ضرورتهای استقلال ملی آزربایجان


 ایران بطور غیرقانونی و با توسل به  زور و نیروی نظامی آذربایجان جنوبی را اشغال نموده است. اشغالگران در طی سالیان طولانی به شدیدترین وجهی ستم های طبقاتی، ملی وجنسی به ملت تورک آزربایجان و ملل غیر فارس اسیر در ایران و حتی ستم مذهبی به مردم غیرشیعه آذربایجان,و عرب‌ها و بلوچ‌ها و تورکمن‌ها‌ی سنی مذهب یا اهل مذاهب و ادیان دیگر اعمال کرده اند. رژیم جمهوری اسلامی ایران, ظلم ملی را با تمام قدرت، بطور همه جانبه و سیستماتیک به  آذربایجانیها اعمال می کند. این شرایط  ملت تورک را وادار به مبارزه ای سخت و بی امان با رژیم اشغالگر ایران کرده است.

امروز ستم ملی به شیوه های خشن، همه جانبه و با شدتی بیشتر از طرف اشغالگران ایرانی به ترکهای آذربایجان اعمال می شود و مردم عواقب و تاثیرات دهشتناک آن را در تمامی جوانب سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی زندگی خود می بینند و به علیه ستمها می پردازند. 
بسیاری از مبارزان 
ملل غیر فارس اسیر در ایران برای حل ستم های ملی به مبارزه برخاسته و برای به پیروزی رساندن مبارزه ملی آلترناتیو سیاسی و روشها ی مبارزاتی خود را به جنبش ملی دمکراتیک ارائه دادند. 
استقلال خواهان  در آذربایجان جنوبی نمی خواهند فقط مفسر و مدعی پر حرف و بی عمل باشند و تنها به قبول حقانیت شعار "حق ملل در تعیین سرنوشت خویش" و "دفاع از ملل تحت ستم" بسنده کنند, بلکه جریان استقلال خواهان برای ایجاد تغییرات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در آذربایجان جنوبی و حتی دیگر ملل منطقه وظایف عملی و مسئولیتهای زیادی بعهده دارند.
رفع ستم ملی، تحقق مطالبه "حق ملل در تعیین سرنوشت خویش" و پایان دادن به سلطه و استعمار اشغالگران از مطالبات دمکراتیک بخشی از استقلال خواهان  آذربایجان می باشد.
دولتهای فارس در عرصه تئوری، سیاست و عمل به شیوه  های مختلفی کوشیده اند تا  ملت تورک آزربایجان, به همراه  دیگر ملل اسیر که بیش از ۷۵% جمعیت این جغرافیا را تشکیل میدهند را ذوب و بی هویت کنند و تورکها الخصوص آزربایجانی‌ها که در اکثریت هستند و در تمام کشور دیده می‌شوند و تاریخ هزاران ساله سکونت و حاکمیت بر این جغرافیا را در چنته خود دارند هویت ملی‌ خود ، تورک بودنشان را فراموش کنند و حتی کاری کنند که تورک‌ها از هویت ملی‌ خود از تورک بودن خود احساس تحقیر و خجالت و نفرت کرده از تورک  نامیدن خود و شرم کنند.
از سال ۱۳۰۴ از ایجاد ایران باسمه‌ای به جای ممالک محروسه تا بدین روز دولت های فارس (پهلوی‌ها و جمهوری اسلامی) برای نابودی  تورک‌ و تشکیل ملتی واحد فارس در ایران زیر هویت و تاریخ جعلی "ملت ایرانی‌"، ستمهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی شدیدی را به مردم آذربایجان تحمیل کرده اند. آنها حتی جغرافیای آذربایحان را با اسامی مختلف به استانهای مختلف تقسیم نموده اند تا یک به یک آنها را از پیکر آذربایجان جدا سازند.
دولت های ایران تا با تکه پاره کردن سرزمینهای آذربایجان و الحاق آنها به نقاط غیر آذربایجانی و همچنین با  کوچاندن ملل متفاوت (کورد‌ها از غرب ارمنی‌ها از شمال ..) ملت 
تورک را پارچه پارچه کنند.
 شوونیست  فارس هر نوع حقوق انسانی را از تورکهای آذربایجان سلب کرده اند و با پاکسازی اتنیکی، جابجائی و تغییر ترکیب ملی خواسته اند موجودیت ملی، موجودیت اراضی  و جغرافیایی آذربایجان را از ملت ترک  به تمامی سلب کنند. اسلامیستهای رنگارنگ، لیبرالها، جمهوری خواهان و سلطنت طلبان ایران با این تعریف به اصطلاح علمی که ملت با دولت تعریف می شود و مردمانی که دولت و حاکمیت نداشته باشند ملت نیستند، ملل تحت ستم را در ایران "اقوام" و "امت اسلامی" می خوانند و آنها را از حقوق ملی برسمیت شناخته شده در جهان محروم میکنند. روشنفکران خود ملت حاکم فارس تاکنون برای حفظ حاکمیت خود تاکنون با توسل به انکار، فریب، تحریف واقعیات، زور و سرکوب در برابر ملت ستمدیده تورک ظاهر شده است.

ضرورت سیاسی استقلال آزربایجان-استقلال ملی‌ , حق سیاسی و مشروع برای آزربایجان 
ستم ملی تنها به ستم‌های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی محدود نبوده وستم سیاسی اساس ستم ملی است که به خشن‌ترین شیوه‌ها به آزربایجان تحمیل شده است.

حق ملل در تعیین سرنوشت خویش حقي است قانونی که در قوانین بین المللی توسط دولتها، احزاب و سازمانهای بین المللی به امضا رسیده است. حق استقلال ملی اصل حیاتی ملتها بشمار می رود و انتخاب سیاسی مهم هر ملتی است. مردم آذربایجان حق دارند دولت و کشور مستقل خودشان را داشته باشند و خودشان تصمیم بگیرند که چگونه زندگی کنند. آنها حق انتخاب دارند که آیا اسیر و برده وار تحت حاکمیت ملت بالا دست و ستمگر زندگی کنند یا بعنوان ملتی آزاد زندگی کنند. اگر دولتهای سرکوبگر و دیکتاتوری فارسها در ایران اجازه رفراندم، انتخاب و حق رای و تصمیم گیری به مردم تورک بدهند، مردم اذربایجان قطعا از ایران جدا خواهند شد. مردم اذربایجان از  سیاستهای تبعیض آمیز دولت مرکزی، سرکوب، توهین، تحقیر، طلم ملی، بی‌عدالتیهای ملت حاکم فارس خسته شده اند.


 به همین جهت آنها آزادی و دولت مدرن خود را میخواهد تا خودشان سرنوشت خودشان را تعیین کنند. آذربایجانیها وطن‌شان آذربایجان را دوست دارند و به آن افتخار میکنند. این سرزمین تاکنون در زیر نعل اسبان و پوتین سربازان فارس لکد مال شده است. دشمن اراده خود را به آذربایجان تحمیل و تثبیت کرده است، زبان مردمان این سرزمین را بریده است و دار و ندار آن را به غارت برده است. آذربایجانیها دیگر نمی خواهند اسیر و برده ملت و کشور بیگانه باشند. آذربایجانیها حق فکر کردن، تصمیم گرفتن و انتخاب کردن دارند. آنها بهتر از رهبران دولت و ملت فارس می توانند در باره زندگی و سرنوشت خودشان‌شان تصمیم بگیرند.  تورکهای آذربایجانی می توانند بهتر از فارسها آذربایجان را اداره کنند. آنهاهم از نظر اخلاقی‌ ، هم از نظر حقوق بین الملی ،هم از نظر حقوق سیاسی و جامعه شناسی‌ ،به عنوان یک ملت  حق دارند اقتصاد، سیاست و دیگر امور مختلف آذربایجان را خود مردم آذربایجان اداره و مدیریت کنند. امروز زمان آن گذشته که بیگانگان به آذربایجان و مردم ستمدیده آذربایجان تصمیم بگیرند و حکومت بکنند.

ایده و تفکر استقلال طلبی آذربایجانیها تنها و فقط از کینه و نفرت مردم آذربایجان از دولت دیکتاتوری و فاشیستهای فارس سرچشمه نمی گیرد، چرا که حتی اگر دولتهای حاکم فارس در ایران به فرض محال دمکراتیک هم باشند ایده و جنبش استقلال طلبی آذربایجانیها هرگز از بین نخواهد رفت. استقلال طلبی و خواستن استقلال به وطن ملی خود حق انسانی، مدنی و دمکراتیک هر فردو به تبع آن جمعی‌ از انسان‌ها  می باشد. همان طور که لیبرال بودن، فمینیست بودن، مسلمان بودن، کمونیست بودن و غیره، حق دمکراتیک انسانهاست، استقلال طلب بودن هم حق انسانی هر شخص به تبع آن جمعی‌ از انسان‌ها می باشد. این حق براساس پرنسیپهای دمکراتیک وسیعی همچون «آزادی سخن» و «حق تعیین سرنوشت خود» قابل درک هست.آذربایجانیهای ستمدیده و استقلال طلب میخواهند امور و مسائل آذربایجان را خودشان اداره کنند و با سیاستها و تصمیمهای خودشان آذربایجان را بسازند.
آنها فکر میکنند که منافع آذربایجان را بهتر از هر کس دیگری میدانند و بهتر از ملت بیگانه فارس میتوانند سیاست و برنامه برای پیشرفت و مدرنیسم آذربایجان اتخاذ کنند و برای شهروندان آذربایجان و نسلهای آینده زندگی بهتر، آسوده، مطمئن و مرفه تری تامین کنند. حق تصمیم گیری و حق تعیین سرنوشت حق مسلم، قانونی و طبیعی آذربایجانیها و هر ملت دیگری است. این حق تاکنون از طرف احزاب فارس، ملت فارس و دولت دیکتاتوری فارس به رسمیت شناخته نشده است و برای آذربایجانیها جهت رسیدن به این حق دمکراتیک و طبیعی راه و چاره‌ای جز مبارزه سخت و خونین نمانده است.اصول مبارزه را  تنها آزربایجان تعیین نمیکند این رژیم‌ و روشنفکر
ان ملت حاکم است که می‌توانند بر شیوه مبارزه تاثیر بگذارند  .رژیم‌ و روشنفکران ملت حاکم یا با  رای گیری دمکراتیک  و دوستانه  مسائل ملل را حل کنند به مانند ۲ ملت متمدن چک و اسلواکی، و یا به مانند صرب‌ها در یوگوسلاوی و روس ها  در شوروی  با سلاح  مجبور به باز پس دادن حقوق و وطن غصب کرده ملل شوند. متاسفانه فارس‌ها راه حل برای رفع ستم ملی‌ ملل تحت اشغال خود را هم در طول تاریخ ,هم امروز بصورت آشکار با شیوه سرکوب جواب داده و راه حل دوم را ترجیح   میدهد .

حق تشکیل دولت و کشور اولین بار در کنگره  صلح وستفالیا در سال ۱۶۴۸ برسمیت شناخته شد.مجمع عمومی سازمان ملل، سه سال پس از تأسیس سازمان ملل متحد یعنی در دهم دسامبر ۱۹۴۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر را تصویب نمود و در این اعلامیه حقوق ملل تحت ستم  در ابهام کامل قرار داشت اما مبارزات استقلال طلبانه در سراسر جهان سازمان ملل را مجبور به تصویب قراری بسیار مهم کرد.
سازمان ملل در چهاردهم سپتامبر ۱۹۶۰ اعلامیه یا بیانیه اعطا استقلال را به تصویب رساند.(۷) مجمع عمومی سازمان ملل در این بیانیه به حقوق بشر و برابری انسانها در زمینه‌های مختلف تاکید کرده است. بیانیه جهت برقراری صلح و ثبات درجهان از استقلال مردم و ملتهای بدون دولت حمایت کرده و خواهان استقلال ملتها از اسارت استعمار و اداره ثروت و اقتصاد  توسط خود ملتها شده است. این بیانیه استعمار را مانع صلح و پیشرفت جهان دانسته و خواهان پایان بدون قید و شرط سیستم مستعمراتی شده است. سازمان ملل در این بیانیه  از استقلال ملل تحت ستم و مللی که تمایل قوی به آزادی و استقلال دارند حمایت میکند.سازمان ملل با مصوبه‌ای مبارزه ملی‌ برای آزادی ملی‌ ملل را هم به رسمیت میشناسد و آنرا با حرکت‌های تروریستی بمانند مجاهدین یا کرد‌های تورکیه سوریه و ایران  جدا می‌کند. طبق مفاد سازمان ملل مبارزات ملی‌ نباید به افراد و مواضع غیر نظامی تجاوز کند وگرنه تروریستی محسوب خواهد شد.بمانند مبارزات مسلح همه ملل برای آزادی از زندان شوروی ،یا مبارزه ملی‌ ارتش آزاد سوریه ،یا مبارزه ملل در یوگوسلاوی سابق که مبارزات مسلحانه ملل علیه اشغال گری دولت بیگانه و غیر خود است را به رسمیت میشناسد.

بخش یکم -  ماده اول حقوق سیاسی و مدنی میثاق بین المللی تاکید می کند که:

۱- تمامی ملت­ها حق تشکیل دولت و کشور مستقل خویش یا حق تعیین سرنوشت خویش را دارند. آنها با توجه به این حق می توانند به طور آزادانه حقوق سیاسی خود را تعیین و شرایط توسعه اقتصادی، اجتماعی و مدنی خود را تأمین کنند.
۲- كليه‌ ملل‌ مي‌توانند براي‌ نيل‌ به‌ هدفهاي‌ خود در منابع‌ و ثروتهاي‌ طبيعي‌ خود بدون‌ لطمه زدن به تعهدات ناشي‌ از همكاري‌ اقتصادي‌ بين‌المللي‌ مبتني‌ بر منافع‌ مشترك‌ و حقوق‌ بين‌الملل‌ آزادانه‌ هر گونه‌ تصرفي‌ بنمايند. هیچ ملتی را در هیچ شرایطی نمی­توان از امکانات زندگی مخصوص به خود محروم کرد.

۳- دولتهای عضو این میثاق، از جمله دولتهای مسئول اداره کشورهای مستعمره و تحت قیمومیت، باید در تحقق حق خودمختاری و احترام به این حق، طبق مقررات منشور ملل متحد، سرعت بخشند.

بنابر این استقلال ملی، تشکیل کشور و دولت مستقل حق قانونی هر ملتی است. استقلال و حق ملل در تعیین سرنوشت خویش حق قانونی و عادی ملت ترک هم میباشد.  اقشار ستمدیده برای رهائی از استعمار، استثمار و رفع ستم ملی مبارزه میکنند.

با توجه به موارد بالا، دستیابی  ملت تورک به حق تعیین سرنوشت تنها در استقلال آذربایجان جنوبی و جدائی آن از ایران عملی و امکان پذیر خواهد شد. استقلال و حاکمیت ملی حقی است انکار ناپذیر که مردم تورک از گذشته تاکنون بر آن پای فشرده و خون داده اند.وطن ملی آزربایجانیها آذربایجان هست، همانند تمامی فرزندان ملل آزاد  آزربایجانیهاهم خواهان آزادی و استقلال وطن خود بوده و در این راه مبازره می کنند.
 حق ملل در تعیین سرنوشت خویش یا حق استقلال ملی مطالبه‌ای دمکراتیک میباشد.ملل اسیر و تحت ستم برای بدست آوردن این حق دمکراتیک یعنی حق ملل در تعیین سرنوشت خویش و استقلال ملی  فداکاریهای بی‌شمار، مبارزات سخت و خونینی کرده اند. تلاشها، زحمات، تلفات و خونهایی که انسانها برای کسب حق ملل در سرنوشت خویش تقدیم نموده اند چندین برابر بیشتر از همه خونهایی بوده که انسانها  بخاطر مطالبه مجموعه‌ای از حقوق دمکراتیک دیگر فدا کرده اند.
حق ملل در تعیین سرنوشت خویش و جنبش استقلال طلبانه آذربایجان بعنوان یک جنبش مترقی و آزادیخواهانه رابطه گسست ناپذیری با دموکراسی دارد. مبارزه برای استقلال به معنای مبارزه برای آزادی و دمکراسی است. آذربایجان مستقل دهها میلیون انسان را از زنجیرهای اسارت و سلطه ملت حاکم فارس آزاد و رها خواهد کرد. آذربایجان مستقل ستم ملی و بخشی از تبعیضها و ظلمهای که امروز به مردم  آذربایجان روا میشود برخواهد افکند و زمینه پیشروی اجتماعی را سرعت خواهد بخشید.

دلایل  تاریخی‌ مطالبه استقلال آذربایجان \  خیانت ها, تجربیات تلخ و اشتباهت

قبل از رژیم‌های فارس, خانهای شهرهای آذربایجان در ساختار سیاسی آذربایجان جایگاه مهمی داشته ودرامپراتوری تورکان صفوی و قاجار آزربایجانیان در آذربايجان در راس هرم قدرت قرار داشته و فارسها هیچگونه قدرت تصمیم گیری و اجرایی در آذربایجان نداشتند.تورکهای آذربایجان همیشه از زمره ملل مهم و تاریخی جهان بوده اند و تاریخ بشریبیش از هزاران سال (قاجار‌ها ، افشار‌ها ، صفوی‌ها ، آقا قیونلو‌ها ، قارا قویونلو ها  ، اتابکی‌ها ، ائلدنیز‌ها ،ساجی‌ها ، خًز ائر‌ها یا خزر‌ها ،  ... ) سال شاهد حاکمیت طولانی دولتهای  تورکهای  آذربایجانی بوده است.در کنار تورک‌های آزربایجان هزاران سال  تورک‌های دیگر مناطق هم به جهان و بشریت  خدمات ارزنده با حاکمیت‌های خود اعطا کرده اند (سلجوقی‌ها ، عثمانی‌ها ، خوارزم‌ها ، تیموری‌ها ، گوک تورک‌ها ،هون‌ها ، ) 
تاریخ دولتمداری تورکان را همیشه به عنوان برترین و بهترین‌ها میشمارد . دولت مداری تورکان هزاران سال است که از ایل‌ها آزربایجان تا خانت ،دولت‌ها مستقل تا امپراطوری‌ها ریشه کرده است .

ایدة استقلال از زمانهای دور همواره دربین تورک‌های آزربایجان چه بصورت دولتی، تشکیلاتی و یا فردی رویت می شود.ملت تورک آزربایجان بعد از تجزیه آزربایجان به دو نیمه  شمالی- جنوبی و مخصوصا بعد  زندانی شدن در زندانی بنام کشور ایران یک لحظه مبارزات رهای از اشغال و برپایی تمامیت ارضی آزربایجان را متوقف نکرد.طی‌ ۱۰۰ سال چهار انقلاب فقط در آزربایجان جنوبی (حرکت انقلاب مشروطه برای دموکراسی در قاجار و ایجاد فدرالیسم تحت نام انجمن‌های ایالتی‌ ولایتی – دولت آزادیستان خیابانی – دولت جمهوری آزربایجان در ۱۳۲۴ – حرکت خلق مسلمان در ۱۳۵۸ ) و دو انقلاب بزرگ در آزربایجان شمالی , نمونه این مبارزات به حق ملت ستم دیده تورک در آزربایجان است.
انقلاب مشروطه صرفا به فدرالیسم ملی‌ ملل "انجمن ایالت‌ها و ولایت‌ها "تحت حاکمیت تورک قاجار اشاره داشت و سعی‌ میکرد با اینکه ملت تورک قدرت امپراطوری را در دست دارند ولی‌ در ملل همه خود مختار باشند .با اینکه این هدف مشروطه از طرف فارس‌ها و تاریخ نویسان ایرانی‌ همیشه سانسور میشود در دوره انقلاب مشروطیت انجمن تبریز طی ارسال تلگرام با امضای "ملت آزربایجان"به تهران تآکید کرد که اگر اصول مشروطه پذیرفته نشودآذربایجان جدا خواهد شد.


انگیلس با ماشه خود رضا  در سوم اسفند ۱۲۹۹ فارسهارا قدرت داد و در سال ۱۳۰۴ ساختار سیاسی آذربایجان راتغییر داد.
با 
تغییرساختار سیاسی منطقه و  با از دست رفتن قدرت سیاسی تورک‌ها (امپراطوری تورک قاجار به امپراطوری فارس ) ا بلافاصله ملت تورک به رهبری خیابانی قیام کرد تا قبل از قوی شدن پایه‌های قدرت  استعماری فارس‌ها, آزربایجان  رهائی یابد مردم آذربایجان برای رهایی از سلطه بیگانگان و بدست گرفتن سرنوشت خودشان مبارزه پیروزمندانه‌ای را برهبری شیخ محمد خیابانی معروف به "شیخ تجدّد تا شیخ دمکرات و یا شیخ دمکرات سوسیالیست " آغاز کردند و حکومت و دولت ملی آذربایجان "مملکت آزادیستان  آذربایجان " را در ۲۳ ژوئیه ۱۹۲۰ پایه گذاری کردند. دولت تازه و جوان آذربایجان اقدامات و اصلاحات چشمگیر و وسیعی را در زمینه‌های اقتصادی، آموزشی، فرهنگی، بهداشتی و امنیتی آغاز نمود. در زمان دولت" آزادیستان آذربایجان" که توسط شیخ محمدخیابانی در آذربایجان تاسیس شد، یاشاسین استقلالیمیز (زنده باد استقلالمان) شعار عموم ملت تورک در آزربایجان بود.

ولی مملکت آذربایجان بعد از شش ماه با تبلیغات, تخریبات, تحریکات و حمایت‌های مالی و نظامی وسیع انگلستان ,مورد هجوم نیروهای نظامی و قزاقهای مسلح رژیم اشغالگر ایران قرار گرفت و دولت آذربایجان سرنگون شد و شیخ محمد خیابانی، رهبران و اعضا فرقه دموکرات آذربایجان و آزادیخواهان آذربایجان را بیرحمانه کشتار نمودند.برای ایجاد وحشت بین ملت تورک استقلال خواه جنازه رهبر استقلال طلب و دمکرات را در کوچه‌های تبریز و اردبیل و اورمیه روز‌ها چرخاندند.

رضاپالانی  شیوه ملوک الطوایفی را محدود کرد وبکمک انگلیس دولت مرکزی فارس گرا ایجاد کرد. با تحکیم قدرت حکومت مرکزی  فارسگرا و گسترش نیروهای نظامی و ارتش نوین بتدریج از قدرت عشایر، خانها و فئودالها در صحنه سیاسی آذربایجان کاسته شد. در آن شرایط عوامل مختلفی مانند رشد سرمایه داری و صنایع، ایجاد سیستم آموزش تازه، مهاجرت به شهرها و اجرای سیاست آسمیلاسیون به تقویت حاکمیت دولت مرکزی و به ضرر جاکمیت سیاسی خوانین و حاکمان آذربایجان کمک کردند.

در مدت کوتاهی بعد از شکل گیری نظام دولت مرکزی فارس، (۱۳۰۶) ملت تورک از سیاست و قدرت سیاسی کنار گذاشته شدند. حذف تورکهای آذربایجان از قدرت سیاسی ایران به سیاست و استراتژی رسمی دولت و حکومت ایران تبدیل شد و هر حرکت سیاسی را در آذربایجان بشدت سرکوب شد.
حاکمیت و دولت مرکزی ملت فارس برای یکدست کردن قدرت خویش جنبش جنگل در شمال، جنبش عربها و شیخ خزعل در جنوب، جنبش کلنل محمد تقی خان پسیان، جنبش بلوچها, ..را سرکوب کرد.
از زمان بقدرت رسیدن رضا خان تاکنون ملت فارس در ایران حکمرانی میکند. تاکنون حکومتهای شاهنشاهی و اسلامی ایران سیاستهای سلطه گرانه، برتری طلبانه، فاشیستی وپروژه‌های استعماری را با شدت در سراسر ایران به اجرا گذاشته اند. آنها در چارچوب مرزهای ایران سرزمینهای آذربایجان،بلوچستان، عربستان، ترکمن صحرا و لرستان.. را به مستعمره خود تبدیل کرده اند و در این سرزمینها به تاخت و تاز پرداخته اند. از اینرو ملل تحت ستم در ایران همیشه در برابر اشغالگران مبارزه کرده و واکنش نشان داده اند. 

با آغاز جنگ جهانی دوم رضا شاه در سال ۱۳۲۰ توسط اتحاد شوروی و انگلیس از قدرت و صحنه سیاسی ایران حذف شد. دولت و حکومت متمرکز و استبدادی در ایران به ضعف و بحران افتاد. ضعف و ناتوانی حاکمیت ملت فارس در واقع امکان و فرصت رشد و قدرتمندی ملت تورک بود.

با آغاز جنگ جهانی دوم و اشغال کشور باسمه‌ای ايران  توسط متفقین، اوضاع سیاسی ایران تغییر کرد و مردم آذربایجان امکان فعالیت سیاسی پیدا کردند. مردم برای از بین بردن ظلم و ستم غیر خود به قیام برخاستند. مردم آذربایجان برای نابودی نظام اشغالگران فاشیست و کسب قدرت و اقتدار سیاسی خود در آذربایجان به جنگ مسلحانه روی آوردند.

 در آن شرایط فرقه دمکرات آذربایجان با اراده استوار استقلال خواهان و ملی‌ گرایان آزربایجان با تجربه و رزمنده‌ای مانند جعفر پیشه وری تشکیل شد. فرقه دمکرات آذربایجان گرچه در شروع کار خود سعی‌ کرد  راه استقلال را از راه فدرالیسم  ملی‌ به پیش برد ولی‌ نحوه برخورد اشغال گران و حامیان غربی آنها , پروسه استقلال آزربایجان را سرعت میبخشید. فرقه دمکرات در ابتدا خواهان فدرالیسم  سنتی‌ بود ولی‌ با عکسلعمل‌های منفی‌ و غیر دمکراتیک فارس‌ها به فدرالیسم نوین موجب شد حتی آزربایجان حکومت خود مختار را بنا کند و دوباره با حمله قرار گرفتن این تصمیم ملی‌ و اراده ملی‌  آزربایجان،ملت تورک دولت مستقل و دمکراتیک آزربایجان را ترجیح داد.رهبر شهیدمان سیدجعفر پیشه وری بانی حکومت ملی آذربایجان درسال ۲۵-۱۳۲۴ (۴۶-۱۹۴۵) می گوید: «ما ابتدا خواهان تشکیل شوراهای ایالتی بودیم ولی وقتی تهران رد کرد، یک قدم جلو گذاشته مجلس ملی آذربایجان را تشکیل دادیم». همچنین شهید پیشه وری درمقالة «برسردوراهی» آشکارا اعلام می کند که «اگر ارتجاع تهران خواسته‌های ما را نپذیرد خیر پیش! ما بدون تهران به راه خودمان ادامه خواهیم داد». اینها ایده استقلال آذربایجان را در برهه‌های مختلف تاریخی آشکارا بیان می کند.

فرقه دمکرات و نیروهای مسلح آن بعد ازآزاد سازی شهرها و بیرون ریختن اشغالگران،  قدرت سیاسی را در آذربایجان جنوبی بدست گرفتند. مردم آذربایجان با بدست گرفتن حاکمیت سیاسی در آذربایجان، یکسال بر سرنوشت خودشان حاکم شدند. دولت ملی آذربایجان علیرغم مشکلات زیاد، تغییرات جدی و بنیادی در عرصه زمینه‌های سیاسی، ارگانهای دولتی، تشکیلاتی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی فراوانی را ایجاد نمود. بلاخره جمهوری دمکراتیک آذربایجان در مقابل تهدیدات و تهاجمات نظامی دولت ایران یک سال دوام آورد. دشمن اشغالگر، حاکمیت و قدرت سیاسی ترکها را در  آذر سال ۱۳۲۵درهم کوبید و بیش از چهل هزار آذربایجانی را قتل عام نموده و دهها هزار نفر زخمی، دستگیر، پناهنده و آواره شدند.
وضعیت سیاسی تورک‌ها در ۲ رژیم پهلوی و جمهوری اسلامی

بعد از اشغال مجدد آذربایجان،تا سال ۱۳۵۷هر نوع فعالیت سیاسی آذربایجانی ممنوع شد.آذربایجان درجمهوری اسلامی هم فاقد احزاب سیاسی شد.تنها تغییر اوضاع فقط جای تاج را عمامه گرفت. تا سال ۱۳۵۷  صحبت کردن از آذربایجان، حقوق ملی با زندان، شکنجه و اعدام همراه بود. در دوران حاکمیت شاهنشاهی ترکها در حاکمیت سیاسی ایران هیچ قدرتی نداشتند و ملت فارس بر سرنوشت و زندگی مردم آذربایجان تصمیم میگرفتند و خط و مشی ترک ستیزی و استعماری خود را پیش می بردند.
 در دوران شاهنشاهی پهلوی، آذربایجانیها از لحاظ فکری، سیاسی و تشکیلاتی آنچنان سرکوب و منکوب شده بودند که نتواستند حتی در شرایط و فضای دمکراتیک سال ۱۳۵۷ کمر راست کرده و احزاب سیاسی خود را سازمان دهند.  در نتیجه مردم آذربایجان بعلت نداشتن احزاب مستقل سیاسی و آذربایجانی نتواستند با خط مشی مستقل در صحنه سیاست ایران و آذربایجان ظاهر شوند و از منافع ملی محروم آذربایجان دفاع کنند.
در نتیجه سیاستهای آسمیلاسیون سلسله پهلوی، بسیاری از ترکها از خود بیگانه شدند و هویت ملی خود را از دست دادند. در جریان انقلاب ۱۳۵۷ ترکها به جای تشکیل احزاب آذربایجانی و اعلام استقلال آذربایجان،از خود بیگانه شده, به دنبال فاشیست اسلامی- فارس روانه شدند و جوانان آذربایجان برای حفظ حاکمیت اشغالگران و حفظ تمامیت ارضی ایران  به جبهه‌های عراق روانه شدند و جانشان را فدای منافع سیستم فاشیسم ایرانی و اسلامی کردند.کسانی‌ هم که از رژیم ایرانی‌ اسلامی حقوق ملی‌ طلب میکردند با وعده‌های دروغ آنها‌را فریب می‌دادند. قانون اساسی‌ جمهوری فاشیستی و اشغالگر ایرانی‌ پر از وعده به ملیت‌ها و ملل تحت ستم است که هرگز به اجرا در نیامده و نخواهد آمد.

در طول حاکمیت جمهوری اسلامی، آذربایجان همچنان اشغالی ماند و جمهوری اسلامی سیاست همانند سازی را شدیدتر از دوران پهلوی تعقیب نموده است. تحت حاکمیت جنایتکاران اسلامی تورکها از آزادی های  سیاسی، آزادی بیان، آزادی مطبوعات، آزادی تجمعات اعتراضی و آزادی تشکل محروم شده اند و بکلی از تصمیم گری و سیاستگذاری در آذربایجان جنوبی و ایران بدور ماندند.
در اوایل انقلاب اسلامی شریعتمداری و جناح او صرفاً به خاطر تأکید به حقوق ملی آزربایجان آنهم به صورت ایجاد شوراهای ایالتی توسط حزب الله غرق خون شد. شریعتمداری و حزب خلق مسلمان آزربایجان برای تقویت خود در برابر خمینی و حزب جمهوری اسلامی ایران وحامیان ایرانپرست و فارس گرای خمینی, دست به سلاح بردند.
با تهدید بمباران هوایی‌ تبریز و اورمیه توسط نیرو‌های ایرانی‌ و دستگیری و کشته شدن صد‌ها تن‌, شریعتمداری مجبوراعقب نشست و ملت تورک دوباره از صحنه مبارزه سیاسی حذف شد.
همانطوری که درمدت صدسال گذشته، انقلاب مشروطیت (مبارزه برای حکومت قانون و دمکراسی در دوره قاجار,فدرالیسم سنتی‌ )،حکومت آزادیستان آزربایجان (درخواست حقوق ملی در چارچوب امپراتوری قاجار)، حکومت ملی آزربایجان (مختاریت ملی در چارچوب ایران فدرالیسم  مدرن ) و انقلابهای نظیر اینها در چارچوب ایران شکست خوردند، انقلاب ۱۳۵۷ هم با شکست مواجه شد. بازهم خواستهای ملت آذربایجان با سرنیزه، گلوله، توپ، تانک، شکنجه وزندان سرکوب شدند.

ملت تورک و نمایندگان واقعی آنها در دوران حاکمیت اسلامی حق حضور و شرکت در نهادهای تصمیم گیری مانند ارگانهای رهبری و قانونگذاری را نداشتند تا سیاستهای ملی خودشان را به کرسی بنشاند. در دوران سیاه اسلامی و دینی حتی تورکهای صاحب منصب و خود فروخته به ایرانی‌‌ها (مانقورد)و قابل اعتماد رژیم  هم, حق صحبت کردن از آذربایجان را نداشته اند. 

مردم آذربایجان در طول حاکمیت ملت فارس اجازه نیافتند بطور مستقل، با حضور احزاب سیاسی آذربایجانی، با برنامه و یا اهداف مستقل آذربایحانی در دولت و حاکمیت ملت حاکم فارس شرکت کنند.

 سیاست تا حدودی به معنای هنر و روش مدیریت امور عمومی، رهبری منافع طبقه یا ملتی خاص در یک کشور از طریق سازماندهی قدرت و در عین حال بکار بردن قدرت توسط احزاب سیاسی جهت دستیابی به اهداف سیاسی معین میباشد. با توجه به چنین تعریفی، آذربایجانیها در دوران حاکمیت فارسها در دوران شاه و جمهوری اسلامی فاقد احزاب سیاسی و تشکل مستقل بوده اند و در قدرت سیاسی حضور و نقشی نداشته اند که منافع ملی و منافع طبقاتی آذربایجانیها را نمایندگی، مدیریت و رهبری کنند.  ترکها و رهبران سیاسی آنها در ایران مجاز نبودند مانند فارسها بطور متوازن در صحنه سیاست و قدرت ایران دخیل شوند و با داشتن کرسیهای برابر، اهداف سیاسی معین را در دفاع از منافع ملی ترکهای آذربایجان پیش ببرند.
 آذزبایجانیها تاکنون حتی یک کرسی با عنوان آذربایجان در دستگاهای دولتی و اداری تحت حاکمیت ملت فارس نداشته اند تا با خط مشی و قواعد مستقل خودشان در روند تصمیم گیریها و سیاست گذاریها  شرکت و یا تاثیر داشته باشند. کاملا طبیعی است که ملتی که زبانش ممنوع باشد ، ملتی که از اولیه‌ترین حق ملی محروم باشد امکان ندارد از حقوق سیاسی بهره مند شود و بتواند در سیاست دخالت کند.
 ایرانیان برای فریب آذربایجانیها ادعا می کنند که ترکها  پست‌های کلیدی را در حاکمیت و دولت ایران در دست دارند و برای اثبات ادعای خود به نقش جنایتکارانی چون خامنه ای، موسوی، ملا حسنی، خلخالی و غیره اتکا میکنند. اما آنها روشن نمیکنند که خامنه ایها به نمایندگی از جانب کدام تشکیلات و حزب آذربایجانی و با چه برنامه و پلاتفرم آذربایجانی در دولت حضور دارند؟
 آنها مشخص نمیکنند که ترکها با بدست گرفتن چه مناطقی از جغراقیای آذربایجان و رهبری کدام ارگانهای سیاسی، اداری، سیاستگذاری، قضائی، اجرائی و نظامی آذربایجان در حاکمیت و دولت ایران شرکت دارند؟
 این گروهها نمی گویند که اگر خامنه‌ای یا ملا حسنی یکی از حداقل مطالبات ترکها مثلا رسمی شدن زبان ترکی در ایران را خواستار باشند چه بلایی به سرشان خواهند آورد. گرچه در فلسفه زندگی‌  تورک ها  کسانی‌ که در خدمت دشمن و هویت غیر خودی هستند  تورک نیستند حتی از پدر مادر تورک و در آزربایجان بدنیا آماده باشد یا تورکی حرف بزند و حتی گاهی یاشاسین آزربایجان گفته منافع اشغال گران را حفظ کند.
گرچه به دو دلیل واضح خامنه‌ای تورک نیست۱-او سید است و شجرنامه ا‌ش به اعراب و پیغمبر می‌رسد.۲-در وبسایت رسمی‌ و مدارک خامنه ای زاده مشهد و از پدر نجفی و مادر مشهدی معرفی میشود.
از نظر فلسفه ملی‌ گرائی تورکان, تورک کسیست که نه تنها از پدر مادر تورک باشد , بلکه عمل و رفتارش در خدمت تورکان و وطن خودباشد. 

تورکان و رهبران سیاسی آذربایجان بخوبی میدانند که حسنی‌ها و خامنه ایها انسانهایی خود فروخته و از خود بیگانه‌ای هستند که به خدمت دولت  فاشیسم اسلامی - فارس در آمده اند و مجری سیاستها و برنامه‌های سرمایه داری و راسیستی ملت فارس بشمار می روند. اگر تمامی پستهای کلیدی سیستم فاشیستی ایران بدست هزارانتورک و خود فروخته(مانقورد) سپرده شوند باز ماهیت شوونیستی - راسیستی آن سیستم تغییر نخواهد کرد و تورکان به آلت دست دولت فارس تبدیل شده و وسیله  سرکوب ملت تورک خواهند بود.فارس  شوونیست در طول حاکمیت خود از وجود طلایی تورکهای خود فروش و از خود بیگانه، برای اجرای سیاستهای  شوونیستی و آسمیلاسیون بخوبی سود جستند.

در اوایل دهه هفتاد ۲-۳ سال بعد از اتمام جنگ آزربایجان دوباره کمر راست کرد.آقای پرفسور زهتابی و کتاب‌های وی در مورد تاریخ تورک‌های آزربایجان و افشای جعل تاریخ  نقطه عطف دیگر در حرکت ملی‌ آزربایجان شد.جنبش دانشجویی آزربایجان  در کّل آزربایجان متشکل شد. با استقلال ملی‌ آزربایجان شمالی و شکست شوروی  روح استقلال طلبی و اعتماد به نفس ملی‌ دوباره به حرکت ملی‌ آزربایجان  برگشت.
آذربایجانیها اکنون بعد از تحمل دهها سال تبعیضهای سیاسی به میدان نبرد سیاسی وارد شده تا حاکمیت سیاسی را در آذربایجان بدست بگیرد و سرنوشت خود را خودش رقم زند.مردم آذربایجان  از تجربیات تلخ گذشته و شکست مبارزات تورکان  دریافتند که آنها بدون کسب کامل قدرت سیاسی و استقلال ملی آذربایجان نمی توانند تغییرات اساسی در زمینه‌های اقتصادی، رفاهی، فرهنگی و اجتماعی ایجاد کنند. آذربایجانیها از این تجربیات تلخ و خونین درس آموخته اند. آنها همچنین از شکست جنبش ملی آذربایجان به رهبری پیشه وری، شکست جنبش ملی آذربایجان به رهبری خیابانی و جنبشهای ملی دیگر بسیار آموخته اند و به هیچ قیمتی حاضر نیستند تاریخ شکست خونین ملتها بار دیگر در آذربایجان تکرار شود. به همین جهت آگاهانه و با هوشیاری به مبارزه پرداخته و در اولین فرصت استقلال آذربایجان را با قدرت اعلام خواهند کرد و از هم اکنون پیروزی براستقلال طلبان آذربایجان لبخند میزند.
بنا به قوانین بین المللی ملت ترک خق تشکیل کشور  و دولت خودی را دارد. اکنون ملت حاکم فارس در آذربایجان بر ترکهای  آذری حاکمیت و اراده خود را به کثیف‌ترین و خشن‌ترین شیوه‌ها اعمال میکند و آنها را به پرتگاه نابودی و آسیملاسیون کامل کشانده است. به همین جهت در آذربایجان اشغالی رفع ستم ملی یکی از مطالبات دمکراتیک ملت ترک واستقلال طلبان آذربایجان میباشد و پاسخگویی به این معضل بزرگ  به یکی از وظایف استقلال طلبان آذربایجان تبدیل شده است. 

دشمنان  در برابر مبارزات استقلال طلبانه به سنگ اندازی پرداخته و در مخالفت با استقلال آذربایجان دلایلی بی‌اساس ارائه می دهند که در برابر رادیکالیسم مبارزات حق طلباته مردم و واقعیات عینی و علمی رنگی ندارند.

آذربایجان جنوبی توانایی، پتانسیل و امکانات استقلال را دارد یعنی شرایط عینی برای استقلال آذربایجان آماده است. بسیاری از ملتها بنا به علل و فاکتورهای مختلفی  مانند حمایت قوانین بین المللی در دفاع از استقلال ملتهای بدون دولت، شدت وگسترش مبارزات ملی،  تاثیر رقابتهای قدرتهای بزرگ به استقلال دست یافتند. اگر به گذشته دوری نرویم ، نه تنها بعد از جنگ جهانی دوم بلکه فقط در ۱۸ سال گذشته دهها کشور از اتحاد شوروی سابق، کشورهای بالکان، قاره امریکا، آسیا و غیره مستقل شدند. در میان آنها آذربایجان جنوبی منحصر به فرد و استثنا نبوده و آذربایجان هم می تواند استقلال خود را بدست آورد.

 آذربایجان برای بدست گرفتن حاکمیت و قدرت سیاسی مبارزه سخت و بی‌امانی را با اشغالگران و دولت فارس پیش می برند چونکه استقلال آذربایجان، تشکیل دولت و بدست گرفتن قدرت سیاسی ضامن آزادی، برابری و پیشرفت آذربایحان می باشند.
جمهوری اسلامی ایران بعنوان دولتی شوونیست مورد نفرت عموم مردم بوده و نفوذ و پایگاه خود را در میان مردم از دست داده است.جمهوری اسلامی ایران در بین ملتهای تحت ستم و فرو دست بعنوان دشمن درجه یک نام برده می شود. همه ملل زیر ستم  در ایران برای کسب حقوق ملی و  حق تعیین سرنوشت خودشان بپا خواسته و بر هویت و منافع ملی خود تاکید می کنند. ملتهای زیر ستم اکثریت جمعیت ایران را تشکیل می دهند اتحاد و همکاری نزدیکی با همدیگر برقرار کرده و قدرت عظیمی محسوب می شوند.

آذربایجان شمالی از یک سو بعلت وجود یک سیستم سیاسی و دولتی مدرن  توانسته الگوی خوبی به مردم آذربایجان جنوبی شود. ملت ترک در آذربایجان جنوبی ازمستقل بودن کشورآذربایجان شمالی  تاثیرات مثبت و بسزایی پذیرفته و درسهای ارزشمندی آموخته است. آذربایجان شمالی  دلگرمی بزرگی  به ملت ترک آذربایجان جنوبی شده و جنوبی‌ها از همدلی گرم و حمایت سرشار مردم شمال آذربایجان برخوردارن . جنوبیها از شمالیها آموخته اند که اگر ملتی با هشت میلیون جمعیت بتواند کشور و دولت مستقل خود را داشته باشد پس آنگاه ملت  ۳۰ میلیونی هم قطعا چنین توانایی را دارد. آذربایجان شمالی یکی از اولین کشورهایی خواهد بود که استقلال آذربایجان جنوبی را دراولین روز برسمیت بشناسد.
شرایط نشان می دهند که   فرصتی طلائی برای مردم آذربایجان آماده شده تا استقلال آذربایجان را به واقعیت تبدیل کنند  و پرچم خود  را بر فراز سازمان ملل به احتراز در آورند.
 ضرورت استقلال برای نجات تمامیت ارضی آزربایجان
در سال ۱۳۰۴ شمسی‌ پس از ایجاد کشور باسمه‌ای ایران ایالت یکدست "مملکت آزربایجان" جنوبی  با سرزمین‌ها و مرز‌های مشخص(در اسناد مجلس و دولت ایران هم مستند  است)  به ایران الحاق شد.رژيم به تقسيم اراضی آزربایجان جنوبی وپيش کشی آن به ايالات ديگر پرداخت.مملکت آزربایجان را به استانهاي مختلف تقسيم و اسم آذربايجان را از روي آنها برداشتند تا اسم آذربايجان از ذهن تورکان زدوده شود.
رضا پالاني پس از بوجود آوردن يک حکومت مرکزي مستبد، بدستور اربابانش انگلیس ها تقسيم اداري کشور را عوض کرد.در تاريخ ۱۶/۸/۱۳۱۶به موجب قانون مجلس شاه،تقسيمات کشور و همچنين اسامي تاريخي ايالات حذف به شش استان شمال غرب، غرب،شمال، جنوب، مکران و شمال شرق تقسيم مي شود. نامهای تورکی شهرها و روستاها حتی اسامی کوه‌ها و رودخانه‌ها به فارسی شد وزبان تورکی درهمه جا ممنوع گرديد.

تورکهای آذربایجان جنوبی دارای سرزمینهای  وسیع به مساحتی بیش از  ۱۴۰۰۰۰  کیلو متر مربع  و دارای جمعیتی  ۲۵ -  ۳۰ میلیون هستند که هنوز ملتی فراموش شده، ملتی بدون دولت و کشور در مسیر دردناک آسمیلاسیون شلاق ملت حاکم فارس را می خورد.
جایگاه مهم تورکهای آذربایجان و آذربایجان جنوبی در جهان را آمار و مقایسه‌ها نشان می دهند.مساحت و جمعیت ۱۳۰ کشور کوچکتر از آذربایجان  در جهان نشان می دهد که کشورهای بسیار کوچکی وجود دارند که مردم شان  با کسب استقلال از اسارت و بردگی ملی رهایی یافته اند. بنا به آمارهای جهانی و جدول شماره یک، مساحت آذربایجان جنوبی از مساحت ۱۴۰ کشور مستقل جهان بزرگتر می باشد.  تورکهای آذربایجان در جغرافیایی آزربایجان جنوبی که امروز تحت اشغال ایران است در طول تاریخ اهالی بومی  هفت استان یعنی استانهای آذربایجان شرقی، همدان، زنجان، قزوین ، اردبیل و بخش وسیعی ازآذربایجان غربی ،کرج ، البرز، غرب تهران ,بخشی شمالی استان گیلان یعنی شهر آستارا و شهرستانهای حوالی و بخشی از استان مرکزی و غیره بوده و هستند. 
آذربایجان جنوبی بنا به آمار و داده‌های دولت فریب کار جمهوری اسلامی که همیشه کمتر از واقعیت نشان میدهد  دارای بیش از ۱۸۰ شهر و هزاران روستای کوچک و بزرگ میباشد.

آمار اثبات میکند که هفتاد درصد (۷۰% ) کشورهای اروپایی کوچکتر از آذربایجان جنوبی هستند.کشورهای مستقلی که جمعیت و مساحت جغرافیایی‌شان از آذربایجان جنوبی بسیار کمتر و کوچکترند  :
نروژ، یمن، ترکمنستان،  کامرون، پاپوا نیو، کانیا،  سنگال، استرالیا، نیوزلند، نامیبیا، موزامبیک، شیلی، زامبیا، سومالیا، ماداگاسکار، بوتساوانا، عراق، کازاخستان، لیبی، مغولستان، زیمبابوه، گنکو، ماته کوته دلویره، اکوادور، گرین لند، پاراگوئه، بورکینا فاسو، گاپون،  فنلاند، عمان، غنا، بولیوی، نیوزلند، سوئد، لاکوتا، موریتانیا، سورینام، صحرای غربی، کنگو، گایانا، ایسلند، بوتسوانا، نامیبیا، سارینام، جمهوری افریقای مرکزی، اتیوپی، مالی، آنگولا، نیجر، چاد، و... غیره میباشند.نه تنها مساحت آذربایجان جنوبی بلکه  مساحت کوچکترین بخش هر یک از استانهای آذربایجان جنوبی بزرگتر از  مساحت خیلی از کشورهای مستقل جهان و نامبرده می باشند.
دشت مغان به تنهائی در مقایسه با کشورهای کوچک جهان حدود ۲۷۵۱ برابر موناکو، ۲۴۴ برابر نائورا، ۸۵ برابر سان مارینو، ۳۲ برابر لیختن اشتاین، ۵.۱۶ برابر مالت مساحت دارد. دشت مغان ۵.۱۱ برابر آندورا، ۹ برابر سنگاپور، ۱۷.۵ برابر مالدیو، ۱۵ برابر گرانادا، ۳ برابر کشور کومور و دو برابر لوکزامبورک مساحت دارد.

کشورهایی با مساحتهای ۴۴۰ متر مربع، یک کیلو متر مربع،  ۲۰ کیلو متر مربع  و غیره دیده میشود که در مقایسه با آذربایجان همچون کاهی به نظر می رسند. بنا به داده‌ها آذربایجان جنوبی نسبتا بسیار بزرگتر و پرجمعیت تر از کشورهای مستقل نامبرده می باشد. آذربایجان حتی دهها، صدها و هزاران برابر بزرگتر از آنهاست ولی اعتبار و قدرت سیاسی و جهانی هر یک از آنها در مقایسه  با  آذربایجان جنوبی بسیار بیشتر می باشد. 
ی رسمی مساحت  آذربایجان جنوبی تقریبا مساوی با مساحت تاجیکستان، بنگلادش، سییرالئون و یونان میباشد. مساحت آذربایجان جنوبی نزدیک به دو برابر مساحت آذربایجان شمالی، گرجستان و ایرلند جنوبی بوده و سه برابر بزرگتر از دانمارک، هلند، استونی و سلوواکی میباشد.
مساحت آذربایجان تقریبا چهار برابر بزرگتر از سویس، تایوان، مولدوا و بلژیک است.
مساحت آذربایجان جنوبی تقریبا پنج برابر بزرگتر از بلژیک، آلبانی، ، ارمنستان، هائیتی و بروندی است.
مساحت آذربایجان جنوبی سیزده برابر بزرگتر از لبنان  بوده و ۱۸۹ برابر بزرگتر از بحرین میباشد. 
مساحت آذربایجان جنوبی ۲۰۰ برابر بزرگتر از سنگاپور، ۴۷۰ برابر بزرگتر از مالدیوز و ۴۰۶ برابر  بزرگتر از کشور گرانادا می باشد. همچنین در این مقایسه‌ها مساحت آذربایجان جنوبی ۵۳۸۵ برابر بزرگتر از تووالا و ۷۰۰۰۰۰ برابر بزرگتر از موناکو است و الی آخر ...
بجز کره شمالی، بسیاری از کشورها به اندازه نصف آذربایجان جنوبی جمعیت ندارند. در مقایسه با ۲۳۵ کشور مستقل جهان، آذربایجان جنوبی بیشتر از ۱۳۰ کشورمستقل هم مساحت جغرافیایی و هم جمعیت انسانی دارد.  همچنین جمعیت آذربایجان حنوبی بیشتر از جمعیت ۱۸۰ کشور مستقل می باشد یعنی حد اقل  ۶۰% از کشورهای مستقل جهان از هر لحاط کوچکتر از آذربایجان جنوبی بوده و جمعیت‌شان کمتر از ترکها ی آذربایجان جنوبی می باشند.

در آذرماه همان سال با تجديد نظر در تقسيمات سابق، کشور باسمه‌ای ايران به ده استان تقسيم شده و بصورت مضحکي بر اساس شماره هااز يک تا ده نام گذاري مي شود.
تبريز مرکز استان سوم و اورميه مرکز استان چهارم شده حدود آذربايجان و نام آذربايجان از نقشه حذف مي شود.در اين تقسيم بندي اردبيل جز استان سوم است.  اما اين تقسيم بنديها و نامگذاريهاي مغرضانه بغير از دوران پر افتخار جمهوري دموکرات آذربايجان تا سال ۱۳۳۹ ادامه مي يابد.در اين سال استانهاي سوم و چهارم با نامهاي آذربايجان شرقي و غربي ايجاد مي گردد.در کل کشور موسوم به ايران به ۱۳ استان و ۸ فرمانداري کل(بعدا ۱۱ فرمانداري کل) تقسيم مي شود.
در تقسيمات جديد برخي از شهرهاي آزربایجان جنوبی اراک، ساوه،سونقور،بيجار،قوروه،انزلي به استانهاي مجاور داده مي شود و همدان را از پيکره آزربایجان جنوبی  جدا و به فرمانداري کل تبديل ميکنند در اين تقسيم بندي استانهاي اردبيل و زنجان جز استان آذربايجان شرقي هستند.
آستارا که قبلا بخشي از شهرستان اردبيل بود خود در سال ۱۳۳۷ به يک شهرستان تبديل شد.اين شهرآذربايجان در سال۱۳۵۰ از آذربايجان شرقي جدا و به گيلان واگذار گرديد.تقسیم بندی آزربایجان جنوبی بعد انقلاب اسلامی ادامه يافت.
اول قزوين از زنجان و بعد در سال ۱۳۷۲ اردبيل از آذربايجان شرقي جدا شده و به استانهاي مستقل تبديل و نام آذربايجان از روي آنها حذف گردید. (مطالب بالا از اسناد مجلس ایران)
شهرهای زنجان،همدان،قزوين،سونقور،بیجار،قروه، ساوه، قم،کرج، نظر آباد،اشتهارد،شهریار مناطقی هستند که نام آزربایجان را ندارند.
اشغالگران به تعویض نام شهرهای آزربایجان ده‌هات و اماکن تاریخی‌,خیابان, رود‌ها دریا‌ها اقدام کردند:
ماکو→ ماکی
سلماس→ دیلمقان 
ارومیه →رضائیه → اورمو
اشنویه→ اوچ نو
ساوالان→ سبلان
آراز→ ارس
پیرانشهر→  خانا
مهاباد → سویوق بولاق
بوکان → بی کندی
شاهین دژ → صائین قالا
سردشت → ساری داش
هشترود→ سرسکند
ارسباران→ قاراداغ
مشکین شهر→ خیاو
آذرشهر→ توفارقان 
ملکان ملک→ ملک کندی 
نقده→ سولدوز
 آخما قایا ←احمقیه
جِیرانلی ←جاریحانی
قره سو  ←سیه چشمه
قره تپه ←سیاه کوه
کؤشک سارای ← کشکسرای 
گون دوغان ←کندوان
گلن بَی ←گل انبر
 قازان خان ←غازیان 
زنگان ←زنجان
قافلانتی  ← قافلانکوه 
تیکان تپه ← تکاب
اربلر ← پلدشت
قویون داغی ← کبودان
جیغاتای چای ←زرینه رود
تاتائو چای ←سیمینه رود
 قوشاچای ←میاندوآب
گادار چای ←قادر رود
یئددی گؤز  ←هفت چشمه
.....
شونیسم ها به نامهای ترکی در مرزهای سیاسی ایران اکتفا نکرده و نام منطقه ای در جمهوری آزربایجان شمالی یعنی آران را هم به همه جمهوری آزربایجان شمالی نسبت دادند .آذربایجان بزرگ به چهار قسمت تقسیم شده که در هر چهار پارچه آن از هر سو مورد تجاوز قرار گرفته اند. آذربایجان از درد بر خود می پیچد. بی‌آنکه زخمهای کهنه تکه پاره شدن آذربایجان جنوبی التیام یافته باشد اکنون دشمنان از هر طرف به جان آن افتاده و آنرا بیرحمانه می درند.  آذربایجان هر لحظه مانند گوشت قربانی تکه تکه شده و در میان همسایگان تقسیم می شود و یا تکه‌هایش همچون نخجوان به اطراف پرت می شوند.  آذربایجان در صورت استقلال ملی توان حفاظت از اراضی اش  را خواهد داشت.

نسل جدید استقلال طلب آذربایجان برای دفاع از هر میلیمتر از اراضی آذربایجان جنوبی جنگیده و خونهای زیادی به وطن هدیه خواهند داد .نام‌های وطن خود را از فارسیزه شدن نجات داده آن را  آنگونه که اجداد خود نام گذاری کرده صدا خواهد زد. اجازه جولان دادن به هر تروریست یا عشیره مهاجر نخواهد داد تا  برای خود از خاک آزربایجان ادعای اراضی کند.  اجازه  نخواهد داد هم به آزربایجان پناهنده شود هم به آزربایجان  ادعای مالکیت کند.(کرد‌های عراق یا ارامنه ) تا زمانی که منافع و اراضی آذربایجان مورد تعرض کشوری قرار نگیرد با هیچ ملت و کشوری دشمنی نخواهند کرد و خواهان روابط  دوستانه، مسالمت آمیز و احترام متقابل با همه کشورهای جهان در چارچوب قوانین بین المللی هستند.

ضرورت فرهنگی‌ ,ملیتی و هویتی برای استقلال ملی‌ آزربایجان جنوبی
یکی از مهمترین پایه های هستی و موجودیت تورکها، زبان و فرهنگ آنهاست.ایرانیان برای نابودی ملت تورک پایه مهم و مستحکم آن یعنی زبان و فرهنگ تورکی را مورد هدف و تعرض قرار داده است.
اشغالگران برای تحقق پروژه ملت سازی و تشکیل ملت واحد فارس در ایران دست به قتل عام معنوی وجنوساید فرهنگی و زبانی زده اند.
زبان تورکی در ایران نه تنها زبان رسمی نیست بلکه آن را گویش محلی نام برده و آموزش به زبان ترکی،نشر مطبوعات و کتابهای ترکی را اکیدا ممنوع کرده اند.
حکومتهای اشغالگر ایران با جبر و ایحاد جوی سنگین ترکی صحبت کردن در ادارات دولتی و مدارس را ممنوع کرده اند و در فرهنگ عمومی مردم زبان تورکی و صحبت به زبان تورکی را به چیزی شرمگین تبدیل نموده اند.
زبان فارسی را به زبان رسمی آموزش، مکاتبات اداری و غیراداری و مطبوعات کشور تبدیل کرده اند تا فارسها زبان پارسی را پاس و تورک ها زبان تورکی را ترک کنند.
دولتهای فارس برای گسترش زبان فارسی در ایران و جهان بودجه های بزرگی اختصاص داده و فرهنگستان های زیادی بوجود آورده برنامه های رادیو و تلویزیونی به زبان فارسی پخش کرده و مردم ترک را از رادیو و تلویزیون محروم کرده اند. 
دولتهای فارس در ایران شعر، موسیقی،آواز،رقص، صنعت فیلم، تئاتر، نمایشنامه و ادبیات ترکی را به مرز نابودی کشانده اند، لباسهای ملی و محلی را ممنوع و نابود نموده اند،سنتها و رسوم آذربایجانی را از زندگی و باورهای مردم پاک کرده اند با حفظ کردن اشعار ترکی بااشعار راسیستی شاعران مانند فردوسی بچه های آذربایجان رامسموم و شکنجه داده اند.
هیچ فارسی حاضر نیست یک ساعت از وقت خود را برای آموزش زبان ترکی صرف کند ولی میلیونها تورک را مجبور ساختند هر ساله هزاران ساعت از وفت مفید خود را صرف آموزش زبان بیگانه و بی اهمیت فارسی تلف کنند و انرژی عظیم و وقت پر ارزش خودشان را هدر دهند.
در تمام دوران حاکمیت فارسها،مدرسه برای همه کودکان و بچه های آذربایجان دنیای هراس آور، زندان و جای ترس و وحشت بوده است. در این مدت کودکان معلمین را شکنجه گر خودشان دانسته و آموزش و تحصیل به زبان فارسی را از بدترین نوع شکنجه ها تعریف نموده اند. 

اینها فقط گوشه ای بسیار کوچک از سیاستهای تورک ستیزی و آسیملاسیون فرهنگی دولتهای راسیست فارس در ایران بوده اند. نسل جوان به راحتی و بسرعت فارسیزه می شود و در دایره بسته "ازخود بیگانگی" ملی و فرهنگی چرخ می زند.
یکی از مهمترین پایه‌های هستی و موجودیت ترکها، زبان و فرهنگ آنهاست. دشمن برای نابودی ملت ترک پایه مهم و مستحکم  آن یعنی زبان و فرهنگ ترکی را مورد هدف و تعرض قرار داده است. اشغالگران برای تحقق پروژه ملت سازی و تشکیل ملت واحد فارس در ایران دست به قتل عام معنوی و ژنو ساید فرهنگی و زبانی زده اند.
رژیمهای حاکم فارس به منظور ایجاد هویت ملی واحد فارس نهادها و وزراتخانه‌های مختلفی را ایجاد کرده اند.  آنها سیستم آموزشی وسیعی را ایجاد نموده اند و زبان فارسی را به زبان رسمی آموزش، مکاتبات اداری و غیراداری و مطبوعات کشور تبدیل کرده اند تا فارسها زبان پارسی را پاس بدارند و تورک‌ها زبان تورکی را ترک بکنند.
دولتهای فارس برای گسترش زبان فارسی در ایران و جهان بودجه‌های بزرگی اختصاص داده و فرهنگستان و سازمانهای مشابه زیادی بوجود آورده اند. آنها برنامه‌های رادیو و تلویزیونی به زبان فارسی پخش کرده و مردم ترک را از رادیو و تلویزیون و تکنولوژی صوتی و تصویری محروم کرده اند. زبان تورکی در ایران نه تنها زبان رسمی نیست بلکه آن را گویش محلی نام برده و آموزش به زبان ترکی، نشر مطبوعات و کتابهای ترکی را اکیدا ممنوع کرده اند. تاکنون استعمارگران مانع بکارگیری زبان ترکی بعنوان یک زبان علمی در رشته‌های ریاضیات، جبر، هندسه، شیمی، فیزیک، سیاست، جامعه شناسی و غیره شده اند تا امحا آن را تسریع کنند.
حکومتهای اشغالگر ایران با جبر، زور و ایحاد جوی سنگین ترکی صحبت کردن در ادارات دولتی و مدارس را ممنوع کرده اند و در فرهنگ عمومی مردم زبان تورکی و صحبت به زبان تورکی را به چیزی شرمگین و پست تبدیل نموده اند.
دولتهای فارس در ایران شعر، موسیقی، آواز، رقص، صنعت فیلم، تئاتر، نمایشنامه و ادبیات ترکی را به مرز نابودی کشانده اند، لباسهای ملی و محلی را ممنوع  و نابود نموده اند، سنتها و رسوم آذربایجانی را از زندگی و باورهای مردم پاک کرده اند، نویسندگان و شاعران فارس مانند فردوسی و سعدی را در بین آذربایجانیها مقدس کرده اند و در یک سده گذشته روح و مغز ترکها را با حفظ  کردن اشعار خرافی و راسیستی آنها مسموم، آزار و شکنجه داده اند. اگر اغراق نباشد هیچ فارس زبانی حاضر نیست یک ساعت از وقت خود را برای آموزش زبان ترکی صرف کند ولی در این مدت طولانی میلیونها تورک را مجبور ساختند هر ساله هزاران ساعت از وفت مفید خود را صرف آموزش زبان بیگانه و بی‌اهمیت فارسی تلف کنند و انرژی عظیم و وقت پر ارزش خودشان را هدر دهند.
در تمام دوران حاکمیت فارسها،  مدرسه برای همه کودکان و بچه‌های آذربایجان دنیای هراس آور، زندان و جای ترس و وحشت بوده است. در این مدت کودکان معلمین را شکنجه گر خودشان دانسته و آموزش و تحصیل به زبان فارسی را از بدترین نوع شکنجه‌ها تعریف نموده اند. تفکر و احساس درونی هر ترکی از لحظه‌های یادگیری و آموزش فارسی چیزی جز آزار و شکنجه روحی و جسمی نبوده است. تحمیل زبان و فرهنگ فارسها به مردم آذربایجان توسط فاشیستهای بورژوازی فارس نه تنها جنایت بلکه ما فوق جنایات انسانی محسوب می شوند.
تاکنون دشمن از هر سو به فرهنگ و زبان تورکی یورش برده است و حتی تحمل اسامی ترکی را نداشته و اسامی ترکی کودکان، اسامی ترکی روستاها، مناطق، شهرها، کوچه‌ها ، محله ها، کوهها، رودخانه ها، جزایر دریاچه پر آب و سابق ارومیه را به فارسی و اسلامی تغییر داده و اسامی ترکی را ممنوع اعلام کرده اند.
 اشغالگران جبهه‌های زیادی را بر ضد فرهنگ تورکی آذربایجان باز نموده اند و در تخریب آثار باستانی و تاریخی آذربایجان لحظه‌ای بیکار ننشسته و برای تکمیل جنایات خود به تحریف تاریخ آذربایجان، زبان و فرهنگ آذربایجان پرداخته اند.

اینها فقط گوشه‌ای بسیار کوچک از سیاستهای تورک ستیزی و آسیملاسیون فرهنگی  راسیست دولتهای فارس در ایران بوده اند. اکنون ما در لحظه حساس و تعیین کننده‌ای قرار گرفته ایم. آذربایجانیها با سرعت و شدت بیش از پیش پروسه فارس شدن اجباری را طی می کنند. نسل جوان به راحتی و بسرعت فارسیزه می شود و در دایره بسته "ازخود بیگانگی" ملی و فرهنگی چرخ می زند. اگر عکس العملی جدی و انقلابی روی ندهد، اگر مردم آذربایجان بر ضد دولتهای اشغالگر فارس بپا نخیزند طولی نخواهد کشید که زبان اکثریت ترکهای آذربایجان به فارسی تبدیل خواهد شد.
یک قرن تلاش، مبارزه و جانفشانی اثبات کرده است که اشغالگران فاشیست نمی توانند و نمی خواهند مطالبات فرهنگی مردم آذربایجان را برآورده کرده و دست از تبعیض، تحقیر و نابرابریهای ملی بردارند. از این رو مردم آذربایجان نباید وقت کشی کرده و زمان را از دست بدهند. تلاش و انرژی آذربایجانیها نباید بیش از این هدر رود. مردم آذربایجان برای رسمی شدن زبان تورکی آذربایجانی و حقظ و غنای زبان و فرهنگ‌شان چاره‌ای جز جدایی از ایران و استقلال ملی آذربایجان ندارد.
اگر تحقق استقلال ملی در نجات آذربایجان اندکی تاخیر کند زبان و فرهنگ ترکهای  در آذربایجان جنوبی منقرض خواهد شد.


ضرورت استقلال آزربایجان برای نجات هویت آزربایجان 
چرا ایرانی‌‌ها ملل غیر فارس را قوم مینامند ؟ چرا میگوییم هویت ایرانی حرف پوچی است؟ما همه ایرانی هستیم حرف مضحک و غیر قابل اعتبار است؟
در تاریخ دنیا تا هشتاد سال پیش به هیچ روی سخنی از ملت"ایران"نرفته و ملتی به این نام وجود خارجی ندارد ولی‌ نزد ایرانیان"ایرانی"‌یعنی‌ برابر است با فارس.
نام ایران در سال ۱۳۰۴ برای اولین بار بصورت جعلی بر روی ممالک محروسه قاجار گذاشته شد تا استعمار واشغالگری فارس زیر نام ایرانی‌ پنهان شود.
شوونیزم فارس تا آنجا پیش رفته که اکنون در کلیه کتب درسی و فرهنگ لغتها ایران را به عنوان فارس تعریف نموده و زبانی جعلی به اسم زبان ایرانی مساوی با زبان فارسی اختراع نموده واز تمام ملل غیر فارس را ملت ایران میشاساند
نزدیک شصت سال هست که علم بیولوژی و همچنین جامعه شناسی چیزی به اسم نژاد را نمیشناسد.مقوله نژاد در جهان غرب تماما یک چیزی عقب مانده و غیر علمی و حتی در بعضی جوامع جرم حساب میشود چه برسه به نژاد آریایی که سرتا پا دروغ و توهم ایرانیان و شوینیسم است . در علم بیولوژی نژاد فقط به مشخصات فیزیولوژیکی گونه انسانی (زرد پوست سیاه سفید سرخ و )اطلاق میشود.
ملیت و اتنیسیتی، اما، در رابطه با مشخصات فرهنگی انسانها تعریف می شود: مثلا زبان،تاریخ، اراضی دین یا مذهب، آداب و رسوم، سنن، و .. یکسان
راسیسم همان پدیده شومی است که از طریق تحقیر، انکار و یا بی‌حرمتی در رابطه با هر یک از اجزا تشکیل دهنده ملیت، حاصل می شود. درون مرزهاى ايران "چندين ملت" وجود دارد نه "اقوام گوناگون" و يا "ملت ايران". ايرانى نام ملت و يا قوم و نژاد و تبار و فرهنگ و زبان مشخصى نيست. 
ملت ايران تعبيرى نارسا و نادرست براى ناميدن "ملل غیر فارس" است.و تركها (آزربایجانی و تورکمن و قشقایی و افشار) فارسها و عربها و بلوچها ... هر كدام ملتى جدا هستند و تمامی سازمانها و دول و ملتها هر کدام را ملتی جدا میشناسد.ملل همچون تورک و عرب چند دولت هم دارند.
اقوام ایرانی‌ یک هویت جعلی است،دست ساخته اشغالگران فارس و پان ایرانیستها جهت کنترل ملل تحت اشغال غیر فارس !
قوم در اصل یک کلمه‌ای عربی,به معنی خویشاوند است !
در درجه اول با قوم نامیدن ملت‌های تحت اشغال را یک جزئ تشکیل دهنده از هویت جعلی “ایرانی‌” معرفی می‌کند. وقتی‌ میگویند ‌”قوم ترک ایران “! ,تورک را خویشاوند ملت ساختگی ایرانی‌ و یک جزئ تشکیل دهنده از هویت جعلی “ایرانی‌” معرفی می‌کند.
آنرا نه یک ملت کامل و مستقل بلکه جز تشکیل دهنده ه آریایی معرفی می‌کند. خود واژه “نژاد “هم بحث علمی‌ ندارد و از سال ۱۹۵۵ از نظر علم بیولوژیک ,واژه “نژاد ” منتفی شده و فقط در علم جامعه شناسی‌ برای مبارزه با افکار پوسیده و باقی‌ مانده که به نژاد نژاد پرستی و خون عقیده دارند مقوله باز مانده است. (مثل افکار پوسیده فارس‌ها که حتی نمیدانند از نظر علمی‌ نژاد منتفی شده است,چه برسد به نژاد آریائی که در اوایل قرن ۱۹ توسط آلمان‌ها ایجاد شد و رضا پالانی به آن‌ رنگ فارسی زد, بزور و با تحریف مضحک آنرا وارد تاریخ ملل دربند کرد و به خورد خود فارس‌ها هم داد که در نتیجه یک جامعه مریض و روانی‌ نژاد پرست فارس بوجود آمد که امروز این جامعه مریض نه خود را قبول دارد نه‌ دنیا را نه حتی اجداد خود افغان ها را هم از خودمیدانند. )

در درجه دوم با قوم نامیدن ملت‌های تحت اشغال حقوق ملی‌ آنها  از جمله حق حاکمیت ملی‌ و استقلال ملی‌ و ….دیگر حقوق ملی‌  , را بعنوان یک ملت کامل و تکامل یافته به راحتی انکار ‌می‌کند .

تاریخ مشترک و هفت هزار ساله تورک‌،فرهنگ تورک، جهان بینی‌ تورکی، آداب و سنن تورکی – زبان تورکی – موسیقی تورکی – لباس مشترک تورکی، داشتن میل جمعی به حاکمیت ملی در تاریخ و امروز و حتی داشتن تجربه دولتمداری ملی… همه و همه پارامتر‌های تشکیل دهنده ملیت تورک هستند !

بر اساس  تعریف علمی و دقیق، تورکها در ایران "ملت" میباشند. آنها بصورت "قوم" که واحد اجتماعی بسیار کوچک  و متشکل از چندین طایفه و قبیله خویشاوند ملتیاست نمی باشند. مدافعان ایران بزرگ، مدافعان مرزهای مقدس ایران با قوم نامیدن ملل تحت ستم اهداف سیاسی را تعقیب میکنند و میخواهند از وزن و اعتبار سیاسی ملل تحت ستم در ایران را بکاهند و در عرضه جهانی آنها را کوچک و غیر جدی نشان بدهند.
سی میلیون تورک آذربایجانی زبان، تاریخ، اقتصاد و فرهنگ مشترک در سرزمین مشترک دارند.  این ملت علیرغم  میل  سلطنت طلبان و اسلامیها و سوسیال شونیستهای ایرانی قصد تشکیل دولت ملی در اشکال مختلف خودمختاری، فدرالیستی یا استقلال ملی دارند.ایرانیان ملل غیر فارس را بقصد قوم مینامند تا حقوق ملی آنها از جمله حق تعیین سرنوشت و استقلال را زیر پا گزارد جنبه سیاسی ملت بودن، تمایل آذربایجانیها برای تشکیل دولت ملی را از نظر بیاندازند. آنها با قوم نامیدن ملتها میخواهند حقوق سیاسی و حقوق اقتصادی ملتها را زیر پا گذاشته و تنها و تنها مسائل فرهنگی را عنوان کنند.ملت را قوم مینامد تا زبانش راحت قدغن شود،هویتش راحت تحقیر شود، ثروت‌ها و معادن هاش با نام ایرانی چپاول شود،افتخارات و تاریخش به نفع فارس زیر نام ایرانی جعل شود ،دریا و رود و طبیعتش کویر شود ؛وطنش راحت غصب شده اسم شهرها و کوه هاش به فارسی دوبله شود .

همه گروههای سیاسی  موجود در جبهه راسیسم و شوونیسم ایرانی بخوبی اطلاع دارند که با شکل گيري دولت هاي مدرن، واژه «ملت» بار سياسي يافته و حقوق قانونی و بین المللی برای آن تعیین شده است. آنها با نفی حقوق ملی، قانونی و برسمیت شناخته شده ملتها، وجود ملتها را در ایران انکار میکنند. در واقع نفی وجود ملتها در ایران معنایی جز نفی ستم ملی، نفی مبارزه ملی، نفی حقوق ملی و نقی استقلال ملل تحت ستم در ایران ندارد. 

اکنون سازمانهای بین المللی، بسیاری از دولتهای غربی و  علوم سیاسی و اجتماعی کلیه حقوق ملی گروههای انسانی که ملت نامیده میشوند و از مشخصه‌ها ی تعریف ملت برخوردارند برسمیت می شناسند.
مردم آذربایجان بخاطر اشتراک در عوامل مادی و معنوی بعنوان ملت واقعیت دارند. عوامل مادی مانند سرزمین و اقتصاد و عواملی معنوی مانند فراز و فرودهای تاریخی، حماسه‌ها و سنتهایی مانند عیدها، مراسمهای مختلف شادی و سوگواری به ملت تورک شکل و موجودیت داده اند و آنها را  با ملتهای دیگر در جهان هم سطح و برابر ساختند. ترکها در آذربایجان جنوبی در سرزمینی وسیع و غنی زندگی می کنند. آنها در طول تاریخ مشترک خود به زبان ترکی آذری با هم ارتباط و محاوره داشته اند. ترکها مانند ملل دیگر با  مجموعه‌ای ازمشخصه‌ها و فاکتورهایی عینی زیر تعریف می شوند؛
۱ - زبان مشترک
۲ - سرزمین مشترک
۳ - تاریخ و اقتصاد مشترک
۴ - فرهنگ، احساسات، آداب و رسوم  مشترک
۵ - تمایل و قصد تشکیل دولت و کشور خودی
با توجه به تعاریف و مشخصه‌های ملت استفاده از کلمه “ملت ایران” و هویت ساختگی “ملیت ایرانی‌”کاملا یک اشتباه محض است.اخیرا بعضی‌ از نئو پان ایرانیست‌ها ادعا دارند که: “ما به اقلیت‌های ملی ایرانی‌ قوم و اقوام ایرانی‌ می‌گوییم نه برای انکار ملیت آنها !” در مقابل این ادعا مضحک باید پرسید اقلیت کیست ؟
هویت‌ جعلی اقلیت‌  ایرانی‌:
در فرهنگ ادبیات سیاسی رژیم‌های ایرانی‌ همانطور که ‌قم با خیشاوند ملت ساختگی آریای معنی میشود در عین حل ملل غیر فارس که بیش از ۷۵ % جمعیت ایران را تشکیل میدهد را اقلیت مینامند و بطور وسیع آنرا تبلیغ می‌کنند.
باید از طرفداران رژیم جمهوری اسلامی و طرفداران پهلوی ها  و دوستداران تمامیت اراضی‌ زندان ایران  پرسیده شود !چرا آمار اتنیکی و ملی‌ را در ایران آشکار نمیکنید ؟
اگر به اعترافاتی گاه از زیر زبان خود مسئولان رژیم ناخواسته خارج میشود دقت کنیم و یا با سوادی در حد دانش آموز راهنمایی‌ به امر (غیر اتنیکی )استان‌ها و شهر‌ها و دهات  تاریخی‌ و تورک بنگریم خواهیم دید جمعیتی بین ۲۵- ۳۰ ملیون  تورک فقط در اراضی‌ تاریخی آزربایجان زندگی‌ می‌کنند .
اشغالگران  فارس در ۲ رژیم شاه و شیخ تحت لوای دولت ایران به علت سیاست‌های اسیمله ملت ترک  و با  سیاست‌ مهاجرت  سازی و درست کردن مشکلات اقتصادی و اجتماعی  باعث شده است که ۱۵ -۱۰ ميليون نفر تورکان آزربایجان  به شهرهای فارس نشين مهاجرت کرده اندعلی اکبر صالحی وزیر امور خارجه  وقت رژیم اشغالگر فارس برای دیدار و مذاکره رسمی با مقامات ترکیه‌ای در آنکارا  در فرودگاه اسن بوغا به سوالات خبرنگاران پاسخ داد. طی یکی از سوالات صالحی افزود:


ما کم و بیش زبان مشترکی داریم، “بیش از ۴۰% مردمان ایران به زبان ترکی صحبت می کنند .یعنی‌  ۴۰ درصد  از جمعیت  ۷۵ میلیونی  ایران باسمه ای ترک هستند."

اگر با تعریف غیر علمی‌ و مغرض ایرانیان  معنی‌ قوم را با آمار جمعیت تعریف کنیم باز با تضاد بزرگ جهانی‌ ربرو خواهیم شد. همانطور که مردمان چند هزار نفری کشورها  ملت نامیده می شوند ملت ترک سی میلیونی آذربایجان هم "قوم"، "طایفه" و "خلق" نبوده و یکی از ملتهای بزرگ جهان بشمار میرود و مانند ملل مستقل جهان شایسته حاکمیت و داشان دولت در کشورخویش میباشد.
بنا به آمارهای جمعیتی و جغرافیایی ۲۳۵ کشور جهان، آذربایجان جنوبی از نظر تناسب جمعیتی نسبت به کشورهای مستقل جهان در رده چهل و سوم قرار دارد یعنی فقط جمعیت چهل و سه کشور و ملت جهان از جمعیت آذربایجان جنوبی بیشتر می باشند. به بیانی ساده تر اکنون جمعیت آذربایجان جنوبی از جمعیت صد و نود و دو کشور مستقل جهان بیشتر می باشد.

بر اساس آمارهای جهانی،:

پنج کشور مستقل جهان جمعیتی کمتر از ده هزار نفر دارند.
بیش از بیست و نه کشور مستقل جهان جمعیتی مابین  ده هزار الی صد هزار نفر دارند.
بیست و شش کشور مستقل جهان جمعیتی ما بین صد هزار تا نیم میلیون نفر دارند.
دوازده کشور مستقل جهان جمعیتی ما بین نیم میلیون تا یک میلیون نفر دارند.
ده کشور مستقل جهان جمعیتی مابین یک میلیون تا دو میلیون نفر دارند.
ده کشور جهان جمعیتی جهان جمعیتی مابین دو میلیون تا سه میلیون نفر دارند.
ده کشور مستقل جهان جمعیتی مابین سه الی چهار میلیون نفر دارند.
یازده کشور مستقل جهان جمعیتی مابین جهار الی پنج میلیون نفر دارند.
هشت کشور مستقل جهان جمعیتی مابین پنج الی شش میلیون نفر دارند.
پنج کشور مستقل جهان جمعیتی مابین شش الی هفت میلیون نفر دارند.
هفت کشور مستقل جهان جمعیتی مابین هفت الی هشت میلیون نفر دارند.
پنج  کشور مستقل جهان جمعیتی مابین هشت الی نه میلیون نفردارند.
هفت کشور مستقل جهان جمعیتی مابین نه الی ده میلیون نفر دارند.
هشت کشور مستقل حهان جمعیتی مابین ده الی یازده میلیون نفر دارند.
سه کشور مستقل جهان جمعیتی مابین یازده الی دوازده میلیون نفر دارند.
سه کشور مستقل جهان جمعیتی مابین دوازده الی سیزده میلیون نفر دارند.
یک کشور مستقل جهان جمعیتی مابین چهارده و پانزده میلیون نفر دارد.
دو کشور مستقل جهان جمعیتی مابین پانزده الی  شانزده میلیون نفر دارند.
دو کشور مستقل جهان جمعیتی مابین هیجده الی بیست میلیون نفری دارند.
دو مملکت مستقل  جهان جمعیتی مابین بیست الی بیست و دو میلیونی دارند.
پنج کشور مستقل جهان  جمعیتی مابین بیست و پنج الی بیست و هشت میلیون نفری دارند.
دو کشور مستقل جهان جمعیت بیست و هشت الی بیست و نه میلیونی دارند
دو کشور مستقل جهان جمعیت سی میلیونی دارند
یک کشور مستقل جهان کمتر از هزار نفر جمعیت دارد
چهار کشور مستقل جهان جمعیتی مابین هزار الی ده هزار نفر دارند
پنج کشور مستقل جهان جمعیتی مابین ده هزار الی بیست هزار نفر دارند
شش کشور مستقل جهان جمعیتی مابین بیست الی سی هزار نفر دارند
سه کشور مستقل جهان جمعیتی مابین سی الی جهل هزار نفر جمعیت دارند.
ده کشور مستقل جهان جمعیتی مابین یک الی دو میلیون نفر دارند.
یازده کشور مستقل جهان جمعیتی مابین چهار الی پنج میلیون نفر دارند.
نه  کشور مستقل جهان جمعیتی مابین پنج الی شش میلیون نفر دارند.
و الی  آخر ...که به بررسی همه آنها پرداخته نمی شود.
 آذربایجان جنوبی با جمعیت بومی ۳۰ - ۳۵ میلیونی و با مساحتی بیش از صد و چهل هزار کیلومتر مربع متشکل از هفت استان آذربایجان شرقی، همدان، زنجان، قزوین، اردبیل و بخش وسیعی از آذربایجان غربی، بخش شمالی استان گیلان و بخشی از استان مرکزی می باشد.

در آذربایجان جنوبی ترکهای آذری از لحاظ جمعیتی ملتی بزرگ و دارای سرزمینهای وسیعی هستند که تاکنون اشغالگران و استعمارگران ایرانی با سرکوب و دیکتاتوری مانع از تشکیل دولت و کشور آنها شده است.  
دهها میلیون آذربایجانی در بیش از ۱۸۰ شهر و در هزاران روستای کوجک و بزرگ زندگی میکنند و هفت میلیون ترک، تهران و کرج را از سوی قزوین به آذربایجان پیوند زده اند که شامل مناطق صنعتی می باشند. با وجود این واقعیات متاسفانه آذربایجان جنوبی با جمعیتی در حدود  سی میلیون نفری هنوز به کشور مستقل تبدیل نشده است.ملت ترک  یکی از پر جمعیت‌ترین ملل در ایران است.  ملت ترک در عرصه‌های سیاسی و اقتصادی بعد ازملت فارس قدرتمندترین ملت در ایران می باشد. اکنون آذربایجانیها به قدرت خود پی برده اند و اعتماد به نفس کافی در مبارزه بدست آوردند وبه معنای واقعی آزادی و استقلال ملی پی برده اند و حاضر نیستند در موضع اسارت و بردگی بسر برند. جمهوری اسلامی ایران در برابر مبارزه و عصیان آذربایجانیها به عجز و وحشت افتاده است و شکی ندارد که آذربایجانیها سرنوشت تحولات آتی ایران را تعیین خواهند کرد.
نسل جدید استقلال طلب درآذربایجان برای استقرار و تشکیل کشوری مستقل مبارزه می کنند که زبان رسمی و اداری آن ترکی باشد. زبان رسمی ترکی در این کشور باید درآموزش و پرورش تا عالی‌ترین مدارج تحصیلی، مطبوعات، رادیو وتلویزیون و غیره بکار گرفته شود. نسل جدید استقلال طلب در آذربایجان نه تنها مبارزه‌ای قاطع  و جدی را برای تشکیل دولت و کشور آذربایجان جنوبی پیش می برد بلکه در صورت پیروزی و کسب رای مردم، برنامه‌های رفاه اجتماعی، عدالت و امنیت اجتماعی را تا بالاترین سطح استانداردهای جهانی پیاده خواهند کرد. 

ضرورت اقتصادی استقلال
چهره پلید و وحشتناک استعمارخارجی‌ ملت بیگانه فارس در سرزمین‌های ملل دیگر  برای آذربایجانیها آشناست.
اشغالگران فاشیست، آذربایجان را بخش جدایی ناپذیر ایران میدانند و خود را نماینده، ارباب و صاحب تام الاختیار آذربایجان معرفی میکنند. از اینرو غارت منابع، چپاول دار و ندار آذربایجان، کسب سود اضافی و استثمار بیشتر مردم به عیان و آشکاری صورت میگیرد. سرازیر شدن دارائیها و ثروتهای آذربایجان به مناطق فارس باعث رشد و توسعه اقتصادی مناطق فارس و برعکس باعث ضعف، عقب ماندگی و نابودی اقتصاد آذربایجان شده است. دولت سرمایه داری و اشغالگر همیشه بودجه بسیار ناچیزی به مناطق مستعمره اختصاص داده است و به انواع روشها مانع سرمایه گذاری در بخشها و زمینه‌های مختلف شده است. اشغالگران با برنامه ریزی‌های دقیق اقتصاد آذربایجان را نابود کرده و  آنرا به مرکز وابسته کرده اند. در چنین شرایطی نرخ بیکاری، فقر، بدبختی، خانه ویرانی و مهاجرت آذربایجانیها سیر صعودی را پیموده است.
 آذربایجان جنوبی سرزمینی اشغال شده و مستعمره‌ای بیش نیست.
هدف استعمارگران و اشغالگران، تاراج بردن منابع، داراییها و همه ثروتهای مستعمرات زیر دست است. آذربایجان جنوبی سرزمینی اشغال شده و مستعمره‌ای بیش نیست. مردم آذربایجان نسل به نسل مورد بهره کشی ملت حاکم فارس قرار گرفته اند. استعمارگران ایرانی منابع عظیم معدنی، طبیعی و مواد خام آذربایجان را تاکنون بدون پرداخت ریالی به تاراج برده اند. اشغالگران با استثمار نیروی کار ارزان و فراوان کارگران آذربایجان سودهای افسانه‌ای بدست آوره اند. دولتهای حاکم مانع رشد صنایع و سرمایه گذاری در آذربایجان شده اند و آذربایجان را به جامعه مصرفی و به بازار فروش کالاهای خود تبدیل کرده اند. سرزمین‌های آذربایجان به پایگاههای نظامی و سوق الجیشی اشغالگران فارس و ایرانی تبدیل شده است و از جوانان آذربایجان برای پیشبرد اهداف نظامی در جبهه‌های مختلف مانند جنگ ایران و عراق، جنگ با کوردها  و دیگر نقاط بهره گرفته و آنها را به کشتارگاهها روانه کرده اند. 

انحصارات، سرمایه‌های بزرگ، اقتصاد دولتی و سیاستهای اقتصادی رژیمهای حاکم بر ایران آگاهانه و عمدا مانع رشد و تکامل اقتصاد کلان آذربایجان، مانع رشد صنایع، تکنیک و مانع پرورش کادر و متخصصین شده اند. عقب ماندگی اقتصادی آذربایجان، فقر مادی و فکری مردم نتیجه و محصول سیاستها و غارت دولتهای اسعمارگر ملت حاکم بوده است.
 نفت غارت شده از الاحواز  شاهرگ اقتصاد ایران میباشد. نفت بعنوان کالا یا محصولی عمده نه تنها به اقتصاد سرمایه داری بلکه به قدرت و سیستم سیاسی ایران حیات میبخشد. دولت ایران برای تامین بودجه و مخارج عظیم دولتی، نفت و گازرا به انحصار کامل خود در آورده است.  درصد بزرگی از بودجه ایران توسط نفتفت غارت شده از الاحواز  و گازچپاول شده  از تورکمنستان جنوبی و غارت معادن غنی‌ آزربایجان جنوبی تامین می شود.در طی دهها سال گذشته دولتها در ایران به منابع و درآمدهای عظیم  نفت وابسته شده اند ودولتها به هیچ قیمتی حاضر نیستند دست از آن بکشند و یا شریکی بخود بگیرند.  در چنین وضعیتی غیر قابل تصور است که رژیم و سیستم فاشیستی و شوونیستی ایران بتواند ترکها، کردها، ترکمن ها، بلوچها و عربها را شریک خود کند و بخش عمده درآمد نفت را به رفاه  آنها و آبادانی مناطق آنها اختصاص دهد.
آزربایجان استقلال بگیرد چگونه خودگردانی میکند؟
 سوالی که فاشیستان و اشغالگران ایرانی از قصد جلو تورکان آزربایجان میندازد تا استعمارگری فارس را طولانی کنند
استقلال آزربایجان=پایان استعمار ایرانی
هفت استان آزربایجان جنوبی از غنی‌ترین مناطق جهان هستند ‏نفت در آزربایجان جنوبی از منابع عظیم دست نخورده ی است که در صورت سرمایه گذاری می تواند از منابع مهم برای توسعه و نوسازی در آزربایجان در زمان اندک باشد رژیم های فارس از سرمایه گذاری نفت وگاز آزربایجان اجتناب ورزیده ‏اند.

چاه های نفت در بلوک‌های نفتی مغان ۱ ومغآن ۲ ‏با ذخایر ۴ ‏میلیارد بشکه علاوه بر مصرف  ملّی و داخلی‌  ۲۰۰سال نیاز داخلی و صادرات را تامین کند در کنارش گاز طبیعی جلگه ای خزر یکی از ثروتهای بزرگ آزربایجان بحساب میآید .

به جرات میتوان گفت آزربایجان یکی از ده کشور ثروتی در معادن است طبق آمارهای خود رژیم درآمدهای حاصل از چپاول معادن در استان آذربایجان شرقی با نفت احواز برابری میکند .
حال به این آمار شش استان غنی دیگر آزربایجان رانیز اضافه کنید. مثلا به معادن مس بنگریم میبینیم که ۸۵% مس ایران از منطقه قره داغ‌استخراج میشود بعد ازشیلی گرانترین و با کیفیت ترین مس دنیارا آزربایجان دارد
در آذربايجان تنها تغلیظ صورت می پذیرد اصلی‌ترین اقدامات آن توسط قطار‌های باری به کرمان برده و در آنجا صورت می گیرد به خاطرهمین سرمایه آزربایجان برای فارسها شغل و ثروت هنگفت میآورد از همه مهمتر از لجن‌های مس طلای ناخالص بدست می آید که ثروت قابل ملاحظه ای دیگریست.
نیفیلین سینی ثروتیست در منطقه ساراب در غرب ساوالان استخراج میشود.این ماده یکی از مواد اولیه آلومینا میباشد و سیلیس که ماده اولیه شیشه میباشد ولی در آذربایجان هیچ کارخانه دولتی تولید آلومینیوم یا شیشه موجود نیست(کارخانه‌خصوصی نمیگوییم)بزرگترین کارخانه شیشه دراصفهان است

 فسیل خاورمیانه در مراغه که ثروتی که صدها سال زخیره دارد (ماراغا زمانی پایتخت ایلخانیان بود.اولین رصدخانه جهان را داراست .ارزش توریستی تنها یک شهر آزربایجان را مقایسه کنید با جعلیات همچون تخت جمشید برای فارس)
بامعادن فولاد اردبیل کارخانه‌های فولاددر اصفهان که توسط شاه وشیخ ساخته شده مقایسه شود با کارخانه‌های که دراردبیل نیست.
مرمر آذرشهر،سهند-گچ،سرامیک هشترود یا انرژی‌های حرارت زمینی خفته در سرعین و خلخال و مشگین شهر و یا معادن طلای سنقور و خوی که نود درصد طلای ایران را تامين میکند.
درآمد حاصل ازکشاورزی در خاک حاصلخیز آزربايجان، دامداری،مکانهای تروریستی همچون سرعین اورمو،تامین انتقال انرژی وتجارت بین آسیا-اروپا..را جدا حساب کنید
امروز کشور برادرمان ترکیه بدون نفت-معادن از تامین انتقال آسیا-اروپا خود یک قدرت اقتصادیست
بسیاری از ملتها وطن خود را در طی سه یا چهار دهه از ویرانی و فقر به سطح ثروتمندترین کشورهای جهان تبدیل نمودند. آذربایجان جنوبی هم می تواند مانند آنها به کشوری مدرن، مرفه  تبدیل شود.  چونکه آذربایجان جنوبی از مناسب‌ترین شرایط زندگی برخوردار بوده و سرزمینی ثروتمند و غنی میباشد.
از نظر طبیعی آذربایجان جنوبی مانند آذربایجان شمالی در حاشیه دریای خزر واقع شده و مزایای دریای خزر شامل آذربایجان جنوبی هم می شود. آذربایجان جنوبی از طریق دریا با روسیه و کشورهای ساحلی خزر مرتبط شده و ازطریق ترکیه به اروپا متصل می شود.
  آذربایجان جنوبی دارای صنایع ماشین سازی، صنایع سنگین، صنایع غذایی، قند و شکر، لوازم الکتریکی، سیمان و غیره است.
آذربایجان جنوبی از نظر تنوع منابع معدنی جزو مناطق ثروتمند جهان میباشد و معادن فلزی، غیر فلزی و منابع انرژی زیادی هستند که هنوز اشغالگران نتوانستند آنها را به تمامی به غارت ببرند.  
 مجتمع مس سونگون با ذخایری بیش از هفت میلیارد تن یکی از معادن بزرگ مس آذربایجان می باشد. آذربایجان جنوبی بزرگترین معادن طلا مانند داشکسن، معادن طلای خاروانا، تکاب و غیره را دارد.

آذربایجان در روی ثروت قرار گرفته و دارای معادنی چون معادن سرب و روی زنجان، برم زنجان، و كائولن مرند، سنگ تراور تن آذرشهر، نفيلين سينیت كليبر، سنگ مرمر اروميه و قروه، خاك‌ چيني و صدها معدن و ذخایر بی‌پایان دیگر است که درصورت بهره برداری درآمدی بسیار بیش ازنفت ایران امروزی را دارد.
 ميزان ذخاير نفت در دشت مغان حدود سه تا پنج ميليارد بشكه نفت پيش‌بيني شده است. در مناطق شمالی آذربایجان جنوبی  یعنی در دریای خزر ذخایر نفتی آذربایجان جنوبی هنوز دست نخورده است.
این سرزمین دارای آب هوای مناسب، زمین‌های پربار و باغهای حاصلخیزمی باشد. آذربایجان علاوه بر داشتن کوههای بلند و زیبا دارای زمينهای زيركشت و قابل کشت وسیعی دارد. آذربایجان دارای دهها رودخانه کوچک و بزرگ  و ده سد بزرگ با ظرفیتهای بالایی ازتولیدی برق می باشند.

 آذربايجان جنوبی فقط پنج ميليون هكتار زمین زیر کشت دارد که برابر با کل زمین‌های زیر کشت ژاپن و یک سوم زمین‌های زیر کشت کل ایران می باشد.  

آذربایجان به علت برخورداری از قابلیتهای کشاورزی و آب و خاک مساعد محصولات کشاورزی با کیفیت و مرغوبی را می تواند تحویل بازارهای جهانی دهد. با صعنتی نمودن کشاورزی، اختصاص نیروی انسانی ماهر و متخصص میتوان کشاورزی آذربایجان را توسعه و بخش وسیعی از مردم را در این بخش شاغل نمود.
 آذربايجان جنوبی در زمينه توليد سيب درختي، انگور و انواع ديگر ميوه‌ها و محصولات زراعي جايگاه ويژه‌‌ای دارد که طبیعتا صنعتی کردن کشاورزی کیفیت محصولات کشاورزی و در نتیجه رشد افتصادی را افزایش  میدهد.  به علت داشتن محصولات کشاورزی فراوان در آذربایجان می توان  صدها کارخانه مواد غذایی، آب میوه ها، مشروبات الکلی و غیر الکلی ایجاد نمود. اگر برنامه ریزی و پروژه‌های علمی و درستی درآذربایجان بکار گرفته شوند تنها با در آمدهای محصولات کشاورزی مردم آذربایجان مرفه تر ازامروز زندگی میکنند.

آذربایجان مراتع وسیعی برای دامپروری دارد که با مدرنیزه نمودن دامپروری نه تنها لبنیات و گوشت کشور بلکه با صادر کردن آنها در آمد کلانی نصیب آذربایجان می شود.
 اکنون بسیاری از محصولات کشاورزی، صنایع دستی و فرش آذربایجان بنام پرشین و فارس در بازارهای جهانی فروخنه شده و به جیب سرمایه داران و دولت ایران میرود. درصورت استقلال بر خلاف امروز درآمد محصولات به آذربایجان جاری خواهد شد.
 آذربایجان جنوبی دروازه ورود به اروپا و در مسیر ترانزیت غرب میباشد. آذربایجان ازجاذبه‌های گردشگری زیادی برخوردار است که با استقلال ودرهم پیچیدن بساط قوانین پوسیده اسلامی، به یکی از کشورهای توریستی جهان تبدیل خواهد شد.

آذربایجان غنی و پتانسیل و ظرفیت رشد زیادی دارد. سیستم حاکم در ایران از امکانات، ظرفیتها و توانائیهای داخلی آذربایجان  و حتی از اوضاع دوستان بین المللی آذربایجان بخوبی اطلاع دارد. به همین جهت آنها استقلال آذربایجان را هر لحظه ممکن میدانند.
یکی‌ از سبب‌های اصلی‌ تحت اشغال ماندن آزربایجان همین  نقاط کلیدی سیاسی و اقتصادی و ژئوپلیتیکی است که در  آزربایجان جنوبی نهفته است و رژیم با دست داشتن این کلید  سالهاست  رژیم اشغالگری را تداوم  و قدرت,سلطه خودرا فوزونی بخشیده و مناطق کویری فارس را به مرحمت همین کلید‌ها  آباد کرده است.آذربایجان را دروازه مشرق زمین نامیده اند و این سخن حاکی از اهمیت سوق الجیشی این منطقه می باشد، این موقعیت حساس سبب گردیده که آذربایجان محل وقوع رخدادهای بسیار تاریخی گردد.
کشور ترکیه برخلاف برادر خود آزربایجان جنوبی بدون داشتن منابع زمینی و ثروتهای ملی فقط با موقعیت ژئو پولوتیک خود به قدرت هشتم اقتصادی و قدرت مهم نظامی تبدیل گشته است .
همین  دارا بودن  موقعیت استراتژی بالا و ژئوپلیتیک حساس آزربایجان جنوبی باعث شده است که کرد‌های مهاجر و ارمنی‌های یاغی‌ همانند فارس‌ها  طمع کرده و همین باعث شده این اقلیت‌های مهاجر و بی‌ وطن برای به دست آوردن  این منطقه و صاحب شدن یک وطن مفت که دارای گردنه اقتصادی-سیاسی منطقه است گاه گاه جرات حمله به آزربایجان را پیدا  کرده  هماینک  هم به صورت وسیع طبق وعده اربابان خود(فارس‌ها و روس ها) برای بدست آوردن این منطقه برنامه‌ریزی کرده و سیستماتیک فعالیت و تبلیغات می‌کنند.
اساس و پایه جنبش‌های استقلال طلبانه را ستم‌های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی تشکیل می دهند. دولتها و رژیمهای تاکنونی ایران همیشه کوشیدند همزمان و موازی با استحکام قدرت مرکزی خود قدرت سیاسی، اقتصادی،  فرهنگی و اجتماعی آذربایجانیها  را در مناطق مختلف ایران بکاهند. از اینرو آذربایجان در حوزه اقتصادی از عدم توسعه متوازن و توزیع ناعادلانه ثروت در ایران رنج می برد.
تاکنون دولتهای اشغالگر سلطنتی و اسلامی به انواع شیوه‌ها از تمرکز و قدرتمندی اقتصادی آذربایجان ممانعت نموده و برای کاهش اهمیت تجاری و  صنعتی آذربایجان بطور قانونمند و سیستماتیک تلاش کرده اند و هدف و وجه عمده  سیاست گذاری های آنها تنزل نقش و اهمیت آذربایجان بوده است.

در گذشته آذربایجان یکی از عمده‌ترین مرکز تجاری بود ولی در دوران سلطنت پهلوی کم کم اهمیت خود را از دست داد و مرکز تجاری به تهران منتقل شد و صنایع ستگین مختلف از قبیل نساجی، ذوب آهن و غیره را در استانهای مرکزی تهران و اصفهان مستقر ساختند و  بتدریج مرکز ایران را به قلب تولید صنایع سنگین تبدیل کردند.
 طی  سالیان ۱۳۱۰ تا ۱۳۲۰ در آذربایجان جنوبی فقط  بیست تولیدی و در مرکز ۱۳۲ کارخانه تولیدی بزرگ تاسیس شد.  به همین جهت آذربایجان نقش و اهمیت اقتصادی خود را از همان موفع از دست داد.
سیاستهای رژیم پهلوی با شدت تمام توسط جمهوری اسلامی ایران تعقیب شده و از طرف دولت محدودیتهای قانونی و حتی غیر قانونی فراوانی برای ممانعت از سرمایه گزاری در آذربایجان اعمال شده است.  دولت با افزایش مالیاتها سرمایه گزاران را از سرمایه گذاری در آذربایجان منصرف و مجبور به فرار ساخته است.  در عین حال جمهوری اسلامی در آذربایجان هیچ بودجه‌ای را برای سرمایه گذاری و دیگر فعالیتهای اقتصادی تخصیص نداده است.

دولتهای اسلامی و فارس صنایع  مادر و شرکتهای اقتصادی مهم را انحصاری و دولتی نمودند و بطور سیستماتیک مانع سرمایه گذاری‌های کلان،  خرد و سرمایه گذاریهای خصوصی در آذربایجان شده اند. جمهوری اسلامی ایران بیش از ۸۰ درصد اقتصاد ایران را در کنترل و مالکیت سپاه پاسداران، وزارت خانه‌ها و دیگر ارگانهای جمهوری اسلامی در آورده است. ۲۰% باقیمانده هم در منطق فارس سرمایه گذاری شده است . دولت اسلامی همه سرمایه ها  بویژه سرمایه‌های مالی، نفتی، صنایع نظامی، صنایع تولیدی، پتروشیمی، بانکی، تجارت داخلی، تجارت داخلی را در انحصار خود درآورده اند اما برای فریب مردم  همه این واقعیات را تحریف کرده و ادعا میکنند که تورکهای آذربایجان اقتصاد ایران را در دست دارند.

 کارل مارکس در باره ستم اقتصادی به ملل تحت ستم  نوشت: « دولت‌های اروپايی در کشورهای وابسته به خود، با قهر تمام صنايع را ريشه‌کن کردند، همان کاری که مثلاً انگلستان با صنعت ابريشم ايرلند کرد» او نوشت: "تنها صنعتی که در ايرلند رشد کرده بود، صنعت تابوت‌ سازی بود".  
اکنون آذربایجان جنوبی در شرایط ایرلند سابق بسر میبرد و صنایعی که در آذربایجان رشد نموده شامل صنایع آخوندی، خرافات سازی، مسجد سازی، صنایع ساختن طناب دار و صنایع مواد مخدر میباشند.
اگر امروز در نقطه‌ای از آذربایجان در پروژه‌ای سرمایه گذاری شود بی‌شک آن سرمایه گذاری نه بخاطر منافع ملت ترک بلکه برای غارت و چپاول ثروتهای زمینی و زیر زمینی آذربایجان، انتقال مواد معادن به مناطق فارس و تامین منافع ملی ملت فارس بوده است. اقتصاد آذربایجان و تمامی صنایع دستی و صنایع ماشینی آذربایجان، محصولات فراوان و متنوع کشاورزی آذربایجان، صنایع تولید مواد خام معادن  و تولیدات دامی آذربایجان همگی در خدمت و نیاز اقتصاد مرکز و منافع ملت فارس می باشند. به بیان دیگر اقتصاد آذربایجان از طریق دولت مرکزی فارس کنترل می شود و سیاستهای اقتصادی نه بر اساس نیازهای آذربایجان بلکه بر پایه نیازهای دولت حاکم طرح ریزی میشوند.
 دولت‌ ایران بیشترین سهم از بودجه کشوری را به مناطق فارس اختصاص داده و صنایع مادر، پیشرفته، راههای ارتباطی، مراکز علمی، صنایع نظامی را در شهرهای فارس احداث کرده اند.
بنا به آمارهای دولتی بودجه بازسازی پنج استان آذربایجان کمتر از یک پنجم بودجه استان مرکزی بوده است ولی سهم آذربایجان بسیار کمتر از آن بوده که دولت ادعا نموده است.  تاکنون بخش قابل توجهی از بودجه‌های سالانه  آذربایجان به تعمیر و ساخنن مراکز خرافی، مساجد، زیارتگاهها و مراکز نظامی هزینه شده است.(اسناد مجلس در تعیین بودجه‌های سالانه  ایران طی‌ ۸۰ سال )
 در حاکمیت اسلامی توزیع اعتبارات استانی کل آذربایجان جنوبی کمتر و در حدود نصف استان اصفهان و  یا تهران به تنهایی بوده است.
در این رابطه خبر آماری که از سانسور دولت اسلامی به بیرون درز نمود و بخشی از آذربایجایهای خفته را بیدار نمود و به مردم تکانهای سیاسی داد مبنی بر این بود که فقط در طی هشت سال ریاست جمهوری هاشمی رفسجانی میزان سرمایه گذاری در استان کرمان ۳۰۰ برابر بیش از سرمایه گذاری در تمامی استانهای آذربایجان جنوبی یعنی استان اردبیل ، استان همدان، استان زنجان، آذربایجان غربی و آذربایجانی شرقی بوده است.
در سالهای اخیر سرمایه گذاری در بخش ساختمانی، مواد غذایی، صنعتی و بخشهای دیگر تقریبا در حال توقف و رکورد شدیدی قرار داشتند. بسیاری از کارخانه‌های تولیدی کوچگ و بزرگ ورشکست شدند و یا درحال بحران و ورشکست شدن هستند.  در طول چهارده سال بعد از حاکمیت اسلامی آذربایحان از دومین رده صعنتی کشور به هفدمین رده سقوط کرد.
رژیم اسلامی و راسیست ایران با ادامه سیاستهای تبعیض آمیز اقتصادی اکنون آذربایجان را به سطح پایین تر از آن هم تنزل داده است. در حال حاضر در صد بسیار کمی از واحدهای تولیدی و صنعتی در آذربایجان فعال هستند. در چنین وضعی نرخ بیکاری در آذربایجان به اوج خود رسیده و میلیونها کارگر بیکار فاقد درآمد هستند.  کارگران شاغل کارخانه‌های مختلف از دریافت حقوق و دستمزد محروم شده اند به همین جهت در سالیان گذشته یکی از دلایل اعتراضات کارگران آذربایجان  مطالبه حقوقهای معوقه بخاطر تعطیلی واحدهای تولیدی بوده است.

در آذربایجان رشد جمعیت نسبت معکوس با رشد سرمایه گذاری و صنایع دارد یعنی هر چه جمعیت آذربایجان بیشتر می شود از نسبت سرمایه گذاریها در بخشهای صعنتی و تولیدی کاسته می شود و نیروی کار ارزان و متخصص آذربایجان مجبور به ترک آذربایجان می شود.
یکی از نتایج ویرانی و ستم اقتصاد ی مهاجرت نیروی کار آذربایجان به مناطق و شهرهای فارس میباشد. مهاجرت ترکها از یکسو و انتقال و اسکان مردم فارس زبان توسط دولت، بافت جمعیتی را در آذربایجان به نفع ملت فارس تغییر داده است. افزایش تعداد فارسها در آذربایجان و یا مهاجرت ترکها به شهرهای فارس و ادغام ایندو ملت باعث تغییر تدریجی زبان ترکها به فارسی می شود.
در نتیجه سیاستهای اقتصادی بورزوا – شونیستهای ایران فقر، بیکاری، مهاجرت، اعتیاد، فحشا، آوارگی، بی‌مسکنی و دهها بدبختی دیگر نصیب میلیونها کارگر و دهفان آذربایجانی می شود و این ادعا که اقتصاد ایران در دست ترکهاست نمی تواند غیر از شوخی و خود فریبی چیز دیگری باشد.
ستم اقتصادی و ضعف اقتصادی آذربایجان، آسمیله و از خود بیگانه شدن ترکها را تشدید کرده  است. کاهش نفوذ و فدرت اقتصادی آذربایجانیها و تبعیضها باعث رانده شدن تورکها از امور سیاسی و دولتی در ایران شده است. ستم اقتصادی عواقب و تاثیرات جانبی منفی و زیادی بر علیه مردم آذربایجان و زندگی آنان دارد. آذربایجانیها برای پایان دادن به نابرابری، ستم افتصادی و کسب استقلال اقتصادی چاره‌ای جز جدایی از ایران و تشکیل دولت و کشور مستقل ندارند.
ضرورت استقلال در رفع تهدید‌های ملی‌
اهمیت ژئو پولوتیک و سوق الجیشی آزربایجان جنوبی:چرا کردها ،فارس ها و ارامنه و همواره در پی اشغال و تحت کنترل داشتن آزربایجان و پاکسازی ملی از تورکها را بوده و هستند ؟ موقعیت استراتژی و ژئوپلیتیک  حساس  آزربایجان جنوبی

آزربایجان جنوبی از نظر تجاري,سیاسی  و استراتژی منطقه حساسي محسوب مي‌شود چرا كه بر سر راه بازرگاني قفقاز و هم‌چنين راه شرقي غربي كه كه به درياي سياه مي‌پيوسته، واقع بوده. از همه مهمتر آزربایجان دروازه ورود انرژی به اروپا و مسير ترانزيت اروپا به آسياي ميانه است در واقع آزربایجان قلب تپنده جاده ابریشم محسوب مي‌شود آزربایجان جنوبی با استقلال خود جغرافیای دنیای تورک را که از هم جدا افتاده را نیز پیوند میدهد .

یعنی در یک جمله آزربایجان دروازه اروپا-آسیا و قفقاز-خاورمیانه و دنیای تورک است .

ضرورت استقلال آزربایجان برای نجات سلامتی‌ جامعه آزربایجان

 طرف مقابل آزربایجان فاشیست و غیر منطقی و اشغالگر است.تفکر ایرانی و تفکر آزربایجانی در تضاد و مقابل همند.
در حال حاضر بین این دو تفکر جنگ هستی و نیستی‌ در جریان است٬ و در این جنگ ما در جبهه آزربایجان جنوبی هستیم.تفکر ایرانی در تلاش برای نابودی و زیر پا گذاشتن تفکر آزربایجانی است.ملیت ملت آزربایجان جنوبی و سر زمین اشغال شده‌اش در معرض محو شدن و نابودی از سوی دشمنمان است
اگر چه طی‌ بیست سال گذشته حرکت امواج به‌‌‌ نفع ما بوده٬ ولی در نهایت تفکر ایرانی،رهائی و آزادی آزربایجان جنوبی را٬ و به‌‌‌ تبع آن تشکیل آزربایجان بزرگ را همان نابودی خود می‌‌بیند.

به‌‌‌ این خاطر است که به‌‌‌ ملی‌گرایی ایرانی- فارسی‌ تکیه میکند٬ در حالي که این عین نژاد پرستی است٬ ملی گرایی یاوطن پرستی نیست چرا که اين تفکر در تضاد کامل با حیات و پیش‌رفت دیگر ملل غیر فارس است. 

این ملی گرایی (بخوانیداشغالگری )سالم و درست نبوده بلکه نابود کننده و شوینیسم(کشور گشا و توسعه طلب) است و نافی تمام ملل از جمله تورک ها و حتی خود فارس‌ها میباشد.

اما ملی گرایی ترک آزربایجان جنوبی٬ و در کل٬ ملیت ترک آزربایجان بزرگ در تضاد با هیچ ملیتی بوجود نیامده است و بدان جهت نه‌ تنها مخرب و ویرانگر نیست بلکه سازنده و رهائی بخش نیز میباشد.بر اساس تفکرات ما، ملیت گرايي ما عکس العمل گرا، نافی٬ و مضر نیست بلکه عمل گرا هست. حتی در مبارزه با ایران اشغالگر،برای رهائی، و استقلال (تجزیه طلبی) عکس العمل گرا نيست. 

به‌‌‌ عبارتی٬ملیت گرايي ما نه‌ در تقابل با ملیت فارس بوده و نه‌ چشم طمع به‌‌‌ اراضی فارسستان دارد٬ بطوریکه واقعیت تفکرات ملی ما،حیات و هستی بخشیدن به‌‌‌ ملت ترک در وطن تاریخی خویش است.در اين مرحله رهايي از اشغال ايران٬ آمدن یا نیامدن ترک‌ها به‌‌‌ آزربایجان و یا بحثهای تحریف شده تاریخی توسط ایرانیان بیفایده است

چنانچه ملت تورک در آزربایجان جنوبی استقلال و اداره خویش را برای خود حق مسلّم خود میداند و هیچ کسی نمی تواند او را از این حق محروم سازد.این حق ملت ترک آزربایجان جنوبی زاییده خواسته و تفکرات ملی اوست و از تاریخ و مبارزات صد سال گذشته نشأت نگرفته است تفکر ایرانی در ضدیت کامل با تفکر آزربایجانی است.

ملی گرایی فارس و نهایتاً ایرانی یک تفکر لرزان و لنگ و ورشکسته است. در هر حال ناسیونالیسم ایرانی- فارسی‌ به‌‌‌ عنوان نابودگر‌ برای ما،و در عين حال برای ملت فارس نیز کارآیی نخواهد داشت.


استقلال به دشمنی ما بین دو ملت ترک و فارس خاتمه می دهد.
 آذربایحان در پروسه مبارزات گذشته عمیقا به این مسئله پی برده  که  دولتها و حکومتهای فارس و اپوزیسیون فارس هیچوقت حاضر به قبول اولیه‌ترین حقوق ملت ترک نخواهد بود. همگی آنها با انکار هویت ملی ترکها، در نابودی ملت ترک قاطع و مصمم هستند.

 در ایران ترک نفرین میشود، بیگانه خوانده میشود،  سوسک و خر نامیده میشود، از هرسو کینه و نفرت بر سر او می بارد، زبانش قدغن و بریده می شود، از سرزمین زیبایش رانده می شود. پست‌ترین و سخت‌ترین کارها به ترکها سپرده میشود و حداقل دستمزد را به او میدهند تا برده وار در زیر حقارت بسر برد و یا در فقر و بیکاری جان بکند.  دولت و ملت فارس وضعیت و زندگی فلاکت باری را به ترکهای مهاجر و بی‌پناه ایجاد میکند و چشم دیدن ترکها را در محیط کار و زندگی خود ندارد.

بی اعتمادی، رقابت، نفرت وکینه بین ترک و فارس  با روشنی هر روز در زندگی روزمره دیده می شود.  هر دو ملت علت بدبختی خود را در وجود دیگری می بینند.

ستم ملی، کشتار وسرکوب ملل ظلم دیده توسط دولت و ملت فارس باعث شده ملل دیگر از ملت فارس نفرت داشته باشند و نفرت ملت فارس را با نفرت جواب دهند. این تصویر ساده‌ای از رابطه و احساس ملت فارس با دیگر ملتهاست.  ستم ملی علت اصلی نفرت کارگران ترک از ملت فارس و کارگران فارس است و برعکس ملت فارس  وکارگران فارس از کارگران ملل ستمدیده  نفرت دارند. دشمنی  ملل تحت ستم با ملت فارس و دشمنی کارگران ترک، عرب، کرد، بلوچ و ترکمن با  کارگرفارس یک واقعیت است.
رابطه دو ملت ترک و فارس براساس نفرت و دشمنی تعریف میشود. فاصله و نفرت بین دو ملت ترک و فارس در حالت عمومی بسیار عادی شده است .

این واقعیتها و وجود دشمنی ما بین ملتها را هیچ کس جز مدافعان "اتحاد و همبستگی ایرانیان" و "تمامیت ارضی ایران"  و دوستان و روشنفکران ساده لوح  ما نمی توانند تکذیب کنند.
استقلال طلبان آذربایجان قصد دارند به  کینه و نفرت ما بین دو ملت ترک و فارس و دشمنی مابین کارگران دو ملت ترک و فارس پایان دهند و دو ملت ترک و فارس رابطه دوستی و آشتی را برقرار سازند . استقلال طلبان می خواهند زندانبانان فارس  خودشان هم آزاد شوند و در رفاه و آزادی زندگی کنند.  اما همه این آرزوها زمانی تحقق خواهند یافت که ملت ترک استقلال ملی خود را بدست آورده باشد و کشور و دولت مستقل داشته باشد. در این صورت علاوه بر ترکها، ملت فارس هم آزاد خواهد شد. اکنون ملت فارس هم آزاد نیست چون "ملتی که برملتهای دیگر ستم روا بدارد نمی تواند خود آزاد باشد".
ملت فارس بخصوص اقشار تهی دست برای اشغالگری آذربایجان بهائی گران می پردازند. تا زمانی که سرمایه داران فارس، سرزمین آذربایجان را در اشفال داشته باشند بورژوازی باتوهمات ناسیونالیستی، کارگران وزحمتکشان فارس را در جبهه خود بر ضد ملت ترک در افسار نگه خواهند داشت و  آنها را به ستمگری نسبت به ملتهای دیگر عادت داده و به نزاع با ملل تحت ستم وا میدارد.اشغالگران فاشیست فارس، برای استتار جنایات و ننگ خویش از طریق شعارهای میهن پرستانه مانند "چو ایران نباشد تن من مباد بدین بوم و بر زنده یک تن مباد" افکار و اخلاق مردم فارس را آلوده به شوونیسم کرده و حیثیت آنها را خوار و پست می سازد.
همچنین در نتیجه اشغال اراضی آدربایجان جنوبی و ویرانی اقتصاد آذربایجان سیل مهاجرت ترکها به شهرهای فارس ادامه خواهد داشت و شرایط مسکن و کاریابی فارسها را دشوار و سطح دستمزدها و سطح زندگی آنها هم پایین نگه داشته خواهد شد.

استقلال آذربایجان جنوبی به نفع ملت فارس هم هست

این جمله کوتاه  ولی پر محتوای " ایران زندان ملتهاست" گویای واقعیات زیادی است. ملت فارس بعنوان زندانبان ملل اسیر ترک، کرد، عرب، بلوچ، ترکمن، لر، گیلک میباشد. در طول تاریخ هشتاد – نود سال گذشته، فارسها برای سرکوب قیامها و مبارزات آزادیخواهانه ملل ستمدیده توسط دولت بکار گرفته شده اند و نفش پلید و ضد انسانی در تاریخ بعهده گرفتند و در این مسیر متحمل تلفات جانی و مالی زیادی  شده اند.

طبقات و اقشار مختلف ملت فارس نه تنها ملل آزادیخواه دیگررا به اسارت در آورده  بلکه در این مسیر خود هم به مرتبه‌ای پست سقوط کرده و اسیرعظمت  طلبی  خود شده اند.  مارکس بدرستی اشاره نموده بود که ملتی که ملت دیگر را به اسارت بگیرد زنجیرهای خود را محکمتر میکند. اشغالگری فارس به  ملت فارس ستم افتصادی و حتی ستم سیاسی وارد کرده و آنها را خوار می شمارد، اعتبار وحیثیت انسانی آنها را زیر پا میگذارد، آنها را به رذالت و جهالت میکشاند و بلاخره آنها را با فرهنگ و اخلاق غیر انسانی به ستمگری علیه ملل غیر خودی عادت می دهد..

ایران برای فارسیزه و آسمیله ساختن ملل دیگر نیروی انسانی، نیروی نظامی، بودجه مالی عظیمی اختصاص داده است.  بورژوازی فارس توانسته کارگران وزحمتکشان فارس را با ایده‌های برتری طلبانه، شوونیستی و فاشیستی پرورش دهد و آنها را بر علیه ملل ستمدیده همراه  خود کند. آنها حتی بطور انفرادی یا متشکل دراحزاب سراسری اپوزیسیون، علیرغم  اختلاف نظرها گوش به فرمان رهبر و دستورات دولت مرکزی هستند تا برای حفظ ایران و تمامیت ارضی ایران راهی جبهه‌های جنگ علیه ملل تحت ستم  شوند و به هر جنایتی دست بزنند..

 اشغالگری فارس با به بند کشیدن ملل دیگر و برای حفظ اسارت آنها سیستمی فاشیستی و سرکوبگررا درایران ایجاد و گسترانده است و توسط آن جنبشهای دمکراتیک ملت فارس هم سرکوب می شوند و ملت فارس را هم از دمکراسی و آزادی محروم کرده است. اینجا قصد ما توهین نیست اگر بگوییم که روشنفکران جاهل فارس این واقعیت را درک نمیکنند و مانند دولتهای فاشیست‌شان به ادامه اشغال آذربایجان، کردستان وغیره تاکید می کنند. 

جالب است که تاکنون  در نود سال گذشته یک فارس یا روشنفکر فارس پیدا نشده که جسورانه از استقلال بدون قید وشرط ملتهای تحت ستم در ایران حمایت کند تا بدین وسیله به آزادی ملت خود یعنی ملت فارس کمکی بکند. به عقیده ما ملت فارس شایسته و لایق داشتن آزادی، رفاه و برابری است  و آذربایجانیها با تمام قدرت از حقوق بر حق مردم فارس حمایت میکنند. آذربایجانیها در مبارزات خود همیشه اثبات کردند که بیش از خود مردم فارس برای آزادی  مردم فارس و  برقراری دمکراسی و برابری در ایران تلاش کرده و خون داده اند.   

مردم فارس در فارسستان حق دارند بدون تحت سلطه در آوردن ملل دیگر کشوری پیشرفته، متمدن  و انسانی برای خود داشته باشند و روابط دوستانه‌ای با کشورهای همسایه خود از جمله آذربایجان جنوبی داشته باشند .
آذربایجان شاید در مبارزه استقلال طلبانه خود بتواند به تنهایی یا با کمک و همکاری کشورهای غربی حریف دولت ایران بشود ولی برای تضمین پیروزی باید با ملل دیگردرایران متحد شود. تجربه مبارزات گذشته به ما می آموزد که مبارزات انفرادی ملتها موفقیتی بدنبال نداشته است. مبارزات متحدانه ملل و برپایی انقلاب سراسری می تواند به آزادی و استقلال آذربایجان و دیگر ملل در ایران بیانجامد. آذربایجان نه تنها نقطه امید ملت فارس بلکه تکیه گاه مطمئن برای همه ملل تحت ستم در ایران است چرا که شیشه عمر فاشیسم ایرانی یا فارس در دست ترکها است و بعبارت دیگر پیروزی و استقلال ملل دیگر در ایران در گرو استقلال آذربایجان میباشد.
 استقلال آذربایجان و دیگر ملل تحت ستم,  استقلال ملت فارس هم خواهد بود. بنا براین اگر ملت فارس خواهان تغییرات و بهبودی در زندگی خود هست باید از استقلال آذربایجان و استقلال ملل دیگر در ایران حمایت قاطع بکند.
مبارزات استقلال طلبانه آذربایجان به آزادی ملت فارس وبلاخره به دوستی ملتها منجر خواهد شد. در واقع استقلال آذربایجان و آزادی  مردم تورک آذری چیزی جز آزادی ملت فارس نیست.  در حقیقت مسئله آذربایجان مسئله مردم فارس هم هست.  مردم فارس اگر رهایی از ستمها، آزادی و دمکراسی میخواهند باید  از استقلال آذربایجان حمایت کنند. همچنین اگر مدافعان واقعی   ملتی فارس اتحاد و همبستگی  را میخواهند موظفند از استقلال  آذربایجان دفاع کنند تا دوستی و اتحاد داوطلبانه ما بین ملتها و کارگران تورک و فارس ایجاد گردد.
استقلال آذربایجان جنوبی در خدمت صلح و پیشرفت جامعه بین المللی است
ایران بمثابه کشوری استراتژیک در خاورمیانه، خطری جدی به موجودیت و صلح  کشورهای  منطقه بشمار میرود. ایران در منطقه حضور فعال دارد و به مشکل بین المللی تبدیل شده است. ایران با اتکا به منابع و ثروتهای عظیم  ملل تحت ستم در ایران منطقه را به بحران کشیده و با هر حرکت مترقی و آزادیخوانه دشمنی میکند.

 ایران پایگاه اصلی اسلام و جنبشهای اسلامی و ارتجاعی است. رژیم اسلامی که بر آرمان و ایدئولوژی اسلامی استوار است به مرکز سیاسی، تشکیلاتی، نظامی، فرهنگی،  ایدئولوژیکی، مالی و تبلیغی همه گروهها و جریانات اسلامی و  ضد انسانی تبدیل شده  است. استراتژی ایران دستیابی به سلاحهای هسته‌ای است. اگر ایران به سلاحهای اتمی مسلح شود، از نظر نظامی، اقتصادی و سیاسی قدرتمندتر و با ثبات ترخواهد شد و در نتیجه جنبشهای اسلامی تقویت شده و آزادیها، حقوق انسانها  در سطح جهانی بیشتر پایمال خواهد شد. اتمی شدن ایران فاجعه‌ای بزرگ به ملت ترک آذری، ملل زیر دست دیگر در ایران، کارگران، زنان، کودکان، مردمان غیر شیعه  و جامعه بین المللی است. تلاش ایران برای دستیابی به سلاحهای اتمی باعت تحریمهای ایران شده که فشارهای تحریمها بر دوش ملت ترک، دیگر ملل ستمدیده  است. ادامه این شرایط  احتمالا به جنگ ایران با غرب منجر شود که در نتیجه جنگ، بدبختی‌های زیادی دامن مردم را بگیرد.  مستقل شدن آذربایجان  و غیره باعث تضعیف ایران خواهد شد و ایران را در رسیدن به اهداف‌اش ناکام خواهد گذاشت. بنابر این استقلال آذربایجان در خدمت جامعه بشری بوده  و مسئله ترک و استقلال آذربایجان  اهمیت و جنبه جهانی پیدا کرده است.
 برقراری و حاکمیت "دمکراسی "," حقوق  شهروندی برابر ","فدرالیسم " در ایران غیر ممکن  وغیر عملی است.استقلال آذربایجان جنوبی ممکن و عملی است.
 برقراری و حاکمیت " دمکراسی" در ایران غیر ممکن است
چه کسانی یا احزابی میخواهند دمکراسی را در ایران رهبری و نهادینه بکنند؟ رژیم  ایرانی‌ با چادرشیعه گری یا اپوزیسیون  ورشکسته و وامانده ایران گرا که در بین روشنفکرانش نتنها ذره دموکراسی روشنگری و افکار امروزی نیست .

تعدادی از احزاب ایرانی حل مسئله ملی را با برقراری " دمکراسی" در ایران ممکن دانسته و چنین وانمود میکنند که  نخستین و برترین ضامن تحقق خواسته‌های ملی،  گذر به دمکراسی و سیستم مردم سالاری میباشد. ولی بنا به تجربه، تا کنون همه دولتها و حاکمان  در ایران خود را دمکرات،  مدافع دمکراسی و مردمسالار نامیده اند ولی آنها بهائی به حقوق ومطالبات ملل تحت ستم نداده اند. آنها نه تنها حقوق ملیتها را در ایران  تامین نکرده بلکه با تمام توان و قدرت خود وبا شقاوتی بی‌حد و اندازه در سرکوب ملتها  کوشیده اند.

  شعار و آلترناتیو  "دموکراسی"  بورژوازی فارس بسیار فریبنده و دروغین بوده و در تقابل با استقلال ملتها قرار گرفته است. ترکهای آذربایجان جنوبی  تنها با استقلال  آذربایجان  به حقوق ملی دست خواهند یافت و نباید برای رسیدن به مطالبات ملی خود  در انتظار برقراری و حاکمیت دمکراسی  در ایران بنشینند. زیرا هیچ زمانی و تحت هیچ شرایطی آزادی و دمکراسی در ایران برقرار و نهادینه نخواهد شد. بنا بر این ملت تورک آذری باید در جریان انقلاب سراسری  یا  در جریان هر تغییر و تحولاتی که به ضعف دولت مرکزی ایران  منجر میشوند از فرصت استفاده کرده و استقلال ملی خود را اعلام نماید.
امروز هیچ  یک از احزاب سیاسی چپ و راست سراسری و ایرانی دمکراتیک نیستند. احزاب ضد دمکراتیک نمی توانند دولت دمکراتیک  تشکیل دهند. در ایران از ترکیب دولتهای ضد دمکراتیک، احزاب ضد دموکراتیک، مذهب و افکار و فرهنک ضد دمکراتیک پدیده‌ای بنام دمکراسی ایجاد نمیشود. یعنی در ایران دمکراسی نه عناصر تشکیل دهنده دارد و نه زمینه مادی برای تولد آن.  بنا بر این دموکراسی با تکرار شعارها و آهنگهای زیبا و خوشایند در باره آزادی و دمکراسی برقرار نمی شود و بقول فارسها با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمی شود.
احزاب ضد دمکراتیک فعلی توان برقراری دمکراسی در ایران  را ندارند. احزابی که هنوز موجودیت ملتها را قبول ندارند چگونه می توانند دمکرات باشند؟ چگونه این احزاب چیزی را که قبول ندارند آنرا تحقق بخشند؟
حق ملل در تعیین سرنوشت خویش و حق استقلال از اصول مهم و جدایی ناپذیر حقوق بشر، حقوق اولیه انسانی و دموکراسی می باشند. جامعه روشنفکران ایرانی و فارس زبان برای دفاع از حقوق بشر و دفاع از دمکراسی خط قرمز تعیین کردند که حق تعیین سرنوشت ملتها و استقلال ملی ملتها در خارج  خط قرمز آنها قرار گرفته است. " دمکرات‌ترین " آنها دمکراسی و حقوق بشر را بدون حقوق ملی و منهای حق ملل در تعیین سرنوشت خویش می پذیرند. در حالی که بدون قبول حقوق ملل تحت ستم در ایران و احترام به حقوق مللنمی توان از دمکراسی صحبتی بمیان آورد. متاسفانه اکثریت احزاب و جریانات سراسری و ایرانی برای حفظ تمامیت ارضی ایران حقوق ملی ملل تحت ستم را در ایران نفی و انکار کرده و تعداد کمی از آنها  شرط و شروطی  زیادی در مقابل تحقق حقوق پایمال شده ملتها  در ایران قرار داده اند.

 بنابر این امکان تحقق دمکراسی در ایران وجود ندارد که بتواند مسنله پر اهمیت امروز یعنی مسئله ملی را نابود کرده و پایه‌های محکم ستم ملی را در آذربایجان جنوبی فرو ریزد.
 اگرعکس قضیه را بررسی کنیم یعنی فرض کنیم که " دموکراسی حلال مسئله ملی باشد" باز به نتیجه درست نرسیده و مسئله ملی بی‌جواب  خواهد ماند. امروزه  بسیاری دموکراسی را مترادف  با دمکراسی و سیستمهای حاکم در اروپا تعریف میکنند و می خواهند عین دمکراسی غربی را درایران پیاده کرده و بدین گونه ستم ملی را بر اندازند. ما تجربه غرب را هر روزشاهد هستیم و می بینیم که دمکراسی غربی  حتی در دمکراتیک‌ترین کشورها نه تنها نتوانسته است مسئله ملی را حل کند بلکه برعکس، دمکراتیک‌ترین کشورهای دنیا به اقلیتهای ملی یا ملل ضعیف ستم ملی اعمال می کنند. به همین جهت اسکاتلندیها، ایرلندیها و ولزیها خواهان استقلال از بریتانیا، کورسی ها، بریتونها و باسکها خواهان استقلال ازفرانسه، کبک‌ها خواهان استقلال از کانادا، باسکها ، کاتالانها و غیره خواهان استقلال از اسپانیا، تای رولها خواهان استقلال از ایتالیا، فلیش و والتونها خواهان استقلال از بلژیک هستند و غیره.

بنا به آنچه که ما در اروپا تجربه می کنیم  بخوبی می دانیم  که  دمکراسی  از حل مسئله ملی عاجز است. بنابر این ایده برقراری دمکراسی در ایران ذهنی و غیر عملی بوده و دعوت  ملت ترک به زیر پرچم دموکراسی ایرانی به نفع مردم آذربایجان نمی باشد.
 اصل تساوی حقوق هر شهروند نابرابری اقتصادی، سیاسی، اجتماعی را از بین نمی برد.
 حق شهروندی با نابرابریها ملی و طبقاتی همراه است. آزادی و حقوق شهروندی مثل این است که شما آزادنه این حق را دارید که در هر رستورانی غذای خوب بخورید و  هر چه دوست دارید آنرا بخرید. اما اگر پولش را نداشته باشید این حق به چه دردیی میخورد؟
 تحت حقوق شهروندی مردم آذربایجان نمی توانند بطور آزادنه حق تشکیل دولت و کشور خود را داشته باشند و زبانشان را رسمی کنند و همه مطالبات ملی را متحقق سازند .  ادعا میشود  تحت حقوق شهروندی  انسانها صرفنظر از موقعیت طبقاتی و ملی‌شان با هم برابرند. این برابری ظاهری ، نابرابری واقعی در ثروت، قدرت سیاسی و غیره  است  که نشان دهنده ناتوانی دمکراسی بورژوازی است.
گروهی تصور میکنند حقوق شهروندی در سیستم دمکراسی یا هر سیستم دیگری جوابگوی مسئله ملی است. مدافعان این تفکر فرق و تفاوتهای مفهوم حق شهروندی با حق ملل در تعیین سرنوشت را پرده پوشی می کنند.

در کشورهای غربی  مردم از حقوق شهروندی بیشتری برخوردارند اما تجربه غرب نشان میدهد که تضمین حقوق فردی نتوانسته مسئله ملی را بر طرف سازد و ملل تحت ستم کشورهای غربی بر استقلال کشور‌های خود به شیوه‌های مسالمت آمیز و مسلحانه متوسل شده اند.
حق شهروندی در هیچ کشوری نمی تواند حق ملل تعیین سرنوشت خویش را تامین کند چونکه حق شهروندی در رابطه با افراد مجزا مطرح میشود ولی مطالبه حق ملل تعیین سرنوشت خویش در رابطه‌ای مستقیم با ملتها و گروه اجتماعی بزرگی است که خواهان تشکیل کشور در یک واحد جغرافیایی مشخص هستند.
حقوق شهروندی بسیار محدودتر از آن است که بتواند مسئله ملی را حل کند. در حق شهروندی مطالبات ملتها در تمامی عرصه‌ها غایب می باشند. درحوزه حقوق شهروندی مطالبات ملی همچون پارلمان، زبان، پول، ارتش منطقه ای،  پرچم، ارگانها و نهادهای ملی مجزا و دهها موضوع ملی دیگر قید نمی شود . دولتهای بورژوایی در تلاش هستند که شهروندان را بصورت فردی و نه جمعی وارد ساختار دولت کنند .  بعبارت دیگر دولتها  افراد را با حقوق و وظایف فردی و نه جمعی و گروهی در جامعه و دولت مشارکت میدهند. در چهارچوب حقوق شهروندی وظایف جمعی  ملی پذیرفته نمی شود. از اینرو دولتها حاکم در کشورهای کثیرالمله با  توسل به حقوق شهروندی ملتها را آسمیله و همانند می سازند.
در کشورهای کثیرالمله با سلاح حق شهروندی ملتهای دیگر را سرکوب می کنند.  در سیستم دیکتاتوری ایران  حتی حق شهروندی رعایت نمی شود و بعید است که چنین سیستمی به  ستم ملی،  ستم جنسی، ستم طبقاتی، ستم بر کودکان و ستم مذهبی پایان بدهد.
آذربایجانیها مانند دیگر ملل غیر فارس در ایران تجربه طولانی از بی‌عدالتیها، نابرابریها، سرکوبها و تقیرها را دارند، بنا براین حتی به فرض محال، اگر دمکراسی در ایران حاکم بشود و ملل تحت ستم برای ماندن در چارچوب ایران رفراندوم برگزار کنند، بدون کوچکترین شکی اکثریت ملتها در ایران  به استقلال و حاکمیت ملی خود رای خواهند داد. بعبارت دیگر در هر شرایطی عمر جغرافیایی و تمامیت ارضی ایران به اتمام رسیده و تجزیه ایران به چندین کشور مستقل اجتناب ناپذیر شده است.

 مردم آذربایجان بیش از گذشته به شعور و آگاهی ملی دست یافته است. آنها از تجربه‌ها و مبارزات ملی ملتهای مختلف جهان و استقلال یافته درس گرفته اند و به سازماندهی مبارزات توده‌ای و تشیکلاتی اقدام نموده اند. اکنون مبارزه مردم آذربایجان خودبخودی، بی‌شکل و بدون رهبری نیست. در چند دهه گذشته احزاب و سازمانهای مختلفی شکل گرفته اند. ملت ترک در مبارزه با اشغالگران حاکم بر ایران تنها نیست و با ملتهای تحت ستم  کرد، عرب، بلوچ و ترکمن و غیره همسو و در  سنگر و جبهه‌ای واحد گرفته است. در آذربایجان جنبشهای زنان، کارگران، جوانان از مطلبات ملی حمایت کرده و همه مبارزات مبارزات و جنبشهای اجتماعی از رفع ستم ملی و مطالبه حق ملل در تعیین سرنوشت خویش پشتیبانی میکنند.

مبارزه ملی و رهایی بخش آذربایجانها درحصار مرزهای ایران حبس نشده است. سازمانها بین المللی و کشورهای غربی از مبارزات آزادیخوانه آذربایجانیها و ملل تحت ستم در ایران حمایت میکنند. مردم آذربایجان شمالی  و ترکیه به سرنوشت ترکهای آذربایجان جنوبی بی‌تفاوت نیستند و در کنار آنها قرار دارند.
مردم آذربایجان رهبران و احزاب سیاسی متفاوتی دارد و در سطح داخلی، بین المللی و کشورهای همسایه متحدین زیادی دارد. اما دولت اسلامی ایران در سطح داخلی و خارجی در انزوا و بحران عمیق سیاسی و اقتصادی قرار دارد. اکثر کشورهای جهان بویژه کشورهای غربی  از دولت اسلامی ایران دل خوشی ندارند و برای سرنگونی فاشیسم اسلامی در ایران تلاش میکنند. تضعیف   اسلام افراطی، سرنگونی جمهوری اسلامی ایران، تجزیه ایران به کشورهای کوچک به نفع کشورهای غربی و به نفع صلح منطقه‌ای است.

دشمن میداند که نه تنها سیاست اسمیلاسیون با شکست مواجه شده بلکه با استقلال آذربایجان، "امپراطوری" ایران متلاشی خواهد شد و ملتهای کرد، بلوچ، ترکمن، عرب، لر و بختیاری استقلال خود را اعلام خواهند نمود.
به همین جهت دشمن به سرکوب عریان، دستگیریهای وسیع، زندانی وشکنجه‌های قرون وسطائی مردم ،کشتار، اعدام‌های آشکار و مخفی و ترورفعالین سیاسی تورک و ملل زیر ستم متوسل شده  است. در عین حال اشغالگران و روشنفکران وابسته هزاران دلیل برای منصرف نمودن ترکها از کسب استقلال تئوریزه میکنند.
فدرالیسم ستم ملی را محو  و نابود نمی کند
آلترناتیو دیگری که برای حل مسئله ملی ارائه می شود و در مقابل استقلال ملتها به قدرت نمائی پرداخته، فدرالیسم می باشد که هم در میان جریانات سراسری و ایرانگرا و هم در میان ملل تحت ستم طرفدار دارد.  بخشی از مدافعان " ایران واحد و یکپارچه " که خطر حتمی تجزیه ایران را متوجه شده اند موضع دفاعی گرفته و شعار "فدرالیسم" را جهت حفظ ایران پذیرفتند.  آنها از فدرالیسم بعنوان تاکتیک و وسیله‌ای در خدمت استراتژی خود یعنی حفظ اراضی و تمامیت ارضی ایران استفاده میکنند.  این گروههای کوچک حاضر نیستند با فدرالیستهای ملل تحت ستم همکاری و اتحاد عمل داشته باشند.

در ایران بیشترین طرفداران فدرالیسم تشکلهای سیاسی ملل ستمدیده هستند. آنها  فدرالیسم را روی دیگر آزادی و دمکراسی معرفی کرده و چنین وانمود میکننند که فدرالیسم ستم ملی را از بین خواهد برد و مشکل ملی را حل خواهد نمود.  بخشی از فدرالیستها سیستم فدرالی را استراتژی خود میداند و در صف جریانات ایرانی  مدافع تمامیت ارضی ایران هستند اما بخشی از فدارالیستها میدانند که فدرالیسم نمی تواند ستم ملی را از بین ببرد.  آنها آشکار و پنهان ادعا میکنند که بهترین حالت برای ملتها استقلال است.  قشری از فدرالیستها، فدرالیسم را بعنوان تاکتیک  بکار می گیرند و استقلال را شکل و شیوه‌ای از  مطالبه " حق ملل در تعیین سرنوشت خویش " میدانند.
خوشبختانه در آذربایجان ایده فدرالیسم جایگاه  بسیار ضعیف و متزلزلی دارد. ملت ترک آذربایجان حداقل از تاریخ این را آموخته که دولتهای ایران هیچوقت پایبند قانون و قراردادی را که خود آنرا تصویب و امضا کرده اند نبوده اند.  دولتهای حاکم بر ایران قانون ایالتی و ولایتی مشروطه، قوانین پانزده و نوزده جمهوری اسلامی، پیمانها و قرارهای ما بین دولت ایران با جمهوری خودمختار و دمکراتیک آذربایجان که کم وبیش در راستای منافع ملی آذربایجان بودند زیر پا  گذاشته اند و حتی بعد از نقض قرادادهای ما بین تهران و تبریز، دولت فاشیست ایران به جمهوری خود مختارآذربایجان به رهبری پیشه وری یورش آورده و بعد از فجایع بسیار و قتل عام دهها هزار تورک، حکومت نیمه مستقل و خودمختار آذربایجان را ساقط کردند و هنوز هم بعد از شصت واندی سال  ایرانی‌ها سالروز سقوط و شکست آذربایجان را جشن می گیرند.

در اوایل جاکمیت ملت فارس حکومت خیابانی توسط دولت ایران متلاشی شد و سرنوشتی بهتر از جمهوری خودمختار آذربایجان نداشت. در خرداد سال ۱۳۸۵ مبارزه علیه توهین روزنامه رسمی ایران و مبارزه علیه ستم و تبعیض ملی به قیام منجر شد که مانند مبارزات دیگر ترکها بشدت سرکوب شد. ملتی  که تجربیات تلخی  از سرکوبها و شکستها دارد، ملتی که برای آزادی‌اش خونهای بسیار داده است، ملتی که درد و رنج تاریخی بر دوشش سنگینی می کند نمی تواند به ملت حاکم فارس اعتماد کند و با آنها باز در چهارچوب فدرالیسم زندگی کند و آزموده‌ها را باز بیازمایند و دوباره به زیر یوغ ستم و بردگی حاکمیت ملت فارس در آیند.
از دید استقلال طلبان آزربایجان که در اکثریت هستند آذربایجانی، فدرالیسم یک قرارداد دو جانبه بین دولتهاست و ربطی به "حق ملل درتعیین سرنوشت خویش" ندارد واستقلال طلبان آزربایجان نمی توانند در برنامه سیاسی و حزبی خود از سیستم سیاسی  فدراسیون بعنوان حل کننده ستم و ظلم ملی یاد کنند. حق تعیین سرنوشت یعنی حق تشکیل دولت ملی و مستقل.  حق تعیین سرنوشت یعنی حق حاکمیت ملی و تعیین شرایط توسعه اقتصادی، اجتماعی و مدنی خود در محدوده جغرافیایی مشخص.  هیچ فدرالیستی نمی تواند ادعا کند که فدرالیسم قدرت، توان و ظرفیت تحقق این حقوق را بر ملت خود داشته باشد.

 فدرالیسم، بویژه فدرالیسم ملی در سطح جهانی سیستمی شکست خورده‌ای است که همه شاهد آن هستیم. متلاشی شدن فدرالیسم در اتحاد جماهیر شوروی، یوگسلاوی، استقلال طلبی فالامانها در بلژیک فدرال، استقلال طلبی کوبک در کانادا، اسکاتلند، ولز و ایرلند شمالی در بریتانیا، استقلال طلبی کشمیریها و تامیل نادوها، سیکهای پنجاب  و غیره در هندوستان، چچنی‌ها در روسیه، کردها درعراق  نمونه هایی کوچک از ضعف فدرالیسم ملی در حل مسئله ملی در سطح جهانی میباشند.در کشور‌های موفق همانند آلمان یا سوئیس نام فردل به معنای فدرالیسم ملی‌ نیست بلکه فدرالیسم یک سیستم اداره کشور برای یک ملت واحد است .
 در سی سال گذشته بیش از ۷۰%کشورهای استقلال یافته از کشورهای فدرال جدا شده اند.
در سیستم سیاسی فدرالیسم ملی که مورد نطر ماست  اساسی‌ترین و مهمترین صلاحیتها، ارگان و اختیارات در حیطه اراده  دولت و حاکمیت مرکزی  قرار میگیرند. این صلاحیتها و اختیارات اساسی شامل مواردی زیر میباشند:
۱ - امور مربوط به سیاست خارجی
۲ -  امور دفاعی ( نیروهای نظامی زمینی، هوائی، دریایی، کارخانه‌های تسلیحات، اطلاعات و دیگر موسسات امنیتی)
۳ -  برنامه ریزی دراز مدت اقتصادی، سیاستهای اقتصادی بین المللی و بین جمهوریها
۴ – امور و سیاستهای پولی ( سرمایه‌های مالی و بانکها)
۵  - حفظ محیط زیست
۶ - راه وترابری و امور ارتباطی سراسری
۷  – انرژی
۸ - سیستم  امور قضائی
موارد نامبرده بخصوص امور دفاعی ونیروهای مسلح کل کشور، اقتصاد، سیاست پولی، امور مالی کشور و سیاست خارجی اساسی‌ترین و مهمترین ارگان و پایه‌های هردولت و حاکمیتی هستند.  سلب این اختیارات و صلاحیتها ازملت ترک معنایی جز سلب حاکمیت از ملت ترک را ندارد.
سپردن اختیارت آذربایجانیها بدست دیگران یا دولت ایران تحت نام "تقسیم قدرت"،  ملت ترک را به سطحی نازلتر و پست تری می راند زیرا دولت ایران میتواند توسط همان اختیارات نامبرده، ایالات فدرال را زیر نفوذ وکنترل خود گرفته و هر زمان اراده کند آنها را مانند، جمهوریهای سابق یوگسلاوی، فلسطین خودمختار در کناره غربی رود اردون و غزا، حکومت پیشه وری و غیره به خاک و خون بکشد و یا با شیوهای مسالمت آمیز و با توسل به توانمندیها و صلاحیتهای اقتصادی، مالی  و پولی ایالات و جمهوریهای فدرال را به شیو ه‌های خشن و غیر خشن سر جای خود بنشاند. 

استقلال آذربایجان جنوبی ممکن و عملی است

وظیفه پیشروان استقلال طلب می تواند در تصمیم درست مردم تاثیر بسزایی داشته باشد. مردم آذربایجان اگر منافع ملی خود را بشناسند اعتماد به نفس ملی آنها ارتقا یافته و برای استقلال خواهند جنگید تا از موقعیت تو سری خوری، آلت خنده و جوک شدن ملت فارس در آمده و به ملت سرافراز قدرتمندی تبدیل شود.

ناتوانی و شکست آلترناتیوهای اسارت بار
اپوزیسیون ایران  در حل مسئله ملی ملل غیر فارس که ۷۵% تشکیل دهنده این جغرافیا هستند
توسعه طلبی، اشغالگری، استعمار و استثمار از خصوصیات جدایی ناپذیر  ایرانیان هستند. دولتهای  ایران هم دارای این خصوصیات هستند.حکومتهای توسعه طلب و استعمارگر ملت حاکم فارس دامنه حاکمیت و اراده خود را فراتر از سرزمینهای ملت فارس گسترده و به ملتها و سرزمین‌های دیگر تسلط پیدا کرده اند.حاکمان و روشنفکران فارس اشغال آذربایجان را با بهانه‌ها و تئوریهای استعماری، ایرانی بودن ملت ترک، آریایی و هم نژاد بودن همه ایرانیان مشروع جلوه داده اند.  آنها اشغال نظامی و اعمال  حاکمیت  ملت فارس را بر مناطقی مانند آذربایجان را با بهانه‌ها و دلایلی مانند برقراری امنیت، نابودی اشرار و نابودی تجزیه طلبان وطن فروش توجیه میکنند. ایرانیان برای استمرار اشغالگری‌شان مردم فارس را برتر، صاحب علم و دانش، دارای تاریخ چند هزار ساله با فرهنگ غنی و زبانی شیرین معرفی میکند ولی تورکهارا عقب مانده، بی‌فرهنگ، بی‌شغور، خر، سوسک، فاقد زبان، فاقد دانش علمی و فاقد تاریخ معرفی میکنند.


استقلال خواهی  به عنوان جریانی جدی، تحقق کامل و قطعی شعار کلی "حق ملل در تعیین سرنوشت خویش " را تنها و تنها در برقراری استقلال ملتها عملی میدانند. اما دشمنان ملل تحت ستم در ایران در برابر حق طبیعی ملتها و استقلال ملی آنها با تمام قدرت نبرد میکنند.  دولت  ایران و احزاب سیاسی شوونیست - راسیست، چه در موضع مدافع  و چه در موضع مخالف رژیم ایران، وجود ملتها و ستم ملی در ایران را بکلی نفی و انکار می کنند. بسیاری از آنها برای آسمیله و یکسان سازی ملتها، حفظ حاکمیت دولت فارس و تمامیت ارضی ایران، مرتکب جنایات زیادی شده و اکنون هم  حاضر به انجام هر جنایت دیگری هستند. اکثریت احزاب ایرانی و تعدادی از احزاب ملل زیر ستم آلترناتیوهایی ارائه می دهند که هدف‌شان به استمرار و حفظ سلطه ملت فارس بر ملل دیگر منجر میشود. بسیاری از احزاب ایرانی و احزاب ملل تحت ستم جهت حفظ ایران یکپارچه  و بدلایل غیر منطقی استراتژی و آلترناتیوهای سیستم دمکراسی، حقوق شهروندی، فدرالیسم و سوسیالیسم را ارائه داده اند تا تبعیض ملی را در ایران ریشه کن کنند.  این آلترناتیوها بر اساس تئوریهای سوسیالیستی، تجربه‌های مبارزاتی ملل مختلف در جهان نه تنها توان جوابگویی به حل و رفع ستمها و تبعیضات ملی را ندارند بلکه به تداوم ستم ملی منجر میشوند. در ادامه به این موارد اشاره میشود تا به اثبات درستی آلترناتیو استقلال ملی کمک شده باشد.

 نتیجه گیری:استقلال ملی، آذربایجان جنوبی را از اشغال، سلطه و استعمار نجات می دهد

اشغالگران بعد از اشغال آذربایجان جنگ همه جانبه‌ای را در تمامی عرصه‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، روانی آغاز کردند. در آن دوره علیرغم دیکتاتوری و سرکوبها، آگاهی مردم بخاطر تحولات صعنتی و اجتماعی در منطقه روز به روز بیشتر میشد. مبارزه مردم آذربایجان علیه بی‌عدالتیها، تبعیضها، نابرابریهای سیستم پوسیده  دولت اشغالگر ایران با اشکال متنوعتری صورت میگرفت. 

 ایران اشغالگر برای حفظ سلطه و حاکمیت استعماری همیشه تلاش کرده تا افکار، روح و روان مردم آذربایجان را هم به کنترل و اشغال خود درآورد تا با سرکوب، جنگ روانی و روشهای مختلف روحیه مبارزه، رزمندگی، اعتماد به نفس، اراده ملت را بشکند تا ترکها را از هویت و فرهنگ خود بیگانه کند و انها را به جایگاه انسان برده، حقیر ، پست، درجه دوم یا درجه چندم بنشاند. ولی دولت سرمایه داران اشغالگر و استعمارگر ایران علیرغم موفقیت هایی نتوانسته است ملت ترک را در هم بشکند.

حاکمان فارس با استفاده از قوه قهر، تعرضات سیاسی و فرهنگی اتوریته و هژمونی خود را به مردم آذربایجان تحمیل نموده است و همه دارائیها، مواد خام، معادن مختلف،  نیروی کار ارزان، محصولات کشاورزی و دیگر ثروتهای این سرزمین زیبا و غنی را به تاراج برده است. بورژوازی درآمدهای هنگفتی از تولیدات کشاورزی، صنایع دستی، صنایع فلزی، صنایع غیر فلزی، معادن و درآمدهای بخشها و رشته‌های تولیدی آذربایجان را بدست آورده و به خدمت طبقات مرفه ملت فارس، اقتصاد مرکز و شهرهای ملت حاکم فارس در آورده است.

از زمانیکه آذربایجان جنوبی مجدا به مستمعره ایران درآمد دولت و سرمایه داران ایران مردم ستمدیده تورک را برده و غلام خود ساخته اند و از نیروی کار ارزان کارگران و زحمتکشان آذربایجان سودهای افسانه‌ای به جیب زده اند.  استثمار نیروی کار، کسب ارزش اضافی ناشی از نیروی کار میلیونها کارگر و زحمتکش تورک و  همچنین چپاول معادن، ثروتها و دارائی‌های اقتصادی باعث ویرانی اقتصاد آذربایجان جنوبی، عقب ماندگیهای اقتصادی و فقر مردم آذربایجان شده اند. عقب ماندگی اقتصادی آذربایجان یکی از شوم‌ترین و سنگین‌ترین نتایج سلطه دولت و ملت ستمگر فارس میباشد که تورکها را به بدبختی و روز سیاه نشانده است. در این میان کارگران آذربایجان بیش از هر قشر و طبقه اجتماعی دیگری از اشغال، استعمار و ستم ملی ضرر دیده اند. در شرایط اشغال و استعمارآذربایجان فاقد استقلال سیاسی و اقتصادی بوده و در همه شئون زندگی تحت انقیاد و تابع استیلاگران ملت حاکم فارس قرار گرفته اند.

تاکنون دولتهای فارس با اتکا به ارتش، پلیس، نیروی اطلاعاتی و دیگر نیروهای مسلح و امنیتی اراده خود را به مردم ستمدیده آذربایجان تحمیل کرده اند. 

رژیمهای اشغالگر ایران برای حفظ سلطه خود بر آذربایجانیها و دیگر ملل ستمدیده سیستمهای استبدادی مذهبی، سیاسی، پلیسی و توتالیتر برقرار کرده اند. رژیم‌های حاکم با بدست گرفتن قدرت سیاسی، اقتصادی و تمامی منابع و امکانات موجود،  سیستم دیکتاتوری قدرتمندی در ایران ایجاد کردند و با سر کوب و دیکتاتوری به استعمار و استثمار ملت تورک و دیگر ملل تحت ستم در ایران ادامه میدهند.

دولتهای ملت غالب فارس برای ادامه تسلط سیاسی و اقتصادی خود بر ملت تورک آذربایجانی فرهنگ، زبان، ستنها، ارزشها و عادات، الگوها ملت فارس را در آذربایجان ترویج کرده و رواج داده اند تا مردم آذربایجان را از فرهنگ و زبان خود بیگانه کنند. سیاست استعماری آسمیلاسیون و همانند سازی در زمینه‌های ساختاری، فرهنگی، هویتی، رفتاری و غیره با شدت در آذربایجان و در میات تورکها اعمال میشود. فجایع و جنایاتی که استعمار داخلی با نام ایرانی، اسلامی و آریایی برای نابودی مرم تورک زبان آذربایجان مرتکب شده است هیچ وقت استعمار خارجی نمی توانست مرتکب شود.


مردم آذربایجان روزبروز بیشتر به تبعیصات، تحقیر ها، نابرابریها و بی‌عدالتیهای تحمیلی دولت‌های حاکم فارس آگاهتر میشوند و بر علیه سیطره سیاسی و اقتصادی استعمارگران اشغالگر ایرانی مبارزه میکنند. مردم آگاه و آزادیخواه آذربایجان در حال مبارزه برای گسستن زنجیرهای استعمار و استثمار سرمایه داری هستند. مبارزه رهایی بخش ملی موازی با جنبش طبقاتی کارگران، جنبش جنسی زنان و جنبشهای دمکراتیک دیگر در جریان است و روزبروز قدرتمندتر میشود.

انقیاد ملت ترک آذری در آذربایجان جنوبی توسط ملت حاکم فارس و دولت سرکوبگر آن باید خاتمه یابد. آیا با اتکا به تجربیات تاریخی راهی جز استقلال کامل اذربایجان جنوبی هست که به روند و پروسه نابرابرانه، استثمار و اسعنارگرانه پایان دهد؟ هرگز، چون مردم آذربایجان در طی یک قرن گذشته تمام راهها و آلترناتیوهای موجود را تجربه کرده و به جائی نرسیده است.

ملت ترک در طول اسارت خود علیه سلطه استعماری، علیه غارت و سیطره سیاسی و اقتصادی ملت حاکم مبارزه کرده و پستی و بلندیهای زیادی را از سر گذرانده است. هر چه مردم به عمق محرومیتها، جنایات  و تبعیضات ملی بیشتر پی می برند در بین آنها به "قدوسیت  استقلال" افزوده می شود و استقلال همچون نان شب به موضوع مهم همه اقشار و طبقات اجتماعی، احزاب سیاسی و روشنفکران آذربایجان تبدیل می شود.

جامعه ایران بر اساس عدالت، آزادی، برابری و رعایت حقوق انسانی پایه ریزی نشده است بلکه بر اساس ظلم و تبعیض به همه ملل، طبقات واقشار مختلف اجتماعی بنا شده است. بنابر این ایران، ویران، متلاشی و تجزیه خواهد شد و حتی "قدرت خدایان" هم نخواهد توانست ایران یکچارچه را از خشم ترکهای آذری و دیگر ملل ستمدیده حفظ کند. استقلال ملی باعث خواهد شد که آذربایجان از این بحرانها بدون تحمل لطماتی با موفقیت بیرون آید.

 آذربایجان تشنه استقلال است برای کسب استقلال آذربایجان جنوبی شرایط  لازم و کافی آماده است

از دید و نگرش استقلال طلبان،  آذربایجان تشنه استقلال است و اساسا استقلال به یک ضرورت فوری تبدیل شده است چونکه استقلال شانسی به آذربایجان می دهد تا بتواند به موجودیت و هستی خود ادامه دهد. اشغالگران ایرانی، آذربایجان را به پرتگاه  نابودی رسانده اند. دشمن به سرعت و به شدت  اقتصاد، فرهنگ و زبان ترکی را در آذربایجان به انحطاط و نیستی می برد. در آذربایجان علاوه بر فارسیزه شدن ترکها، فقر، بدبختی، بیکاری، گرسنگی، مهاجرت، ویرانی محیط زیست بویژه نابودی حتمی دریاچه ارومیه و هزاران محرومیت و مشکلات روز بروز بیشتر می شوند. کارگران و زحمتکشان در سفره‌های خالی در حسرت نان وپنیر بسر می برند در حالی که در آمدها، دسترنج مردم، منابع انرژی، منابع زیر زمینی و طبیعی از آذربایجان به مناطق مرکزی فارس انتقال داده می شوند.

 در آذربایجان وضعیت محیط زیست فاجعه بار و تکان دهنده است. دولت اشغالگر با ایجاد دهها سد دریاچه ارومیه را به  کویر نمک تبدیل میکند.  اشغالگران ایرانی باعث تخریب خاک زمین های حاصل خیز آذربایجان، تخریب جنگلها، باغات میوه، پوشش گیاهی، نابودی گونه های مختلف جانداران، پرندگان، حیوانات  وحشی شده اند.
اشغالگران و دشمنان آذربایجان با سیاستهای ضد آذربایجانی  وعدم هزینه در حفاظت از دریاچه ارومیه، این زیستگاههای مهم طبیعی آذربایجان و حتی جهان را با بحران جدی متوجه ساختند. اکنون دریاچه ارومیه در حال خشک شدن است و موجودیت طبیعی آن با تهدید جدی روبروست.
 امروز ما با چشمان باز خود شاهد از دست رفتن زیبائیهای طبیعی دریاچه ارومیه بعنوان دومین دریاچه شور جهان هستیم. اکنون بخش بزرگی از دریاچه که یکی از ثروتهای بزرگ آذربایجان است به شوره زار تبدیل شده است و در سالهای بعد اشغالگران آن را به کویر بی‌آب و نمکی مبدل خواهند کرد. 
وضعیت محیط زیست در شهرهای آذربایجان مانند وضعیت محیط زیست طبیعی به وخامت کشیده شده و آلودگی هوا، آلودگی آبها، آلودگی صوتی،  آلودگییهای ناشی از زباله‌ها و تولیدات صعنتی و غیره زندگی را به آذربایجانیها سخت تر نموده و باعث رشد امراضی مانند سرطانها، بیماریهای ریوی و افزایش مرگ و میر مردم شده اند. آلودگیهای محیط زیست یکی از عوامل تهدید کننده امنیت ملی آذربایجان بوده و از ترکهای آذربایجان قربانی می گیرد و بتدریج جان آنها را می ستاند وجان نسلهای تازه و آینده را بیش از پیش تهدید می کند. سرمایه داران اشغالگرنه تنها به حفظ محیط زیست آذربایجان بهایی نمی دهند بلکه بنا به گزارشاتی، زباله‌های هسته‌ای را در اراضی آذربایجان دفن میکنند که نتایج ویرانگرآن ازجنگهای بزرگ هم خطرناکتر می باشند.

علاوه بر اقدامات و برنامه‌های ملی برای نابودی همه عواقب و نتایج ستم ملی، برنامه هایی برای رفع ستم طبقاتی، رفع ستم جنسی و برابری حقوق زن و مرد و رفع ستم مذهبی به مرحله اجرا و عمل خواهند آمد. در آذربایجان منابع معدنی،  سرمایه‌های بزرگ صنعتی و مالی به مالکیت اجتماعی و عمومی تبدیل خواهند شد و دست سرمایه داران بزرگ را در استثمار کارگران و زحمتکشان ترک  در این عرصه‌ها کوتاه خواهد شد.

در آذربایجان مستقل آزادیهای بیان، عقیده، تشکل، مطبوعات، آزادی مذهب و آزادی غیر مذهبی بودن قانونا برسمیت شناخته خواهند شد. دولت سکولار آذربایجان با اعتقاد به جدایی دین از حکومت و سیاست، دین را به امر خصوصی مردم تبدیل خواهد کرد و آموزش بر اساس علم پایه ریزی خواهد شد. دولت خدمات عمومی و رایگان مانند امکانات پزشکی و بهداشت رایگان، آموزش و تحصیل رایگان و غیره را به مرحله  اجرا خواهد گذاشت.  سالمندان، کودکان، مادران مجرد، حامله و بچه دار، و بازنشستگان، مریضها و معلولین علاوه بر دریافت هزینه کامل زندگی از تمامی امکانات  رایگان و مسکن دولتی بهرمند خواهند شد.
.

آذربایجان مستقل بعنوان بخشی از بدنه جامعه بین الملل، سیاستهای خارجی خود را براساس منافع ملی آذربایجان اتخاذ  کرده و وارد روابط بین المللی خواهد شد. آذربایجان برای پیشبرد روابط سیاسی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی، علمی و غیره در سطح بین المللی سازمانهای وسیع تشکیل داده و هزاران کار برای شهروندان آذربایجانی ایجاد خواهد کرد. 

منافع استراتژیک ملت آذربایجان ایجاب میکند که آذربایجان جنوبی، آذربایجان شمالی  در طی رفراندومی دمکراتیک متحد شوند.  ولی بدون استقلال ما هرگز نمی توانیم از اتحاد احتمالی آذربایجان صحبت کنیم بلکه بر عکس باید در آذربایجان اشغالی از نابودی هویت و موجودیت ملی ترکها، فقر و نداری، بیکاری و گرانی، بی‌مسکنی و بیسوادی، اعتیاد و خرافات مذهبی، کشت و کشتار، مهاجرت، زندان و شکنجه و عدم آزادی و دمکراسی، ویرانی و تکه تکه شدن آذربایجان گفتگو کنیم.

از دیدگاه نسل جدید آذربایجانی امید بستن به فدرالیسم، دمکراسی یا برگزاری رفراندوم در قبل یا بعد از جمهوری اسلامی جهت تحقق حق ملل تعیین سرنوشت، خوش باوری، اعتماد به دشمن، بی‌تجربگی سیاسی، استراتژی نادرست و مهمتر از همه عدم درک منافع ملی آذربایجان و ملت ترک  می باشند.
 بنا بر این لحطه انقلاب سراسری و یا لحظه بحران و ضعف نظامی ایران باید لحظه تولد استقلال آذربایجان باشد. اگر آذربایجانیها در این لحظات حساس غفلت و درنگ کنند باید شکست خونین را بپذیرند. ما باید ملل تحت ستم دیگر را اقناع سازیم که همزمان با آذربایجان کنترل و حاکمیت سرزمینهای خود را بدست گرفته و استقلال خود را اعلام نمایند. در غیر اینصورت دولت مرکزی ایران در کوتاه‌ترین مدت خود را تجدید سازمان داده و به تحکیم حاکمیت شونیستی ملت فارس در مناطق آذربایجان و غیره خواهد پرداخت.


استقلال طلبان آذربایجان برای رهبری و پیروزی رساندن مبارزات ملی، استقلال طلبانه و برابری طلبانه در آذربایجان تلاشهایی را در جهت انسجام سیاسی و تشکیلاتی خود آغاز نموده اند و نمی خواهد در انفعال، انزوای سیاسی، بحران‌های سیاسی و تشکیلاتی باقی بمانند.

امروز ملت ترک صدها مطالبه رفاهی و آزادیخواهانه دارد. هیج فرد و گروهی نمی تواند مطالبات آنها را محدود کرده و یا ندیده بگیرد. اگر احزاب ترک یا فارس بخواهند به حقوق و خواسته‌های مختلف ملی، طبقاتی، جنسی و مذهبی مردم ترک بی‌توجهی کنند با خشم و نفرت آذربایجان روبرو می شوند.
تا زمانی که آذربایجان جنوبی دولت نداشته و کشوری مستقل نشود، تا زمانی که آذربایجان در اسارت ایران باقی بماند در دنیا هیچ کس به فریادهای اندوهناک آذربایجان گوش فرا نداده و مردم آذربایجان روی آزادی، برابری و رفاه را نخواهند دید. بنابر این راه گریز و انتخاب دیگری برای تورکهای  آذربایجان جنوبی نیست و توده‌های ستمدیده آذربایجان مجبورند برای کسب استقلال ملی، آزادی، رفاه، برابری بجنگنند.

 در چند سال گذشته آهنگ رشد مبارزه آزایخواهانه آذربایجانی‌ها علیرغم سرکوبهای شدید اوج گرفته و وارد مرحله نوینی شده است. آنها مانند تمام ملل زیر سلطه جهان تشنه استقلال و آزادی ملی هستند. اکنون استقلال ملی با روشنی و درخشاتی بیشتری به آرزو و مطالبه عمومی مردم آذربایجان تبدیل شده است و بزودی استعمارگری و اشغالگری ایران در برابر اراده فولادین آذربایجانیها به زانو در آمده و پرچم آزادی و استقلال ملی آذربایجان به اهتراز در خواهد آمد.

 زنده باد استقلال ملی آذربایجان جنوبی

Yorumlar