #فدرالیسم تژئینی صحبت میکنند.سعی میکنند به روش بازی با کلمات و با ادبیات فریبانه،حرکت ملی آذربایجان و انرژی عظیم آزربایجان را بدنبال جریانات ایران گرا بکشانند.


آیا فدرالطلبهای آزربایجانی تبار ، نژاد پرستی نهادینه شده در جامعه ایرانی را نمی‌بینند که مسیر هرگونه راه حل از طریق مذاکره و توافق را مسدود کرده و حتی سخن از #فدرالیزم و حق تعیین سرنوشت از جانب حکام آینده در ایران حکم خودکشی سیاسی برای نام" ایران " و هویت ایرانی "را خواهد داشت؟
یا نه حضرات خوب می‌دانند که همه این سناریوها و هیاهو ها کاملا هوشیارانه بوده و هدفشان فریب ملل غیرفارس و غیر ایرانیک میباشد ؟


فدرال طلبهای آزربایجانی تبار هم میدانند که ایرانیها برای پرده پوشی از اهداف استعمارگری مفهوم ملت و ملتها را به مفهوم "اقوام" و یا "خلقها" تغییر میدهند.تا با تنزیل از ملت به قوم حقوق ملی ملل را براحتی انکار و به استعمار ملل ادامه دهند.


برای نمونه میبینیم نئو پان ایرانیست‌های آزربایجانی تبار برای فریب ملت تورک اخیرا شعارفدرالیزمی "حکومت ملی" را سر میدهند : طبق طرح فدرالیسمِ همین آزربایجانیها، ارتش مرکزی با تمام دم و دستگاههای امنیتی اش، پول و سیاست گذاری اقتصادی وهمچنین سیاست خارجی، همگی از حوزه قدرت حکومت فدرال آزربایجان خارج خواهند بود.
 این چگونه حاکمیت ملی ی است که در زیر سایه ارتش و دم و دستگاه سرکوبگر دولت مرکزی تشکیل می شود و چشم براه برنامه ریزان ایرانشهری در تهران است که سیاست اقتصادی اش را معین کنند و هرگاه ضرورت داشت در زیر فشار تحریم های اقتصادی خفه اش نمایند؟


 این چه حاکمیت ملی است که به دلیل کنترل سیاست خارجی، اجازه ندارد که فریاد در گلو خفه شده ملت تورک را به خارج از خود برساند و حتی از طرف همسایگان خود تهدید شده و در خطر اشغال قرار گیرد و اجازه نداشته باشد حتی از دنیای خارج با هیچ کشور یا تشکیلات های مترقی و انساندوست رابطه ای برقرار نماید؟!

آیا غیر این است این آقایان موج سوار میخواهند با غصب انرژی ملت تورک و غبضه کردن حقوق نسل های آینده آزربایجان، زیر عنوان «راه حل» فدرالیسم، کلیه اختیارات در این زمینه ها سخاوتمندانه به دولت مرکزی ایران واگذار شود.
جای بسیار خوشحالی است که ملت هوشیار آزربایجان بر مسله واقف است ملت تورک میداند آن دسته از آزربایجانیهای شریک شده در پروژه 'حفظ تمامیت ارضی ایران" که فدرالیسم را مطرح میکنند خودشان هم باور ندارند که مشکل ملل با فدرالیسم قابل حل باشد آنها فقط میخواهند به خواست بعضی نیروهای غربی، ترمزی بر حرکت استقلال خواهان آزربایجان بزنند. و امید دارند با نشان دادن پیش پرده های پوشالی از اعاده حقوق ملی ملل بتوانند، ملت آزربایجان را فریب دهند.

اما جوانان آزربایجان بخوبی میدانند پان ایرانیستها و نئو پان ایرانیست‌های آزربایجانی تبار، بدروغ فدرالیسم را روی دیگر آزادی و دمکراسی و حقوق ملتها معرفی کرده‌اند.فعالین ملی آزربایجان خوب می‌دانند که ايرانيان و نئو پان ایرانیستهای آزربایجانی تبار،تنها زمانیکه دستشان به جائی بند نیست , صرفا برای یارگیری و سو استفاده از انرژی ملل ، از ادبیات حقوق بشری و حقوق اتنیکها و شعارهای "حکومت ملی" استفاده می کنند.


خوشبختانه امروز آشکارا میبینیم که در آذربایجان و نسل جدید تورک ایده فدرالیسم، ایده ایرانگرایی جایگاه بسیار ضعیف و متزلزلی دارد.


به همین دلیل است که امروز میبینیم فدرالیستهای آزربایجانی تنها با سایه خودشان و همراهی با موزیسین های آریایی محور ، تانگوی #فدرالیسم می رقصند ولی ملت آزربایجان رقص آنها را لایق تماشا نمیدانند .


 ملت آزربایجان آگاه است که اولین و ابتدایی‌ترین حق ملی‌ که حقوق بین الملل و جامعه های دمکراتیک و حقوق بشر برای اتنیک‌ها تعیین می‌کنند حق استقلال ملی‌ ملل تحت استعمار است. کنوانسیون‌های حقوق بشری علنا اعلام می‌کنند که ملت‌ها حق استقلال و حق تعیین سرنوشت دارند وبا این حق میتوانند ابتداییترین حق خود، یعنی دولت ملی و مستقل را برپا کنند.


این کنوانسیون هرگونه اشغال نظامی و یا غصب سیاسی وغصب حقوق ملی یک ملتی توسط ملت دیگررا تماما محکوم میکند. همانطوری که ملت تورک آزربایجان درنیمه شمالی آزربایجان از این حق با ارزش بهره مند شده و امروز در فهرست کشورهای مستقل و موفق دنیا قرار دارد.


آزربایجانی ها نیک میدانند که حتی امروز ایرانیکهای در ظاهر دمکرات شده هم موجودیت ملتها را در ایران برسمیت نمی شناسند چون هنوز هم ایران را یک کشور و ملتها رو قوم معرفی میکنند .


هر کسی که با آلفابت سیاست ایران اشنا باشد آگاه است که مسئله ملت ۳۰ ملیونی تورک آزربایجان در جغرافیای ایران، مسئله معيني است و نمی توان به دلخواه خود آن را به مسئله تمام مناطق ایران تبدیل نمود. این مسئله ویژگی تاریخی استاتوس سیاسی خود را دارد.

برای همین است که نسل نوین آزربایجان با قاطعیت تمام راه سوم یعنی استقلال ملی و رهایی از استعمار و اشغال را بعنوان استراتژی خود انتخاب کرده و سالیان سال است که ملت آزربایجان در راه هدف و استراتژی استقلال هزینه های فراوان و گزافی را پرداخته و متحمل شده است.
آزربایجان می‌خواهد برای یک دفعه طومار استعمارگران را برای همیشه بپیچد ،آزربایجان ۵۰ سال دیگری فرصت ندارد که صرف دمکراتیزه کردن ایران و قبولاندن هویت و وطن خود به استعمارگران خویش کند.
به قول رهبر کبیر آزربایجان رسول‌زاده آزربایجان خواهان آزادی برای همه انسانها و خواهان استقلال و سربلندی برای همه ملت‌هاست .
انسانلارا آزادلؽق میللتلره ایستقلال
یاشاسین آزربایجان استقلالچی گئنچلیغی

Yorumlar